سرويس زنان جوان آنلاين: با تعرض همهجانبه دشمن به شهرهای مرزی، به موازات حضور مردان در جبههها، بانوان غیرتمند، متعصب و شجاع این شهرها نیز مقاومت در برابر دشمن بیرحم و وحشیخوی را که از سمت تمام کشورهای استکباری حمایت میشد بر خود واجب دانسته و در کوران حملات ناجوانمردانه دشمن بهپاخاسته و مال، جان، فرزند و همسر خود را نیز دریغ ننمودند.
گاهی به صورت حضور مستقیم تعدادی از بانوان در خطوط مقدم جبههها، امداد و رساندن مهمات و غذا به رزمندگان بود و گاهی در قالب پشتیبانی با راهاندازی ستادهای امداد، درمان و جمعآوری کمکهای مردمی در مساجد و مدارس و محلات و... خود را نشان میداد.
در استان آذربایجان غربی نیز نقش زنان بسیار برجسته و تعیینکننده بود. با اینکه در پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدّس و سایر مراحل پرفراز و نشیب انقلاب، سختیها، رنجها و مرارتهای بیشتری را متحمل شدند، ولی پای آرمانهای خود ایستاده و از آن دفاع کردند. این کتاب در تلاش است تا همت بانوان استان آذربایجان غربی را در سنگر دوم نبرد نشان دهد.
رقیه گوزلی در کتاب بغضهای نشکسته، خاطرات زنان پشتیبانیکننده از جبهه در استان آذربایجان غربی را به رشته تحریر درآورده است.
در بخشی از کتاب بغضهای نشکسته میخوانیم:
دو هفته یک بار نیز با دو مینیبوس از خواهران برای بازدید و دلگرمی دادن به رزمندگان به مناطق پیرانشهر، سیلوانا، سرو، سردشت و... میرفتیم و مستقیماً از آنها میپرسیدیم که چه چیزهایی لازم دارند تا برایشان آماده کنیم. پسرم که در جبهههای جنوب حضور داشت میگفت: مادر، سیبهای باغات آقای حسنی تا جبهههای جنوب هم رسیده است.
ما در زمان بمباران هم، خانه خودمان را ترک نکردیم. پشت خانه ما سالن بزرگی را احداث کردند تا فعالیتهای ستاد را در آنجا ادامه دهیم. من علاوه بر مدیریت خانه، مدیریت آنجا را نیز برعهده داشتم. در کنار آن ستاد پشتیبانی پناهگاهی نیز برای کارکنان ساختند، ولی خیلیها وقتی صدای آژیر را هم میشنیدند دست از کارشان نمیکشیدند، چه برسد به اینکه به پناهگاه هم بروند. آقای حسنی هر روز ۷۰۰ کیلو شیر از دامداریشان برای ما میفرستادند. ما هم از شیر، ماست و پنیر درست میکردیم و به مناطق میفرستادیم. خیلی وقتها در تنورهای کوچکی که در خانه داشتیم نان هم میپختیم و به جبههها ارسال میکردیم.
در طول جنگ با سایر خواهران به ملاقات مجروحین در بیمارستانهای ارتش، سپاه و شهید عسگری که مدرسه بود و بیمارستان موقتی شده بود، میرفتیم. وقتی خبردار میشدیم که مجروح آوردهاند، خودمان را سریع به بیمارستان میرساندیم.