سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: از حیاط بدون دیوارش وارد محوطه منزلش شدم. زندگی بدون تشریفات و سادهاش من را در فکر فرو برد که چطور با سه، چهار فرزند و شغل کارگری در این منزل، در این روستا زندگی میکند؟ آیا از زندگی با این امکانات کم و در حد یک زندگی بسیار عادی لذت هم میبرد؟ در این فکر بودم که با مردی کم حرف، بسیار مؤدب و با حیا روبهرو شدم. در لحظه اول که چشمم به او افتاد، چهرهاش در ظاهر برایم خیلی هم جذاب نبود. فقط کافی بود با او بنشینی و افق فکریاش را در همین حیاط و دو اتاق محقر ببینی. شب را که باید در اتاق او به عنوان مهمان به سر میبردم، هر طور بود گذراندم، اما تقریباً نیم ساعتی به اذان صبح مانده بود که پیش خود گفتم از منزل در ظاهر محقر او بیرون بزنم و وارد مسجدی که در کنار کوهی در نزدیکی منزل آنها قرار گرفته بود، نماز بخوانم... به ناگاه در آن تاریکی شب که سکوت همه جا را فرا گرفته بود با صدای حزینی روبهرو شدم. گویا او همان مرد کم حرفی بود که الان سکوتش را شکسته و با خدای خود مناجات میکرد. در همین حال بود که رمز آرامش او را به رغم سادهزیستیاش کشف کردم. همنشینی با او چند روزی بیشتر نبود، اما خاطرات خوبی از او در ذهنم نقش بست و جواب سؤال خود را که سادهزیستی میتواند آرامشبخش باشد یا نه، به دست آوردم. برخی فکر میکنند هر کسی بیشتر دارد، بیشتر خوش است! در حالی که خوشی الزاماً در دارایی و امکانات مادی نیست.
هرچه انسان تجملاتیتر باشد وابستگی او بیشتر میشود. مگر میشود انسانی از لحاظ مادی چشم و دلش سیر باشد، اما قلبش مشغول نباشد؟ غالب انسانها اینطورند که هرچه تجملات در زندگی آنان بیشتر شود روحیهشان هم تغییر میکند، چراکه وقتی این تجملات زیاد شد حداقل یک اتفاق در درون انسان ایجاد میشود و آن این است که باعث میشود فاصله او از خودش نیز که شخصیت واقعی است، زیاد شود. فاصله او از نظر عاطفی با همسر، فرزند، دوست و آشنا و هر کسی که با او معاشرت میکند زیاد میشود، چراکه در برابر آنان به نوعی خود را برتر دانسته و احساس میکند باید او را با تجملاتش تحسین کنند. یعنی به خاطر داشتههای مادی ارزش واقعی خود را نیز فراموش میکند و فکر میکند ارزشش به این تجملات است، در حالی که ارزش انسان به مادیات نیست، به روحیات و خلق خوی اوست.
پس باید بدانیم در زندگی به آنچه داریم قانع باشیم تا اسیر دنیا نشویم و زندگی ما با آرامش سپری شود تا چشم و همچشمی و نگاه حسرتانه به زندگی دیگران ما را آزار ندهد. مگر امیر مؤمنان (ع) اسوه تواضع و سادهزیستی نفرمودهاند: «منهومان لایشبعان، منهوم العلم و منهوم المال: دو نفر هرگز سیر نمیشوند، حریص در علم و حریص در مال.» آیا کسی که در مال حریص باشد، سیر میشود؟ خیر! وقتی سیر نشد یعنی آرامش ندارد و مثل آب شوری است که هرچه بخورد سیراب نمیشود، اما انسان قانع با اندکی آب زلال و گوارا از ظرف قناعت سیراب شده و آرامش پیدا میکند. به خاطر همین است که حضرت على (ع) مى فرمایند: «کسى که به اندازه کفایت از دنیا بهرهمند باشد، به آسایش دست یابد و آسوده خاطر شود، در حالى که دنیاپرستى کلید دشوارى و مرکب رنج و گرفتارى است.»
انسانهایی که سادهزیستی و قناعت در زندگی را برای خود برگزیدهاند، به اهداف خود میرسند، چراکه آنان هر چیزی را به جای خود استفاده میکنند و هر هزینهای را در مسیر درست به کار میبرند. به طور مثال یکی از نشانههای انسان اسرافکار این است که تحت تأثیر رسوم و عادت و رفتار دیگران مخارج خود را مدیریت میکند. چه بسا در بعضی از نیازهای ضروری خود به تعبیر عامیانه آن مانده است، اما برای اینکه از قافله تجملگرایان عقب نماند باید خود را مثل آنان کند. مثلاً در بعضی از مراسمها خود را مقید میکند لباسی نو بر قامتش کند که در مقابل دیگران کم نیاورد، در حالی که میتوانست با لباسی دیگر در آن مجلس حاضر شود.
وقتی این روحیه در وجودش باشد تشخیص نیاز اصلی و فرعی یا ضروری و غیرضروری در زندگی را از دست میدهد و به آنچه میخواهد، نخواهد رسید. حضرت علی (ع) در این باره میفرمایند: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا: زندگی ساده داشته باشید.» یعنی سبکبار باشید تا به راحتی به مقصد برسید. تمام منظور این جمله این است که آدمی با معنویت به مقصد انسانیت، بندگی و آزادی از قید و بند مادیات که همان انسانیت است، میرسد.
سبکباری و سادهزیستی یعنی بیرون بردن زندگی از تجملات و در نتیجه راحت زندگی کردن. برخی با لقمهای سیر میشوند و به دنبال کار خود میروند، اما بعضی برای همین دو لقمه هم بر خود سخت میگیرند. یعنی باید در کنار سفره او تنوع غذایی بیشتری باشد تا بتواند غذا بخورد یا رنگین بودن سفره برایش موضوعیت دارد. این موضوع در نوع لباس نیز صدق میکند یا مثلاً دکوراسیون منزل. او تنوعطلب است، چه هزینهها که نمیکند تا این دکوراسیون را به بهانه تکراری بودن تغییر دهد تا به قول خودش تکرار او را افسرده نکند، در حالی که اگر دقت کند میبیند که رضایت از موقعیت فعلی خود و سادهزیستی است که میتواند به او آرامش دهد وگرنه این دکوراسیون نیز بعد از مدتی تکراری میشود و باز ناآرامی به زندگیاش برمیگردد. این مصادیق متأسفانه در زندگی امروزی موانعی برای زندگی ساده و بیآلایش شدهاند.
انسانهای سادهزیست، همیشه آرامش دارند و آرام هستند، انسانهای سادهزیست با همان چیزی که دارند زندگی میکنند. به همان امکاناتی که دارند، راضی هستند. بعضیها هستند که از نظر مادی بینیاز هستند، آسایش دارند، اما آرامش ندارند، چراکه آنان آرامش را در مادیات جستوجو میکنند، اما انسانهای قانع میدانند آرامش به روح و روان آنها بستگی دارد. به خاطر همین هم سعی میکنند از آنچه دارند راضی باشند، حتی اگر در یک منزل اجارهای با امکانات کم باشند، چراکه دائماً شکرگزار خداوند هستند. هر که بیشتر به مادیات دل ببندد، بیشتر وابسته و غم و غصه او زیادتر میشود. فراموش نکنیم به فرموده رسول مهربانیها، دنیاپرستی غم و اندوه آدمی را زیاد میکند و زهد و قناعت در دنیا هم قلب را آرامش میبخشد هم بدن انسان را.
ختم کلام اینکه کافی است به زندگی امروزی با دید مصرف و مدیریت مصرف بنگریم. متأسفانه غفلت از تبعات و آثار مصرف بیرویه، انسان را در دام تجملگرایی گرفتار و از سادهزیستی و مصرف بجا دور کرده است. سادهزیستی به مصرف صحیح منابع ملی نیز کمک شایانی میکند. قطعاً سادهزیستی میتواند به تشکیل یک زندگی ساده و بدون دردسر کمک کند. اسراف و ریخت و پاش در زندگی به اقتصاد خانواده و کشور ضررهای زیادی میزند، در حالی که مدیریت صحیح مصرف باعث زندگی بدون دردسر و ساده میشود و بسیاری از مشکلات خانوادهها و جامعه را از بین میبرد. سادهزیستی انسان را راضی نگه میدارد. درد نیازمندان را به آدمی منتقل میکند. روحیه سادهزیستی مایه برکت در زندگی میشود، آدمی را همسنخ اولیای خدا کرده و از نشست و برخاست با انسانهای مرفه و ثروتمندانی که فقیران را به فراموشی سپردهاند، دور میکند.
*کارشناس مذهبی و پژوهشگر سبک زندگی