کد خبر: 996044
تاریخ انتشار: ۲۹ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۱
عید کیمیا، نه عید کرونا
نوروز امسال می‌تواند فرصت‌های بی نظیری برای آگاه شدن در اختیار ما قرار دهد
حسن فرامرزی
سرویس سبک‌زندگی جوان آنلاین: ایرانی‌ها امسال احتمالا متفاوت‌ترین نوروز عمر خود را دست کم در تاریخ معاصر تجربه خواهند کرد. گرچه حتما در تاریخ ایران، زمان‌هایی بود که با شیوع بیماری‌های واگیر رسوم ایرانی‌ها را دستخوش و دست انداز تغییر کرده است، اما تا آن جایی که یادمان می‌آید به ویژه در این چهل سال اخیر - حتی در مصادف شدن برخی ماه‌های قمری مثل ماه محرم، صفر و ماه رمضان با روز‌های پایانی اسفند و آغاز فروردین – دید و بازدید‌ها در چنین سطحی در معرض ممنوعیت و قرنطینه نبوده است. ما در حقیقت با نوروز متفاوتی روبرو خواهیم شد، اما می‌توان در دل همین چالش ها، از بطن همین کرونا، کیمیا بیرون کشید و حتی نوروز و سال معنادارتر و پرمحتوایی را تجربه کرد.

یک: از تفویض توحیدی و توکل استفاده کنید

از هر ارتباط و وسیله‌ای که می‌تواند شما را به اکنون امن و ایمن بیاورد و اجازه شکل گیری توده بدخیم آینده سازی‌های ترسناک را ندهد استفاده کنید. این روز‌ها به ویژه دعا، نیایش، نماز و حضور قلب می‌تواند به شکل معجزه آسایی، پنجره‌ای به سمت هوایی تازه باشد و ما را از آن دالان تاریک بیرون بکشد. چطور این اتفاق می‌افتد؟ وقتی شما در نیایش و نماز به حضور و سکون قلبی - حتی در درجات خفیف و کم رنگ آن - می‌رسید احساس می‌کنید که به حال خود رها نشده اید. چرا ما می‌ترسیم؟ چون احساس می‌کنیم به حال خود رها شده ایم. وقتی حس می‌کنیم به حال خود رها شده ایم به چه چنگ می‌زنیم؟ به افکارمان، چرا به افکارمان چنگ می‌زنیم؟ چون دنبال ثبات هستیم و می‌خواهیم زیر پایمان دوباره محکم شود، اما افکارمان نمی‌توانند چنین پایگاهی را در ما ایجاد کنند. با این حال، وقتی دست از مقاومت ذهنی برداریم و خودمان را با تمام وجود به دست‌های باشکوه و بی نهایت خداوند، به آن یدالله فوق ایدیهم بسپاریم و از اعماق قلب مان، ندای وحیانیِ افوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد را به گوش جان و به سمع جانان برسانیم، آن ثباتی که به دنباله اش می‌گردیم شکل خواهد گرفت: خدایا! من در این وضعیت، کارم را به تو تفویض می‌کنم، چون تو تصویر روشن تری از حقیقتِ من، پسِ نهان امور و جوهر جان داری. من به خاطر محدودیت‌ها و افق محدود یا ناگشوده ام به حقیقتِ این رخداد‌ها ناآگاهم، اما می‌دانم تو برای بندگانت خیرخواهی و به تو اعتماد دارم. مطمئنم کسی در معامله با تو زیان نخواهد کرد، تو از هر کسی که من در این دنیا می‌شناسم آگاه تر، حکیم‌تر و ثروتمندتری، با تو معامله می‌کنم و خود را به تو می‌سپارم، می‌دانم که تو بهترین نگهدار و خریداری و من زیان نخواهم کرد.

دو: فکر و ذهن را به کار ببندید، اما نگذارید فکر و ذهن از شما سوء استفاده کنند

این روز‌ها حتما از ابزار ذهن استفاده کنید. وقتی درباره ذهن سخن می‌گوییم برخی تصور می‌کنند ما افراد را به تعطیل کردن فکر و تدبیر و زندگی جلبکی دعوت می‌کنیم. وقتی به کسی می‌گویید شما از اسب ت استفاده کن، اما اجازه نده اسب بر تو سوار شود این به معنای تعطیل کردن سوارکاری است؟ این اتفاقا آغاز سوارکاری است. سوارکار کسی است که مهار اسب را داشته باشد و اگر این روند برعکس باشد یعنی جای سوارکار و اسب عوض شده است. پس این روز‌ها حتما از ذهن و فکرتان استفاده کنید، اما اجازه ندهید ذهن و فکر از شما سوء استفاده کنند. به عبارت دیگر اجازه ندهید ذهن و فکر بر شما مسلط شوند. اگر شما از فکر و ذهن تان استفاده می‌کنید به این سوال خواهید رسید که من اکنون چه می‌توانم انجام دهم؟ آنچه می‌توانم برای محافظت از خود و دیگران انجام دهم چیست؟ اما اگر ذهن و فکر از شما استفاده می‌کند به این سوالات خواهید رسید: فردا چه خواهد شد؟ نکند وضعیت خیلی بدتر شود؟ نکند قحطی جهانی در راه است؟ اگر واقعا بخش قابل توجهی از مردم ویروس را بگیرند چه بلایی سر من و خانواده ام می‌آید؟ نکند حتی نان و خواربار هم پیدا نشود؟ نکند چیزی برای خوردن پیدا نکنیم؟ و دقت کنید وضعیت فاجعه بار زمانی پیش می‌آید که این افکار به شکل همگانی مجسم شوند. در آن صورت فکر جمعی تبدیل به واقعیت خواهد شد. اگر همه این افکار را تولید کنند نتیجه چه می‌شود؟ واقعا قحطی اتفاق می‌افتد یعنی فکر جمعی مجسم می‌شود. این همان کارکرد غلط ذهنی و تسلط فکر‌های منفی بر انسان است که می‌تواند فاجعه بار شود و البته کسی گمان نکند زیرکی و نقشه‌های بیشتر می‌تواند او را ایمن نگه دارد. مثل کسی که در توفان نوح به بلندی رفت و گمان کرد سیل به آن جا نخواهد رسید، اما سیل به آنجا هم رسید. وقتی من می‌روم به بلندی احتکار و جنس انبار می‌کنم گمان نکنم سیل به من نخواهد رسید. افراد دیگری هم خواهند بود که آنچه من می‌خواهم انبار خواهند کرد و در اختیار من قرار نخواهند داد و به فرض که من هرچه می‌خواستم جمع و انبار کردم آیا نگرانی من برطرف خواهد شد؟ هرگز! خود انبار به بزرگ‌ترین نگرانی زندگی من بدل خواهد شد.

از کجا بدانم من از ذهنم استفاده می‌کنم یا ذهن از من استفاده می‌کند؟ بهترین و مشهودترین نشانه، میزان آرامشی است که همین حالا تجربه می‌کنید. در طول روز می‌توانید بار‌ها و بار‌ها وضعیت خودتان را بررسی کنید. اگر نگران هستید یعنی ذهن مسلط و چیره شده است و اگر آرام و مطمئن قدم برمی دارید، نشسته اید، کار می‌کنید، با کسی حرف می‌زنید یا استراحت می‌کنید یعنی شما دارید از ذهن تان استفاده می‌کنید نه برعکس. اما اگر مرتب نگران و آشفته می‌شوید، اگر مدام حالتی از بی قراری و نخواستن این وضعیت، کلافگی، شکنندگی و احساس خرد شدن زیر بار و فشاری سنگین را تجربه می‌کنید یعنی ذهن بر شما مسلط شده است و دارد شما را به بازی می‌گیرد.

چطور می‌توانم اجازه ندهم این اتفاقات برای من بیفتد؟ با آگاه شدن عمیق به بیهودگیِ تولید نگرانی در دفاع و محافظت از خود. از خودتان بپرسید چرا نگران می‌شوید؟ جز این است که می‌خواهید با تولید نگرانی و اضطراب بیشتر از خودتان محافظت کنید؟ آرام بمانید و بررسی کنید آیا واقعا نگرانی چنین کارکردی دارد؟ اگر واقعا چنین کارکردی دارد من یکی دو ماه است که نگرانی تولید می‌کنم پس چرا نه تنها وضعیت من بهتر نمی‌شود بلکه این نگرانی مدام مرا در چرخه عوارض جسمی - سوزش معده، سردرد و ... - و حاشیه‌های جدی احساسی - استرس، اضطراب، بی قراری و سنگینی - قرار داده است و راه برون رفتی هم جلوی پای من قرار نمی‌دهد؟ در واقع این یک دروغ بزرگ است که اگر من بیشتر و بیشتر نگران نشوم از خود محافظت نخواهم کرد. پس چه چیز از من محافظت خواهد کرد؟ تدبیر کردن و رها کردن، تدبیر کردن و رها کردن، تدبیر کردن و رها کردن. رها کردن در چه؟ رها کردن عمل در فضای توکل. انگار تیری می‌اندازی و تیرت را تقدیم خداوند می‌کنی. این گونه تو از آن حال انقباض، مچالگی و گرفتگی درونی بیرون می‌آیی. مرتب تدبیر می‌کنی، اما به تدبیرت نمی‌چسبی. آنچه از تجربه، دانش و مهارت خود و دیگران - به مثابه یک تیر - در چنته داری به کار می‌گیری و می‌اندازی، اما در نهایت به هیچ کدام آن‌ها نمی‌چسبی، مثل تیراندازی که تیر را در کمان می‌گذارد و پرتاب می‌کند، تیر می‌رود، اما تیرانداز ساکن است. این طور نیست که تیرانداز هم با تیر برود. تو ساکن در عمل خود ایستاده ای، این سکون همان توکل است. تو می‌ایستی و تیر را رها می‌کنی، اما با تیرت جلو نمی‌روی. تیر را به آن فضای توکل می‌سپاری، اوست که تعیین می‌کند تیر تو به هدف خواهد خورد یا نه، البته که اگر عمیق نگاه کنیم تو اگر ساکن شوی خواهی دانست که وسط هدف ایستاده ای، خودت به هدف خورده‌ای و معنای عمیق همه این بحران‌ها و چالش‌ها این است که تو در جای درستی خودت قرار بگیری، یعنی در همان نقطه توکل.

سه: هرگز آستانه شریف شُکر را ترک نکنیم

اگر می‌خواهید این روز‌ها آرامش عمیقی را تجربه کنید – یعنی همان گوهری که همه امروز دربدر دنبال آن هستند و پیدایش نمی‌کنند – بزرگ‌ترین کلید آرامش عمیق، شکرگزار بودن است. اگر دقت کنید ذهن خودمختار یا ایگو یا منِ کاذب یا نفس اماره یا شیطان هیچ وقت اجازه نمی‌دهد که شما شکرگزار باشید. چرا؟ چون از معجزه و کیمیاگری شُکر، آگاه است و می‌داند اگر شما به آن سمت بروید بال‌های اهریمنی در شما خواهد سوخت. می‌داند که اگر شما شکرگزار باشید دیگر آن وسوسه‌ها نمی‌توانند در قلب شما امتداد داشته باشد و کارگر بیفتند بنابراین چه می‌کند؟ چطور می‌تواند شما را از شکر کردن منصرف کند؟ ذهن مکدر یا ایگو یا من کاذب با زیرکی هرچه تمام دست به کار می‌شود و کمبودی در زندگی شما پیدا می‌کند و به آن کمبود می‌چسبد و از یاد نبریم که منِ دروغین یا شیطان می‌تواند در زندگی هر کسی، کمبود‌های تمام نشدنی را پیدا کند بنابراین آن کمبود را از بایگانی بیرون می‌کشد و پیش چشم شما می‌گذارد و می‌گوید بفرما! با این وضعیت چه شُکری، چه کشکی. مرد حسابی! یا زن حسابی! ویروس کرونا دنیا را گرفته است آن وقت بنشین شکر کن که چه بشود. شکرِ چه؟ شکرِ یک ویروس؟ آگاه باشید که آن منِ کاذب همیشه کمبودی در زندگی شما پیدا خواهد کرد. فرض کنید سه ماه بعد است و ویروسی هم وجود ندارد. فکر می‌کنید من کاذب و دروغین نمی‌تواند کمبودی در زندگی شما پیدا و روی آن سرمایه گزاری کند؟ مثل آب خوردن این کار را می‌کند، بنابراین آگاهی عمیق به این نوع کارکرد‌ها در درون خودتان می‌تواند شما را از آستانه کفران به آستانه شریف شُکر و سپاس بکشاند. حتی در همین وضعیت هم هزاران نعمت دور و بر شماست که برای هر کدام می‌توان قدردان بود، اما عجیب است که آن من درونی یا نفس آن‌ها را نادیده می‌گیرد، گویی که اصلا وجود دارد، اما آن قدر زیرک است که وقتی آن نعمت گرفته می‌شود آن‌ها را به شکل کمبود فاجعه بار می‌بیند. آن وقت می‌توان این سوال منطقی را از آن من درونی یا اهریمن یا ذهن مکدر پرسید که اگر آن نعمت واقعا چیزی نبود آنچنان که تو به هیچ می‌گرفتی و نمی‌دیدی حال که از دست رفته چرا آن را مرتب به شکل یک فاجعه و کمبودی پرنشدنی می‌بینی؟

چهار: دروازه خدمت، کیمیای تغییرِ نگرانی به آرامش است

یکی از بهترین و شگفت‌ترین دروازه‌هایی که در روز‌های بحرانی و چالش زا به روی ما باز می‌شود - انگار وسط آتش، ناگهان گلستان سرسبزی سربر می‌آورد. چقدر این منظره باشکوه و شوق آفرین می‌تواند باشد - دروازه خدمت کردن است. چند روز پیش در کلیپی حاوی فراز کوتاهی از سخنرانی شهید قاسم سلیمانی این عبارت معرفت افزا را از ایشان شنیدم که "در هیچ جایی به اندازه بحران، فرصت و فضای رشد وجود ندارد. " این حقیقت بسیار کلیدی و مهمی است که شهید سلیمانی به آن توجه داشته و یکی از راز‌های رشد شخصیتی ایشان هم احتمال زیاد پی بردن به این حقیقت بوده است. همچنان که این حقیقت بی سابقه نیست و ما وقتی به زندگی اولیا و شهدا نگاه می‌کنیم می‌بینیم ناخالصی‌های وجود آن‌ها در کوره بحران‌ها زدوده شده است. بی گداخته شدن نمی‌توان به آن پختگی و سوختگی و فنا شدن در حق رسید. این یک حقیقت است. زندگی شهدا به ما گوشزد می‌کند که چگونه در دل بحران، وسط جنگ و در میانه آتش باران، جوان‌هایی بودند که به گوهر وجود خود پی بردند که به راستی آن‌ها کیستند؟ این حقیقتا شعار نیست و امروز این دروازه هم به روی ما گشوده شده است و ما هم می‌توانیم از "دروازه خدمت" به عنوان "مهم‌ترین کیمیای تغییر" و پی بردن به حقیقت وجودمان بهره ببریم. به جای این که بپرسم کرونا قرار است با من چه کند؟ می‌توانم بپرسم این روز‌ها من چه می‌توانم انجام دهم؟ و این چرخش می‌تواند فضای درون مرا تغییر دهد. چه کاری از دست من برمی آید؟ چه خدمتی می‌توانم ارائه کنم؟ آن وقت می‌بینید نگرانی و اضطراب، پشت یک چرخ خیاطی به تدریج به ماسک و لباسی برای خانواده خود یا همسایه، پرستار و پزشک تبدیل می‌شود. آن وقت می‌بینید که جوان‌هایی سر یک میدان ایستاده اند و شوینده رایگان در اختیار مردم قرار می‌دهند. شما فکر می‌کنید اضطراب و نگرانی‌ای آن جا می‌ماند؟ وقتی کسی خدمتی ارائه می‌کند نمی‌تواند دیگر نگران شود، نگران کسی است که بخواهد این دروازه خدمت را رها کند و از دروازه شیطان و به قصد بهره برداری و سوء استفاده از این فضا، جیب‌های خود را از سکه‌های سیاه احتکار پر کند. وقتی من احساس می‌کنم این روز‌ها می‌توانم خدمتی ارائه کنم دیگر چه جای نگرانی خواهد بود بنابراین افرادی که به ویژه به شکل وسواس گونه درگیر اضطراب و استرس هستند می‌توانند از این دروازه به عنوان یک کیمیای شگفت در تبدیل نگرانی به احساس آرامش استفاده کنند. آن وقت من می‌گردم و می‌بینم که چه مهارتی دارم چه داشته و تخصصی دارم که به کار این روز‌ها می‌آید و می‌تواند به خدمتی در جایی بدل شود. امکان ندارد کسی هیچ استعداد یا داشته‌ای نداشته باشد بنابراین می‌توانم توانمندی یا ظرفیت هایم را در جهت ارائه خدمت به کار ببرم در این صورت پیش از همه برای خود آرامش ایجاد کرده ام.
 
پنج: آگاه شوید که شکایت، خوراک ذهن ناآگاه است

حتما در روز‌های واپسین سالی که گذشت و آغاز سال نو، یاد بگیریم که توجهی عمیق به بی فایدگی شکایت، گله و نالیدن داشته باشیم. توجه کنیم که هسته مرکزی هر شکایتی، نپذیرفتن است و نپذیرفتن یعنی ایستادگی در برابر واقعیت و مقاومت، منشا همه رنج‌ها و دردهاست. وقتی چالش و بحرانی در زندگی پیش می‌اید بهترین خوراک برای ذهن ناآگاه فراهم شده است، غذایی چرب و چیل که به آن بچسبد و خود را فربه کند، اما شما این خوراک را به آن ذهن ناآگاه یا آن منِ کاذب و دروغین ندهید. مرتب خودتان را بررسی کنید و ببینید چطور آن من کاذب تمایل عجیبی دارد که شما را در سطح شکایت، گله و نالیدن نگه دارد و حال تان را بد کند. باز می‌توانید این سوال منطقی و درست را طرح کنید که فایده این گلایه‌ها و شکایت‌ها چیست؟ آیا مثلا با تولید گلایه، شکایت و ناله بیشتر می‌توان بر ویروس کرونا غلبه کرد؟ اگر این طور است بسیار خب! همه مان گلایه و شکایت و ناله بیشتری تولید کنیم، اما اگر این طور نیست پس چرا این همه در فضای طبیعی و مجازی زندگی مان دست به ناله و شکایت می‌زنیم؟

شش: خواندن و دنبال کردن خبر‌ها را محدود کنید

اگر می‌خواهید روز‌های پایانی سال را با حال و هوای بهتری پشت سر بگذارید و با حالِ خوب وارد سال جدید شوید حتما خواندن خبر‌ها را محدود کنید. همچنان که پیش‌تر هم اشاره شده خبر‌های امروزی و مدرن، ذاتا خاصیت تولید نگرانی را دارند، این کار بالاخص برای افرادی که شخصیت مضطرب و نگرانی دارند بسیار حیاتی است. خبر‌ها به ویژه وقتی حالت متوارتر و زنجیره‌ای به خود می‌گیرند مثل بلوک‌های بزرگ سیمانی می‌شوند که پشت سر هم قطار شده و کنار هم چیده می‌شوند و فضای تونل مانندی را ایجاد می‌کنند و شما با اتصال به این نوع خبر‌ها دقیقا حال و هوای کسی را دارید که وارد تونل تاریکی شده در حالی که نمی‌داند این تونل تا کجا ادامه دارد بنابراین حالت کسی به او دست می‌دهد که با وضعیت مضطربی می‌خواهد هرچه زودتر از این تونل تاریک و نگران کننده بیرون بیاید. شما می‌توانید حالت درونی خود را هنگام خوانش این خبر‌ها بررسی کنید، عموما حس‌هایی نظیر خفگی، بی افقی، اضطراب و ناامیدی به شما دست می‌دهد. از طرفی توجه کنید این یک دروغ است که اگر شما به اندازه کافی و به شکل وسواس گونه خبر نخوانید نمی‌توانید از خودتان مراقبت کنید. اصلا چنین چیزی درست نیست. فرد مضطرب و نگران نه تنها نمی‌تواند از خود مراقبت کند بلکه برای دیگران هم آسیب زننده است. چه کسی می‌تواند از خود و دیگران مراقبت کند؟ کسی که آرام باشد و آن گاه دست به اقدام بزند.

هفت: بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

اگر امسال محدودیت‌هایی پیش آمده است می‌توانم در سطح آن محدودیت‌ها متوقف نمانم و وابستگی ام را به آنچه نمی‌خواهم مشاهده کنم. آن وقت می‌شود این سوال را پرسید که آیا واقعا نیاز هست که من این همه وابسته به بیرون باشم و از آن هویت بگیرم؟

چرا ما از مرگ این همه می‌هراسیم؟ چون مرگ می‌آید و همه آن وابستگی‌های بیرونی را با خود می‌برد. همه آن هم هویت شدن‌های بیرونی را می‌برد. مرگ می‌آید و مرا از بدن، کسب و کار، مقام، خانواده، تخصص، برچسب ها، پیشوندها، پسوندها، زمین، مُلک و هرچه که به آن‌ها می‌چسبم و از آن‌ها اعتبار می‌گیرم جدا می‌کند. بسیار خب! اکنون فرصتی پیش آمده که من معنای "موتوا قبل ان تموتوا / بمیرید پیش از آن که بمیرید" را تجربه کنم. پس چه زمانی قرار است من به این توصیه پیامبر (ص) عمل کنم؟ من که همیشه در سخنرانی‌هایی که ایراد کرده ام یا پای صحبت‌های یک سخنران نشسته ام در کتاب‌هایی که نوشته ام یا کتاب‌هایی که خوانده ام این عبارت پیامبر (ص) را تکرار کرده ام. بسیار خب! چه زمانی قرار است من این خالی شدن از وابستگی‌های بیرونی و این مرگ عزیزِ پیش از مرگ که عین زنده شدن و حیات حقیقی و رسیدن به آن روشنایی باشکوه و نور مقدس خداوند است تجربه کنم؟ به تعبیر مولانا: بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید / در این عشق چو مُردید همه روح پذیرید / بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید / کز این خاک برآیید سماوات بگیرید / بمیرید بمیرید وزین نفس بِبُرید / که این نفس، چون بندست و شما همچو اسیرید / یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان / چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید / بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا / برِ شاه چو مُردید همه شاه و شهیرید / بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید / چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید؛ و الحق مولانا چقدر عمیق و زیبا، حقیقت حیات باشکوه و واقعی را پیش چشم ما می‌نهد که این مُردنِ پیش از مُردن، بیرون آمدن از ابر اوهام و خیالات است که دایم بر ما ترس و حسرت می‌باراند: بمیرید بمیرید وزین ابر برآیید / چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید. می‌گوید تو بدر منیر هستی، تو ماه زیبایی هستی که در پس ابر‌های پندار و خیال، در پس شخصیت دروغین، در پس تعلقات، در پس ابر‌های ذهن مکدر و نفس شرور گرفتار شده ای، اما کافی است از پسِ این ابر‌ها بیرون آیی، کافی است تو پیش آن شاه زیبارو، خداوندی که می‌گوید من، من نیاوری، من نگویی و از جهنم منیت بیرون آیی، به او توکل کنی و خودت را به او بسپاری. کافی است پیش آن شه زیبا بمیری تا ببینی چقدر زنده شده ای، چقدرعین آب و آینه شفاف شده‌ای در حالی که پیش‌تر در فشار قبری تاریک، در تنگنای خیالات مسموم به سر می‌بردی و خود خبر نداشتی. این است که مولانا به ما توصیه می‌کند تیشه‌ای برداریم و این زندان خیالات و بندبندِ این بند ترس‌ها و این بندگی اوهام را حفره کنیم و ببُریم. مولانا به ما توصیه می‌کند از اسارت ذهن تاریک و نفس اماره و شرور بیرون بیاییم و این دعوت به مُردن، دعوت به میراندن است. ما در واقع جانِ آن شکنجه گر دایمی و آن منشأ و کانون تولید ریزگرد‌های غلیظ ترس و وحشت و نگرانی‌های موهوم را با توکل کردن، با تفویض موحدانه و خروج از دایره تنگ منیت می‌گیریم و وقتی جان آن شکنجه گر گرفته شود وقتی ما از فضای غلیظ ابر‌های مکدر ذهن بیرون بیاییم چه خواهد ماند؟ گوارا و مبارک باد بر هر کسی که می‌بیند و می‌چشد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار