سرويس تاريخ جوان آنلاين: مقوله «ارتش شاهنشاهی» به مثابه یکی از مسائل مهم در فرآیند مواجهه با حکومت پهلوی دوم، همواره مورد توجه طیفهای مختلف انقلابیون قرار داشته است. هم از این روی، بازخوانی نگاه تاریخی امام خمینی رهبر کبیر انقلاب به این نهاد و نحوه تعامل مواجهه ایشان با آن، از سرفصلهای شاخص تاریخپژوهی انقلاب اسلامی به شمار میرود. مقالی که پیش روی شماست، در صدد بازخوانی این نگاه و تعامل بوده است. امید آنکه تاریخپژوهان انقلاب و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
بینیاز از تذکار است که امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، همواره رژیم شاه را به دلیل وابستگی آن به قدرتهای بزرگ و بیش از همه به امریکا، اسباب شرمساری ملت ایران میدانستند و در توجیه عدم مشروعیت سیاسی خاندان پهلوی همواره بر این وابستگی تأکید میکردند و معتقد بودند: «شاه، ایران را زیر دست امریکا و غرب و طرفدار ظالمان و مستکبران کرده است!»
پیشینه استیلای بیگانگان بر ارتش ایران در آیینه تاریخ
در ۱۲ آبان ۱۳۲۲ در دولت سهیلی، قراردادی بین ایران و امریکا امضا شد که به موجب آن هیئت مستشاری نظامی، مالی، نفتی، کشاورزی و بهداشتی وارد ایران شدند و پس از مدتی توانستند برای خود حق فعالیت مالیاتی و امتیازات ناشی از لایحه کاپیتولاسیون را به دست آورند. بر اساس این لایحه، دادگاههای ایران حق نداشتند اتباع امریکاییای را که در ایران مرتکب جرم میشدند محاکمه و مجازات کنند و آنان باید برای محاکمه به امریکا فرستاده میشدند. بسط ید امریکاییها در ایران در اوایل دهه ۱۳۲۰ چنان وسیع شد که وزیر مختار امریکا در تلگرامی به وزارت خارجه امریکا نوشت که به زودی عملاً اختیار اداره ایران را به دست خواهند گرفت.
با ورود مستشاران امریکایی به ایران، هم نفوذ اقتصادی و سیاسی امریکا در ایران تشدید شد، هم تجارت با آن کشور در سال ۱۳۲۴ به ۲۵ درصد رسید و هم مهمتر از همه حضور و نفوذ نظامیان امریکا در ارتش ایران به سرعت افزایش پیدا کرد، ایران عملاً به صورت پایگاه تسلیحاتی و نظامی امریکا درآمد و نظامیان ایران به صورت برده مستشاران امریکایی درآمدند. امام هرگز حاضر نبودند این ننگ را برای ارتش ایران بپذیرند و همواره نسبت به این وضعیت اعتراض میکردند. ایشان معتقد بودند شاه مطلقاً دستنشانده و مطیع امریکاست و با تأسیس پایگاههای نظامی در نقاط مختلف کشور، عملاً دست افسران امریکایی را در مداخله در امور ایران باز گذاشته و زمینههای غارت ثروت و مخازن کشور را برای امریکا فراهم آورده است.
نگاه امام به ارتش از جنبه حفظ عزت ملی
بدیهی است رژیم شاه برای ادامه حیات ننگین خویش به ارتش شاهنشاهی تکیه زده بود، از همین رو امام خمینی به ارتش از نظر تلاش برای حفظ سلطنت و حاکمیت رژیم پهلوی به دیده تحقیر مینگریستند و ارتش شاهنشاهی را مولود ناخلف توافق بین شاه و مستشاران امریکایی میدانستند. ایشان شاه را به دلیل دادن حق کاپیتولاسیون به امریکاییها به شدت سرزنش و عید آن سال را عزای عمومی اعلام کردند و خطاب به مردم هشدار دادند که شاه، ایران و عزت ملت ایران را از بین برد و عظمت ارتش را سرکوب کرد. ایشان در ماههای پایانی سلطنت شاه درباره ارتش به نکات مهمی اشاره کردند و فرمودند: «وقتی به ارتش نگاه میکنیم، ارتشی است تحت فرمان مستشارهای امریکا... ارتشی که استقلال ندارد. ارتشی که خودش نمیتواند کاری انجام بدهد. مستقل نیست. ۶ هزار مفتخور امریکایی به اسم مستشار آمدهاند. اینکه چه میکنند، من نمیدانم، اما ارتش ما تحت نظر آنهاست، پس ما ارتش نداریم.»
امام جدایی ارتش از مردم و ملت را بزرگترین نقطه ضعف ارتش شاهنشاهی میدانستند و معتقد بودند: «رژیمهای غیراسلامی، ارتش از ملت جداست و با جدا بودن ارتش از ملت و دولت از ملت و رژیمها از ملت، رژیمها متزلزل هستند و نمیتوانند استقلال خود را حفظ کنند و در مقابل اجانب پایدار باشند.»
امام و تلاش برای ارتقای ارتش به جایگاه ملی
در حکومت استبدادی پهلویها، ارتش ملی معنا نداشت، زیرا تنها وظیفه ارتش حفظ تخت و تاج بود و شاه افسران و درجهداران را از مردم عادی جدا کرده بود، بماند که محمدرضاشاه برای شخصیت انسانی افسران ارتش خود به اندازه سگ دانمارکیاش هم ارزش قائل نبود و فقط با دادن امتیازات خاص به آنها سعی میکرد از وفاداریشان اطمینان حاصل کند. برخلاف شاه، امام استقلال نظامی ایران و عزت و شأن افسران و کارکنان ارتش را تنها در گرو بیرون کردن مستشاران امریکایی و نوکران بیجیره و مواجب آنها و برچیده شدن پایگاههای نظامی امریکا از ایران و امتناع از خرید تسلیحات از غرب میدانستند.
امام با افشای چهره خشن و وحشی ساواک و برملا کردن جنایتهای آن، درواقع چهره واقعی رژیم را به مردم نشان میدادند. ساواک در دوران فعالیت خود صدها تن از مخالفان رژیم را به فجیعترین وجه از بین برد و عده زیادی را اعدام کرد. هرگز آمار دقیقی از افرادی که زیر شکنجههای هولناک ساواک از بین رفتند و یا مفقود شدند به دست نیامد، اما تخمینهای تقریبی، از قربانی شدن صدها نفر حکایت دارد، علاوه بر اینکه قتلهای مشکوکی هم به دست ساواک اتفاق افتاد. شاه غیر از تبعیض بین افسران و درجهداران، نیروهای نظامی مختلف، چون شهربانی، نیروی زمینی، گارد ویژه و نیروی هوایی و دریایی را هم به یک چشم نمیدید و برای افراد گارد ویژه محافظت از خود امتیازات فراوانی را قائل میشد. امام که به خوبی از این نابرابریها و نارضایتیهای درون ارتش آگاه بودند، با تحقیر افسران و سران نظامی، از بدنه ارتش خواستند به صفوف مردم و انقلابیون بپیوندند و خود را از زیر یوغ ستمگران برهانند. ایشان معتقد بودند افراد متدین و باوجدان در بدنه ارتش کم نیستند که نمیخواهند مرتکب جنایت علیه مردم شوند. بعضی از ارتشیهای مسلمان و مؤمن حتی حاضر بودند با کشتن شاه، زندگی خود را به خطر بیندازند. امام با آگاهی از این فضا و سابقه ارتش در ماههای آخر سلطنت شاه و مخصوصاً پس از فرار او، از افسران و درجهداران خواستند از اوامر فرماندهان خود سرپیچی کنند و به سربازان نیز دستور دادند از پادگانها فرار کنند. به این ترتیب بدنه و ارکان ارتش شاهنشاهی به کلی سست شد و حتی بسیاری از سربازان به روی گارد شاهنشاهی و افسران رژیم تیراندازی کردند و خود نیز به شهادت رسیدند. یکی از نمونههای بارز این نوع اقدامات تیراندازی عدهای از درجهداران به سوی فرماندهان گارد در روز ۲۰ آذر ۵۷ در روز عاشورا بود. درجهدار اسماعیل سلامتبخش با کمک سرباز ناصرالدین امیریعابد در ناهارخوری گارد، عدهای از افسران ارشد گارد جاویدان را به گلوله بستند و نزدیک به ۵۰ نفر آنان را کشتند و زخمی کردند و هر دو به شهادت رسیدند. این واقعه نشان داد تأثیر فتوای امام و نفوذ کلام ایشان در بدنه ارتش تا چه حد است. این حادثه، شالوده ارتش را بههم ریخت و وحشت عجیبی را در دل سران و فرماندهان ارتش ایجاد کرد. دیگر هیچ یک از فرماندهان ارتش شاه احساس امنیت نمیکردند و یکی پس از دیگری از کشور میگریختند.
توصیف هایزر از رویکرد رهبر انقلاب به ارتش در دوران اوجگیری انقلاب
تاکتیک بدیع و ارزشمند دیگر امام که هایزر آن را سیاست «قلب و گل» نامیده بود، سفارشی بود که ایشان به مردم کردند تا با سربازان با گل روبهرو شوند و در برابر آنان از روشهای خشونتآمیز خودداری کنند. این شیوه، قلوب نظامیان را به سوی انقلاب و مردم جلب کرد و اکثر آنان در برابر این تاکتیک هوشمندانه به کلی خلع سلاح شدند و در برابر لطف مردم به گریه افتادند. سربازان و افسران جزء ارتش در خانوادههای مسلمان به دنیا آمده و بزرگ شده بودند و نمیتوانستند درباره پیام امام که «بیا با هم قرآن را نجات بدهیم» بیتفاوت باقی بمانند. اعتقاد مردم به بدنه ارتش تا آن حد بود که میگفتند کسانی که نقاب بر چهره دارند و به سوی مردم تیراندازی میکنند، ایرانی نیستند و اسرائیلی هستند. این شیوه در برابر سربازان و افسران به کار میرفت که به رژیم وابسته نبودند، اما در مورد مأموران ساواک، شدت خشم مردم و انقلابیون به حدی بود که گاهی حتی آنها را میکشتند. البته این رفتارها به هیچ وجه مورد تأیید امام نبود و در پیامهای مکرر خود، مردم را از انجام هر خشونتی برحذر میداشتند. نیروهای نظامی که به اجبار در خیابانها به سوی مردم تیراندازی میکردند، روحیه خود را به کلی از دست داده بودند و با فرار شاه از ایران، نفس راحتی کشیدند و به سرعت به مردم پیوستند. آنان ترجیح میدادند به جای فرمانبرداری از شاه غارتگر و ظالم و خودباخته در برابر بیگانگان، از مرجعی روحانی پیروی کنند که همه زندگی او گواه صادقی بر دلسوزی به حال مردم و تصمیم برای بالا بردن شأن ملت و از بین بردن یوغ بندگی از گلوگاه ملت مسلمان ایران بود.
امام و بیاعتنایی محض به اخطارهای سران ارتش
یکی از شیوههای مدیریتی هوشمندانه و درخشان امام در ماههای آخر سلطنت محمدرضاشاه بیاعتنایی محض ایشان به حکومت نظامیها و اخطارها و تهدیدهای رژیم بود. شاه پس از اینکه نتوانست به مدد فریبکاریهای شریفامامی، مردم را از میدان مبارزه بهدر کند، به آخرین حربه خود یعنی برقراری حکومت نظامی در شهرهای بزرگ متوسل شد، اما پس از پیام هشت مادهای امام در اول ماه رمضان، شهرهای مختلف ایران، به خصوص اصفهان و شیراز صحنه درگیریهای خونین مأموران رژیم با مردم شد. دولت آموزگار در ۲۵ مرداد ۵۷ در اصفهان، نجفآباد، همایونشهر و شهرضا اعلام حکومت نظامی و سرلشکر رضا ناجی را به فرمانداری نظامی اصفهان منصوب کرد. پس از راهپیمایی عظیم مردم تهران، فرماندهان نظامی، شاه را متقاعد کردند که در تهران هم حکومت نظامی اعلام شود. شاه پس از مشورت با سفرای امریکا و انگلستان، پیشنهاد سران ارتش را قبول و در تهران اعلام حکومت نظامی کرد و ارتشبد اویسی را که در سرکوب قیام سال ۴۲ به «قصاب ایران» معروف شده بود، فرمانده نظامی پایتخت کرد.
قیام خونین مردم در ۱۷ شهریور در میدان ژاله (شهدا) در واقع مشت محکمی بر دهان یاوهگویان حکومت نظامی بود. امام اعلام حکومت نظامی در شهرهای بزرگ را مهمترین نشانه فقدان پایگاه مردمی شاه در میان ملت دانستند و پس از سقوط دولت شریفامامی اعلام کردند که شکست حکومت نظامی نشانه پیروزی مشت بر مسلسل و اراده آهنین ملت بر توپ و تانک است. ایشان در آستانه روی کار آمدن دولت نظامی ازهاری اعلام کردند که با سرنیزه و حکومت نظامی و حتی دولت نظامی آتش انقلاب خاموش نمیشود. روشنگریهای امام طی ۴۵ سخنرانی و پیام و مصاحبه در فاصله ۱۵ تا ۲۴ آبان سال ۵۷، تأثیر مثبت خود را بر جا گذاشت و دولت آشفته و متزلزل ازهاری پس از ۵۵ روز سقوط کرد و به جای او شاپور بختیار با نقاب ملیگرایی زمام امور را در دست گرفت.
واپسین حکومت نظامیها در دوران پهلوی دوم
آخرین حکومت نظامیها در دوره بختیار انجام شد. در ساعت ۱۵:۴۵ روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ فرمانداری نظامی طی اعلامیه شماره ۴۰ از مردم خواست از ساعت ۴ بعد از ظهر در خانههایشان بمانند و فضای رعب و وحشت سنگینی را ایجاد کرد. یاران امام متحیر مانده بودند که چه باید بکنند. امام ابتدا دو رکعت نماز خواندند و سپس فرمودند، «به مردم بگویید در خیابانها بمانند و به خانه نروند.» همه مبارزین و انقلابیون از این دستور امام به شدت نگران شده بودند و احساس میکردند رژیم قصد دارد با یک قتل عام وسیع، کار انقلاب را بسازد. حتی آیتالله طالقانی، این مبارز کهنهکار و شجاع هم مضطرب شده بود و با امام تماس گرفت و گفت، «چگونه پاسخ خونهایی را که ریخته میشود خواهیم داد. رژیم قصد کشتار وسیعی را دارد.» وقتی ایشان روی حرف خود اصرار کرد، امام سرانجام فرمودند: «اگر تکلیف الهی باشد چه میگویید؟» آیتالله طالقانی با شنیدن این جمله سکوت کرد و به یکی از نزدیکان خود گفت: «یا من بعد از یک عمر مبارزه از سیاست چیزی بلد نیستم یا این سید با عالم دیگر ارتباط دارد». امام در اطلاعیهای دولت بختیار را کاملاً بیاختیار و حکومت نظامی او را خلاف شرع اعلام و اشاره کردند که هنوز دستور جهاد نداده و در برابر کشتارهای وسیع شهرستانها صبر پیشه کردهاند، اما اگر ضرورت ایجاب کند دستور جهاد خواهند داد و دست اجانب را از کشور قطع خواهند کرد. بعدها اسناد و مدارک نشان داد که گروهی از فرماندهان ارتش، از جمله خسروداد قصد داشتند با اعلام حکومت نظامی در بعد از ظهر شنبه ۲۱ بهمن در سایه عدم حضور مردم، اعضای شورای انقلاب و رهبر انقلاب را دستگیر کنند و مانع ادامه جریان انقلاب شوند. خوشبختانه با درایت و فراست کمنظیر امام و حضور یکپارچه مردم در صحنه، این توطئه نیز خنثی شد و فجر پیروزی در ۲۲ بهمن ۵۷ دمید و بساط سلطنت ۲۵۰۰ ساله از ایران برچیده شد.