سرویس ورزشی جوان آنلاین: سؤال این است که چرا باید کار به اینجا کشیده شود؟ چرا فوتبال ایران باید اینگونه تهی از مربی کاربلد داخلی برای هدایت تیم ملی باشد؟ مگر قرار بر این نبود که در کنار مربیان خارجی عدهای برای یاد گرفتن کار باشند تا در چنین روزهایی به دادمان برسند، اما حالا میبینیم که دستمان خالیتر از همیشه است.
نامهایی که برای هدایت تیم ملی مطرح شدند، همه نامهای بزرگی بودند و هستند، اما خوب میدانیم که هیچکدام گزینه مناسبی برای به دست گرفتن سکان هدایت تیم ملی نیستند. یحیی گلمحمدی شاید اولین نام بود که ترجیح داد با پرسپولیس ادامه دهد تا اینکه بخواهد در این اوضاع نابسامان سرمربی تیمی شود که راهی بسیار سخت برای صعود به مرحله دوم رقابتهای انتخابی جام جهانی در پیش دارد. بنابراین این گزینه خیلی زود از فهرست خارج شد.
علی دایی نفر بعدی بود، نامی که در همان بدو رسانهای شدن سروصدای زیادی بپا کرد، اما واقعیت این است که علی دایی طی یک سال گذشته اینقدر برای خودش حاشیه درست کرده که اصلاً جایی برای فوتبال باقی نگذاشته است. مهمتر از همه اینها، اما بحث فنی آقای گل فوتبال جهان و توانایی او از این حیث برای به دست گرفتن سکان هدایت تیم ملی است. به اذعان تمامی کارشناسان و منتقدان فوتبال و آنها که نوع تمرین دادن دایی در تیمهایی که بهعنوان سرمربی فعالیت کرده را از نزدیک دیدهاند، او به هیچ عنوان توانایی فنی هدایت تیم ملی را ندارد. دایی شاید به لحاظ کاریزماتیک و شخصیت نام بزرگی برای هدایت تیم ملی محسوب شود، اما در حال حاضر تیم ملی را یک مربی با دانش فنی روز و آشنا با تاکتیک و تکنیکهای مختلف میتواند از گرداب مسابقات انتخابی جام جهانی سالم بیرون بیاورد، نه صرفاً کسی با القاب بزرگ و گلهای زده زیاد.
اما آخرین گزینه پیشروی مسئولان، یعنی سرمربی سپاهان اصفهان امیر قلعهنویی، میخواهد که سرمربی تیم ملی شود. این حقیقت بر هیچکس پوشیده نیست. ژنرال فرصتی به دست آورده تا بتواند تجربه تلخ قبلی خود در تیم ملی را جبران کند و با کسب موفقیت و صعود به جام جهانی نشان دهد که بهرغم آنچه در موردش میگویند میتواند علاوه بر موفقیت در مسابقات داخلی در رقابتهای خارجی نیز تواناییهای فنی خود را ثابت کند. با این حال باشگاه سپاهان حاضر نیست به راحتی سرمربی خود را از دست بدهد و کار تقریباً تمام شده و حضور قلعهنویی در تیم ملی فعلاً منتفی است.
برگردیم به اول مطلب؛ اما اینکه چه اتفاقی افتاده که فوتبال ایران در حالی که میخواهد صاحب مربی بومی شود، اینقدر دستش خالی است که اینگونه به بنبست میخورد؛ یکی در حد تیم ملی نیست، دیگری بار فنی ندارد، گزینه بعدی هم صرفاً یک مربی موفق داخلی است و ثابت کرده که در ورای مرزها، کوچکترین شباهتی به مربی مقتدر داخل ایران ندارد.
پاسخ این سؤال اساسی و مهم را باید از مسئولان فدراسیون فوتبال از دهههای گذشته تا به امروز پرسید. تیم ملی ایران مربی خارجی کاربلد کم نداشته؛ از استانکو گرفته تا ایویچ و برانکو و در نهایت کارلوس کیروش تمامی این نامها میتوانستند در ایام حضور در ایران حداقل چند مربی جوان را تربیت کنند، اما این مهم هیچ وقت اتفاق نیفتاد تا امروز اینگونه به بنبست بخوریم. واقعیت تلخ ماجرا اینجاست که مربیان بزرگی که آمدهاند یا فرصت کار پیدا نکردند یا اینقدر مجال پیدا کردند که سوار فدراسیون شدند و هرگونه که دلشان خواست امر و نهی کردند تا امروز شاهد این معضل باشیم.
حقیقت تلخی است اعتراف به نداشتن سرمربی قابل داخلی برای هدایت تیم ملی، اصلاً همین که مجبوریم با عقبگرد به گذشته رو به مربیانی بیاوریم که قبلاً امتحان خود را در تیم ملی پس دادهاند، خود اعتراف به شکست در زمینه کار پایهای تربیت مربی است. باید پرسید حالا کجایند رؤسای فدراسیونی که با بهبه و چهچه از مربیان خارجی مورد استخدامشان حرف میزدند، حالا کجا هستند که پاسخ دهند چرا از آنها کار زیربنایی نخواستند تا امروز فوتبال ملی به این بنبست نخورد؟