سرویس تاریخ جوان آنلاین: پس از هجوم افغانها به ایران موقعیت کمپانیهای انگلیسی، هلندی و فرانسوی دچار تزلزل شد تا هنگامی که نادرخان افشار به تخت نشست. در این زمان نادرشاه بهسبب تقویت ناوگان دریایی و رونق تجارت خارجی تصمیم به برقراری ارتباط با شرکتهای انگلیسی و هلندی گرفت، اما این وضعیت با مرگ این پادشاه پایدار نماند. پس از آن کشور با قدرتگیری نیروهای افغان در شرق، خانهای قاجار در شمال، قبایل بختیاری و زند در جنوب و در نهایت تهاجمهای پراکنده عثمانی در غرب، تبدیل به یک جزیره بیثبات شد. بنابراین منافع کمپانیهای مذکور بهویژه انگلستان در خطر قرار گرفت که ارتباط مستقیمی با قدرت ایشان داشت، زیرا خلیجفارس بهترین و آسانترین راه جهت دسترسی به هندوستان و حفظ آن بود. حال، پس از مدتی تجارت سیاسی ایشان با ورود کریمخان زند به عرصه قدرت استحکامگرفت ولی بنا بر توجه آنان بر شخصیت و اعمال این حاکم جدید، ابزار صبر مناسبترین وسیله در برخورد با سیاستهای کریمخان زند بود. بدینروی، برآنیم تا با تکیه بر اسناد انگلیسی و منابع، گوشهای از این روابط را برایتان ترسیم نماییم.
تجارت، کلید سیادت
هنگامی که در سال ۹۱۲ قمری آلفونس دالبوکرک پرتغالی به جزیره هرمز رسید، این مکان را بهمثابه مدخلی بر خلیجفارس و نقطهای استراتژیک برای حفاظت از هند و تجارت میپنداشت. این اتفاق چندان برای شاه اسماعیل صفوی خوشایند نبود، اما اقدام مؤثری نیز، برای مقابله با آنان نداشت و تنها با هدایای گرانبهای پرتغالیها خود را راضی نشان میداد. شاه ایران که موقعیت کشور را از شرق با هجوم ازبکان و از سمت غرب با عثمانیها روبهرو میدید، احساس حمله یا مقاومت را چیزی بیهوده گمان میکرد. بنابراین فرصتی جدید برای ورود دیگر نیروها آغاز گشت که البته تفاوت آن، در رقابت جهت سلطه بر تجارت ایران و تداوم بقای اقتصاد ایشان بود. یکی از بارزترین آنان که انگلیسیها بهشمار میرفتند در سال ۱۰۲۴ قمری با امتعه ماهوت وارد بازار شدند و شاه عباس برای آنان فرمان حق معامله آزاد در سرتاسر کشور صادر کرد. افزون بر آن، وی با اقامت دائم یک سفیر از انگلیس و سپردن حق قضاوت امور خودشان به کمپانی هند شرقی موافقت کرد. این امتیازهای وسیع تنها با یک شرط شاهعباس عملی بود و آن همراهی انگلیسیها در اخراج پرتغالیها از جزیره هرمز بود. آنان نیز این شرط را پذیرفتند ولی در عمل، اقدامات متفاوتی را انجام دادند؛ چراکه در آن زمان با پرتغالیها در صلح به سر میبردند. انگلیسیها در هنگام حمله به هرمز خود را به آرامی کنار کشیدند و این موجب خشم امامقلیخان، فرمانده شاه عباس شد. او انگلیسیها را تهدید به لغو تمام امتیازهایشان کرد، نهایتاً آنان نیز در حملات با ایرانیان همکاری کردند. این اقدام مشترک تبدیل به برگ برندهای برای انگلیسیها در هرمز شد. آنان اختیار قلعه جزیره را بهدست گرفتند و توانستند در صدور یا ورود کالاهایشان از اخذ عوارض شانه خالی کنند. حتی از امامقلیخان خواستند که نیمی از عایدات جزیره به آنان تعلق گیرد.
حال با قدرتگیری انگلیسیها در هرمز، بر تجارت خلیجفارس، اقیانوس هند و دریای سرخ تملک یافتند و به آسانی توانستند شاهراه بازرگانی آسیای جنوب شرقی را مدیریت نمایند. از سویی دیگر شاه عباس با بخشیدن انحصار تجارت ابریشم ایران به انگلستان، کم و بیش راه ورود کمپانیهای دیگر را مسدود کرد. یکی از این شرکتها، هلندیها بودند که جدالی نیز با کمپانی انگلیس بر تجارت ادویه از جنوب شرقی آسیا داشتند. هلندیها هم جهت تحدید قدرت رقیب ایشان در منطقه، تصمیم به ورود بازار ایران گرفتند. در این راستا، با استفاده از ضعف سکانداری شاه عباس دوم، قشم را مورد هجوم قرار دادند. این اقدام سبب شد که شاه صفوی هلندیها را در تجارت ابریشم ایران مشارکت دهد و خطی بر امتیاز این انحصار، برای انگلیسیها بکشد. انگلیسیها بهمنظور راحتی از اهرم فشار هلندیها، تجارتخانه خود را از بندرعباس به بصره منتقل کردند که مورد حمله هلندیها قرار گرفت. بدین ترتیب، داستان از یک جدال بازرگانی فراتر میرفت و در حال چرخش به یک مالکیت بر بازار منطقه، به ویژه ایران حرکت میکرد.
معادله کریمخان برای کمپانی
بهرغم حضور انگلیسیها در مسیر بازرگانی ایران، شاید اعمال سیاستهای تشویقی از سوی شاهان صفوی رونق اقتصادی را بههمراه داشت، ولی آنان خواستار پیشرفت کشور در حوزههای نظامی و قوای بحریه بودند. پادشاهانی همانند شاه عباس بیشتر قصد ارتباط با قدرتهای جدید غربی داشتند تا با وجود آرامش نسبی در مرزها، به ساخت ناوگان قوی دریایی بپردازند و تجارت ایران را در خزر و خلیجفارس بسط دهند، اما این ماجرا برای کمپانیهای اروپایی و بهویژه انگلیسیها معنای عدم شناخت کامل از اروپا و مسائل ساختاری حکومت ایشان را میداد تا فرصتی جهت ارتباط با شرق و نفوذ در جغرافیای ایران باشد؛ چراکه بنابر اسنادشان همچنان در دوران آشوب، یعنی حمله افغانها و سپس تاختوتازهای نادر، بازرگانی آنان با قدرت ادامه داشت. البته این موقعیت با ورود کریمخان زند به عرصه پادشاهی ایران متفاوت شد، بهگونهای که دفاتر کمپانی هندشرقی انگلیس در بندرعباس و بصره، در سالهای ۱۱۷۳- ۱۱۷۵ گزارشهایی از شخصیت وی ارائه میدادند که نشان از ذکاوت کریمخان در نابودی رقبای خود از تیرههای گوناگون بود. با توجه بر این موضوعات، وکیلالرعایا هنوز بر تمام کشور سلطه کامل نداشت، اما تقریباً میتوان گفت که وی همان مقاصد شاهان صفوی را داشت. این اهداف با رعایت شروط وی بود که اگر انگلیسیها آن را دور میزدند، کریمخان نیز به روش خود معادلهای با قابلیت بازگشت برای آنان طرح میکرد.
در دوران هرج و مرج ایران، انگلیس از طریق بصره امور بازرگانی خود را پیش میبرد، ولی با تأسیس سلسله جدید زندیه و منازعات ایرانیان و عثمانیها بر تصاحب این بندر، کمپانی دچار ترس و سردرگمی شد. یکی از کارمندان آن، در بررسیهایش بوشهر را بندری مهم جهت دسترسی آسان به شهرهای تجارتی ایران یعنی شیراز و اصفهان برشمرد. از سویی، با تمایل شیخ بوشهر به تجارت، انگلیسیها بلافاصله قراردادی را با گنجاندن مواد خودشان آماده کردند. حاکم نیز تمام شرایط را پذیرفت و بهمنظور عقد نهایی به شیراز فرستاد. کریمخان که خواهان تجارت با بریتانیا بود، بر این قرارداد تجاری در سال ۱۱۷۷ قمری صحه گذاشت. این پیماننامه برای کمپانی کاملاً شرایط مساعدی داشت. زیرا آنان بهراحتی با انحصار صادرات و واردات پشم، اجازه تأسیس سایر دفاتر اروپایی در بوشهر را باطل اعلام نمودند و خواستار زمینهایی در بنادر خلیجفارس، جهت ساختمان نمایندگی تجارتی شان شدند. اکنون، در این اوضاع دیگر کمپانی تنها یک مرکز بازرگانی ساده نبود، بلکه بهگواه یکی از نویسندگان نقش یک مرکز سیاسی را ایفا میکرد که بهمرور بر شیخنشینهای سواحل خلیجفارس تأثیر میگذاشت. از اینروی، مشهور است که کریمخان زند هنگام صحهگذاری بر این قرارداد به مشاورانش گفت: «فرنگیان همچنان که هندوستان را به مکر و حیله و خدعه و تزویر و دستان و رنگ و نیرنگ مسخر نمودند و مالک و متصرف شدند، میخواهند ایران را نیز مالک و متصرف شوند و آن را به مکر و حیله مسخر نمایند.»
بنابراین، وکیل الرعایا با احتیاط و عبرت از اقدامات پیشینیان، روابط زندیه را با انگلیسیها پیش میبرد و این بیشتر از اعمال کمپانی در منطقه نشئت میگرفت. چنانکه در دو مسئله مهم اعراب بنیکعب و میرمهنای بندرریگی، بریتانیا تنها با سیاستهای تجاری خود دولت زند را همانند یک مهره سیادتی میپنداشت که قابلیت بازیابی سود فراوان به اقتصاد انگلستان داشت. بدین شکل که در موضوع اعراب بنیکعب، آنان خواستار مجازات این قوم شدند تا از دستبردشان بر کشتیهایی بریتانیایی جلوگیری شود. حال آنکه تیره بنیکعب از پرداخت خراج به دولت عثمانی و ایران خودداری میورزید و تمایلی به برافراشتن علم استقلال داشت. در نتیجه عثمانیان بهدنبال آنان بودند و دولت زند نیز برابرشان آرایش جنگی گرفت که با وجود تلاشهای کریمخان، بالاخره شیخ قبیله از در سازش نزد خان زند وارد شد. در این هنگام، شیخ سلمان که ریاست آنان را بهعهده داشت؛ تابعیت خود و قبیله را تحت دولت زند اعلان کرد. از سویی دیگر، انگلیسیها بهسبب تهاجم بنیکعب به جهازات ایشان تصمیم گرفتند با همکاری عثمانیها حمله مشترکی ضد آنان انجام دهند، ولی با واکنش کریمخان روبهرو شدند؛ چراکه اعراب بنیکعب دیگر اتباع ایرانی بهشمار میرفتند؛ بدین ترتیب نه عثمانی یا بریتانیا حق برخورد با آنان را نداشت، اما کمپانی به راحتی عقب نمیکشید. آنان از قدرت کریمخان مطلع بودند و وی را کلید تجارت با ایران میدانستند، بنابراین نمایندگی ایشان در بصره یکی از کارمندان خود را به نام جرج اسکیپ به شیراز فرستاد تا قراردادی در زمینه مساعدت نظامی جهت سرکوبی میرمهنا، به تأیید کریمخان برساند. ملاقات با این هیئت چندان جذابیتی برای وی نداشت، زیرا کمی قبل از ورود آنان، گروه دیگری از دولت مذکور در تلاش دیدار با وکیلالرعایا بود که او آنان را به شاه اسماعیل سوم در آباده حواله کرد. بر این اساس، همچنان که میرمهنا از دردسرهای بزرگ کریمخان بهشمار میرفت، تردیدهای حاکم زند بر اقوال انگلیسیها پایدار بود. گو اینکه آنان شرط این همکاری را در ارائه مالکیت بر جزیره خارک عنوان کردند تا با یک تیر دو هدف را بزنند. اول آنکه کمپانی هلندی را از جزیره اخراج و سپس میرمهنا را مهار کنند. وکیلالرعایا هم بهمنظور دفع این فتنه و لزوم استفاده از جهازات نوین بحری، با درخواست آنان موافقت کرد، اما بخت با انگلیسیها همراه بود و خود میرمهنا با هجوم به خارک، هلندیها را از قدرت تجارت در ایران ساقط کرد و در نهایت اقدام نظامی مشترک با مساعدتهای بریتانیاییها همراه نشد و آنان در تهاجم همزمان به خارک، ایرانیان را رها کردند. بدین شکل، فرمانده زند تنها موفق به فتح جزیره خارک شد و به کریمخان مسئله انگلیسیها را گزارش کرد. او نیز پس از فهمیدن موضوع، با بستن دفتر کمپانی در بوشهر، اقدام به اخراج اتباع انگلیسی از ایران کرد. البته همچنان آنان در پی حفظ قدرت خویش بودند و از اینروی، تصمیم به تقویت دفتر در بصره گرفتند. در سویی دیگر، وکیلالرعایا با ملزوم شناختن تجارت با کمپانی، جهت ورود مجدد آنان، شرایط ایشان را در خلیجفارس بررسی کرد؛ چنانکه رؤسای کمپانی در لندن این فعالیتها را داشتند و خواستار بازگشت فوری به جایگاه سابق بودند.
طاعون بر جان عثمانی و روس در بصره!
در بصره همزمان با شیوع طاعون، عثمانی و روس بههم هجوم میبردند و این عوامل به تجارت انگلیسیها در منطقه لطمه میزد. افزون بر این موارد، اوضاع کمپانی در هند تعریفی نداشت و با حاکمان محلی دیگر قدرت چانهزنی تنزل مییافت. درصورتیکه وضعیت سیاسی- اقتصادی ایران چندان بد نبود. یکی از کارگزاران کمپانی، گزارشی مبنی بر تسلط و قدرت وکیلالرعایا بر خلیجفارس داد که موجب ارسال یک مذاکرهکننده در سالهای آینده شد. این فرد وظیفه آزادسازی کشتی تایگر و دو خدمه آن را داشت که مدتی قبل، توسط مقامات محلی در جنوب توقیف شده بود. در این هنگام، کریمخان علاوه بر این برگ برنده، برادر خود را بهسوی فتح بصره حرکت میداد تا کمپانی در یک بنبست بماند و در نهایت اهمیت تجاری بوشهر را افزایش دهد. پس از چندین ماه، خان زند بر بصره سلطه یافت و مأمور انگلیسی نیز موفق به آزادی جهازات ایشان شد. حال با کسب این پیروزی برای دولت زند، دوباره کریمخان اجازه بازگشایی دفتر کمپانی در بوشهر را صادر کرد. پس از این رویداد، این مکان تبدیل به دفتر اول تجاری برای انگلیسیها شد که بهطور غیرمستقیم خان زند آن را انجام داد. این در حالی بود که سواد دیپلماسی نداشت، بلکه کیاست و سیاست خود را در مقابل سیادت بریتانیا به رخ کشید.