سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: یک روز از خواب بیدار میشوی و میفهمی یک دشمن جدید به کشور حمله کرده است. آن هم نه با یکی دو سرباز بلکه با تمام قوا. اما اینبار حمله با آنچه ما دیدهایم فرق دارد و خبری از توپ و تانک نیست. اولش با یک تیتر ساده شروع میشود. پای کرونا به ایران هم باز شد! ابتدا خیلی جدی نمیگیریم، زیرا آنقدرها هم نباید دشمن را دست بالا گرفت. ترس ما مساوی است با شاد شدن دشمن! اما کمکم اوضاع فرق میکند. حالا ویروس جدی جدی پایش به میهن باز شده و نمیشود انکارش کرد. یک شروع طوفانی دارد در یک شهر مذهبی که برای ما ایرانیها تقدس خاصی دارد و بارها غبار غم و دلتنگی از قلبهایمان زدوده است.
اینجاست که دیگر کرونا میشود یک آزمایش ملی. عرصه خودآزمایی تکتک آدمهای این سرزمین که حالا امتحان پس میدهند و معلوم میشود هر کدام چقدر به آنچه ادعا میکنند نزدیکند. ذات خیلیها اینجا معلوم میشود. ویروس هراسناکی است، اما بیشتر به دانشگاه آدمشناسی میماند.
بعضیها جان خود و خانوادهشان را دوست دارند و مو به مو به نکات بهداشتی عمل میکنند و با این کار خود به جان دیگران نیز احترام میگذارند. مادرها توی خانه دست از کار میکشند، فعالیتهای اجتماعی را رها کرده و تمام دغدغهشان میشود سلامت اهالی خانه.
یک عده هر روز اخبار را میبینند به امید اینکه دنبال گشایشی در کسبشان باشند. میفهمند لیمو و زنجبیل برای بالا بردن ایمنی بدن مفید است، پس با بیرحمی تمام قیمتها را تا چند برابر بالا میبرند. به قول معروف ویروس کرونا اگر برای ما آب نداشته برای آنها که دنبال گرفتن ماهی بودهاند حسابی نان داشته! عدهای هم توی این شلوغی بازار کرونا، دنبال ارز و سکه هستند و حتی یک لحظه را هم از دست نمیدهند. حالا بازار ماسک و ژل و موادبهداشتی و... بماند.
یک عده دل به شایعات میدهند و هر روز بر طبل هراس و ناامیدی میکوبند. صفحه اینستاگرامشان را که باز میکنی بوی تند یأس و ناامیدی به مشام میرسد و تازه اگر مخالفت کنی تو را بیتفاوت میخوانند. یک عده در واقع کارشان همین تولید خبرهای یأسآور است. یکهو چشم باز میکنیم و میبینیم تا خرخره توی اخبار بد و ترسناک فرو رفتهایم و یک ویروس زندگیها را فلج و بعضیها را چشم انتظار مرگ کرده است. بماند که عدهای هم تا میتوانند جوک میسازند و اینها هم به نوعی بر وارونه کردن شدت و جدیت موضوع دامن میزنند.
اما یک عده دیگر هستند که توی این آزمون سربلند بیرون میآیند و مردم را وامیدارند تمام قد به احترامشان بایستند. اینها فرشتههای سپیدپوشی هستند که وقتی ما از ترس جانمان قید همه چیز را میزنیم و خودمان را توی خانه قرنطینه میکنیم، آنها جانشان را کف دستشان میگیرند و با سلاح عشق به میدان مبارزه میآیند. میترسند، اما بروز نمیدهند. دلتنگ میشوند، اما خدمت را به خانواده ترجیح میدهند. با آنچه در توانشان است میجنگند و با ترخیص تکتک بیمارهایشان قوت قلب میگیرند.
آنها مدافعان سلامت جامعه هستند و پیش از آنکه پزشکی و پرستاری آموخته باشند، مشق عشق نوشتهاند. آنانی که دستهای مهربانشان بهترین مرهم زخمهای ماست.