سرويس تاريخ جوان آنلاين: اثری که در معرفی آن سخن میرود، زندگی یکی از کارگزاران دیرپای دربار پهلوی یعنی قائممقامالملک رفیع را کاویده است. اهمیت پرداخت به زندگی این چهره تاریخی، حضور ۴۲ ساله وی در دربار پهلوی اول و دوم و نقش وی در ایجاد تعاملی محدود و شکننده میان دربار و جامعه مذهبی است. خسرو معتضد مؤلف این اثر در دیباچه مبسوط خویش بر این کتاب، به نکاتی اشاره دارد که مروری بر آن، مفید به نظر میآید. وی در آغاز به نوع نگاه خویش در بررسی تاریخ اشاره کرده و مینویسد: «تاریخ، کارنامه اعمال، افکار و یادگارهای نیک و بد و زیبا و زشت انسانها، جوامع، دولتها و مجموعه حوادثی است که سرنوشت یک قوم و ملت را در ادوار مختلف رقم زده است. تاریخ عبرتآموز و تنبهبرانگیز است. شخصیتها نقش مؤثر و کارسازی در شکلگیری ابعاد تاریخ دارند. تاریخ مشتمل است بر کارهای انسانها که در مجموع کارنامه اقدامات یک حکومت نیز بدان رقم زده میشود. بیوگرافی و تاریخ ارتباط بسیار نزدیکی با هم دارند. اشخاص تاریخ را میسازند و تاریخ بدون نگرش به افعال انسانها، خواست و نیت آنها و نتیجه آنچه که میاندیشیدهاند و انجام دادهاند دقیق و علمی و درخور کاربردهای تجربی نیست. تاریخ شامل نیکان و بدان نیست. تاریخ این نیست که یک سو سراسر سفید و یک سو سراسر سیاه باشد. انسانها در طول عمر خود بر اثر ممارستهای عینی گاهی تغییر شخصیت و حتی سرشت میدهند. گاهی از نیکی به بدی و گاهی از بدی به نیکی میگرایند. انسانها تغییرپذیرند. سرشت انسان آمیزهای از خوبی و بدی است. طبع اغلب انسانها به خوبی متمایل است و اگر فرصت یابد سجایای درخشانی از یک فطرت پاک را متجلی میسازد. برای شناخت آنچه که در یک دوره خاص گذشته است باید از حال و وابستگیهای کنونی منفک شد و به نیروی تفکر و تخیل از یک سو به گذشته بازگشت و با در دست داشتن اسناد و مدارک تاریخی کاملاً در حال و هوای آن زمان قرار گرفت و حتی در یک انتزاع فکری، پیامدهای ادوار بعد از آن دوره خاص را باید فراموش کرد و کاملاً در حال و هوای آن دوره سیر کرد و از هر آنچه آن زمان را تداعی میکند نظیر روزنامه، کتاب، سند، مدرک و عکس استعانت جست».
وی در بخشی دیگر از مقدمه خویش، نحوه پرداخت به حیات قائممقام را از مصادیق این رویکرد خود قلمداد کرده و میآورد: «کتاب حاضر نمونهای از این پویایی برای تجسم و تبیین یک عصر خاص سپری شده است و امید آنکه در این تلاش، مؤلف، موفق شده باشد و یک شخصیت در سایه مانده را تا حدود امکان روشن کرده باشد. شیوه تحقیق و نگارش مؤلف بیطرفی و تدقیق و پرهیز از ابراز احساسات موافق یا مخالف است که متأسفانه در ایران این شیوه تا حدود زیادی ناشناخته و مبهم است و به محض اینکه در موردی انتقاد میشود یا در موردی دیگر نسبت به یک واقعه یا یک شخص در یک ماجرای خاص و در جریان یک رویداد لحن مساعد اتخاذ میشود و دایر بر دشمنی یا حب و وابستگی به این گروه و فرقه و خانواده و تبار میگردد در حالی که تاریخ از سیاست جداست و ارتباطی به وقایع روز ندارد. اینجانب با نظریه بد مطلق و خوب مطلق مخالفم چراکه اگر این گونه بود انبیا و بزرگان از سوی باریتعالی رسالت هدایت بشر را نمییافتند و بشر کامل و بدون عیب و مطلوب بود. بدین ترتیب آنچه در کتاب میخوانید شرح وقایع است و نه ابراز نظرات شخصی، ضمناً همانگونه که در موارد متعدد تجربه کردهام و در خصوص بیش از ۷۰ و چند کتابی که به قلم من نوشته و نشر یافته است دیدهام پس از نشر هر کتاب، اطلاعات و جزئیات بیشتری در خصوص وقایع مرتبط با مضامین کتاب چه از طریق افراد ذیربط و مطلع، خانوادههای خویشاوند، آشنایان و آگاهان و چه از طریق اسناد و مدارکی که در گوشه و کنار وجود دارند در اختیارم قرار گرفته است. در کتاب حاضر نیز زمان مساعدت نکرد تا با فرزندان و برادرزادگان مرحوم حاجآقارضا رفیع که یکی از آنان پزشکی عالیقدر و خدمتگزار جامعه و بسیار نیکمحضر و خوشرو و علاقهمند به تاریخ است بهطور مبسوط به گفتگو بنشینیم».
معتضد در ادامه، به چند اثر تاریخی که قاعده مورد اشاره وی را نقض کردهاند نیز اشاره میکند و به عنوان نمونه درباره خاطرات فرح دیبا مینویسد: «یکی از عجیبترین اشتباهات تاریخی که اخیراً متوجه آن شدم نوشتههای خانم فرح دیبا (پهلوی) در کتاب کهندیار است. این کتاب که گویا یکی از خانمهای روزنامهنگار و نویسنده ایرانی سالمند آن را بر اساس تقریرات خانم فرح دیبا نوشتهاند، ولی نام فرح دیبا روی آن است در حقیقت متن تازه و نوویراستهای از کتاب معروف هزار روز زندگی من نوشته سیلویا پداکسو خانم هنرپیشه، کارگردان و نویسنده فرانسوی است که در سال ۱۳۵۶/۱۹۷۷ یک سال قبل از سقوط رژیم سلطنتی، به وسیله انتشارات استوک در اروپا منتشر شده، اما رژیم سابق بنا به دلایلی نشر آن را در ایران مجاز نشمرد، ولی پس از انقلاب یک بار در یک مجله هفتگی مختصری از آن چاپ شد و سپس به صورت کتاب ترجمه به فارسی شد که مجوز نشر نیافت. این کتاب با همه تبلیغاتی که در مورد آن میشود پر از اغلاط تاریخی است؛ مثلاً گفته میشود که در روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷/ جمعه شوم صدها کماندو فلسطینی در میدان ژاله (شهدا) حضور داشتند که ۷۰ سرباز حکومت نظامی را کشتند و پس از این کشتار نظامیان دولتی اقدام به تیراندازی کردند که دروغ محض است. تاریخ تاجگذاری رضاشاه ۵ فروردین ۱۳۰۵، تاریخ تأسیس ساواک ۱۳۴۶، تاریخ طلاق دادن ثریا، اسفند ۱۳۳۷ آورده شده که تمام اشتباه است. در حالی که تاریخ صحیح تاجگذاری ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵، تاریخ تأسیس ساواک اواخر ۱۳۳۵، و تاریخ طلاق دادن ثریا ۲۳ اسفند ۱۳۳۶ است. کتاب مزبور آنقدر پر از اشتباهات سهوی و عمدی است که خواننده را دچار سرگشتگی میکند. سطحی و سرسرینویسی در سراسر کتاب مشهود بوده و خواننده را دچار این اندیشه میکند که آیا پس از ۲۶ سال هنوز فرصت یک بررسی تاریخی دقیق برای پیشینیان پیش نیامده است و آیا ویراستاران و خوانندگان کتاب متوجه آن همه اشتباهات و ضد و نقیضگویی نشدهاند؟ آیا به راستی هنگامی که فرمانروای در حال سقوط در روز ۲۶ دی ۱۳۵۷ از کشور خارج میشده طرفداران او میخواستند در فرودگاه گردآیند و او را بدرقه کنند یا اینکه ساعتی پس از خروج او، موج نشاطی عجیب و هیجانی گسترده کشور را برداشت و صدها هزار صدای بوق در خیابانها به گوش میرسید و میلیونها تن در خیابانهای تهران و شهرستانها به شادی و کف زدن و پایکوبی و توزیع شیرینی پرداختند؟ چگونه میتوان به این سرعت و به این زودی و در فاصله زمانی کمتر از ۲۵ سال حقایق مسلم و آنچه را که پیش چشم میلیونها انسان روی داده تحریف کرد»؟