سرویس حوادث جوان آنلاین: اولین پرونده شهریورسال۸۵، با ناپدید شدن مردی ۲۸ساله به نام امید تشکیل شد. پدر امید به پلیس آگاهی رفت و در توضیح به مأموران گفت: «پسرم روز گذشته همراه دو نفر از دوستانش به نامهای پیمان و اصغر برای تفریح به قم رفت، اما دیگر بازنگشت. نگرانم اتفاق بدی افتاده باشد.»
با طرح این شکایت مأموران دوستان پسر جوان را مورد تحقیق قرار دادند، اما آنها مدعی بودند از سرنوشت دوستشان اطلاعی ندارند تا اینکه در روند بازجوییها لب به اعتراف گشودند و گفتند امید به خاطر مصرف زیاد مواد فوت کرده است. پیمان در شرح ماجرا گفت: «روز حادثه بعد از برگشت از سفر به خانه پدر امید رفتیم و با هم مواد مصرف کردیم. امید در مصرف مواد زیادهروی کرد و حالش بد شد. میخواستم او را به بیمارستان ببرم، اما اصغر اجازه نداد و گفت ممکن است به دردسر بیفتیم. ساعتی بعد امید حالش بدتر شد تا اینکه فوت کرد. این شد که اصغر جسد را به بیابانهای هشتگرد برد و دفن کرد.»
با اقرار متهمان، مأموران به آدرس محل دفن جسد رفتند و با بقایای جسدی روبهرو شدند که بخشهایی از آن از سوی حیوانات خورده شده بود. جسد به پزشکی قانونی فرستاده شد تا اینکه با شناسایی از سوی پدر امید و شکایت وی از دوستان پسرش، دو متهم بار دیگر تحت بازجویی قرار گرفتند و گفتند که امید به علت مصرف زیاد مواد فوت شده است.
پرونده با کامل شدن تحقیقات به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. دو متهم در شعبه دوم دادگاه با درخواست قصاص از سوی اولیایدم محاکمه شدند، اما هیئت قضایی با انکار جرم از سوی متهمان پیمان را تبرئه و اصغر را نیز به اتهام قتل شبه عمد به پرداخت دیه محکوم کرد. با اعتراض پدر امید، اصغر بار دیگر محاکمه شد، اما او برای دومین بار نیز به پرداخت دیه محکوم شد تا اینکه بعد از گذشت ۱۳ سال وی که با سپردن وثیقه آزاد شده بود به دلیل عدم توانایی در پرداخت دیه با نوشتن نامهای درخواست قسطبندی دیه کرد.
به این ترتیب متهم صبح دیروز بار دیگر پای میز محاکمه ایستاد. او در آخرین دفاعش گفت: «با امید اختلافی نداشتم. او به خاطر دوز زیاد مواد حالش بد شد و من از ترس اینکه در دام پلیس نیفتیم، او را به بیمارستان نبردم، ولی با پزشک آشنا تماس گرفتم که بیفایده بود. حالا شرایط سختی دارم. هیچ پساندازی ندارم که به اولیایدم بپردازم. تقاضا دادم با درخواستم موافقت کنید تا دیه را به صورت قسطی بپردازم.» در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.
عروس خطاکار
دومین پرونده تابستان سال۹۵ با حادثه اسیدپاشی در منزل مسکونی در محله افسریه تشکیل شد. با حضور مأموران در محل زن جوانی که بعد از پاشیدن اسید روی صورت خواهرشوهرش قصد فرار داشت از سوی همسایهها دستگیر شد و فرانک که در این حادثه صورتش به شدت سوخته بود، نیز به بیمارستان منتقل شده بود. به این ترتیب عروس خانواده به نام رعنا ۲۶ ساله تحت بازجویی قرار گرفت، اما جرمش را انکار کرد تا اینکه فرانک بعد از بهبودی از همسر برادرش شکایت کرد و گفت: «شب حادثه در خانه برادرم مهمان بودم. صبح بعد از رفتن برادرم به محل کار، رعنا را در حالیکه لباس عجیبی تن کرده بود بالای سرم دیدم که قصد داشت مرا خفه کند. بلافاصله بلند شدم و شروع به سر و صدا کردم که ناگهان او روی صورتم اسید پاشید و فرار کرد.»
با طرح این شکایت پرونده در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران رسیدگی شد. ابتدا شاکی درخواست قصاص کرد. در ادامه متهم بار دیگر جرمش را انکار کرد و گفت بیدلیل در زندان است. سپس شوهر او در جایگاه قرار گرفت و گفت: «در خانه لباس سربازی داشتم. یک هفته قبل از حادثه متوجه شدم لباسها در میان رختخوابها است و کنار آنها یک بسته پودر اسید هم قرار داشت. خانه ما در طبقه سوم است و کسی نمیتواند وارد خانه شود. آن روز فقط همسر و فرزندم در خانه بودند.» او در آخر گفت همسرش قبلاً رفتارهای خشونت آمیزی با فرزندش داشته است.
در پایان هیئت قضایی عروس جوان را به پرداخت دیه و زندان محکوم کرد.
با گذشت سه سال از حادثه، متهم با نوشتن نامهای درخواست تقسیط دیه را مطرح کرد.
به این ترتیب وی روز گذشته بار دیگر محاکمه شد و در آخرین دفاعش گفت: «در این سهسال نتوانستم فرزندم را ببینم. هیچ درآمدی ندارم تا بتوانم دیه را بپردازم. تقاضا دارم با تقسیط دیه موافقت کنید تا بعد از آزادی کار کنم و دیه را قسطی بپردازم.»
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.