سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر سالروز آغازین دوره از صدارت دکتر محمد مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰ است. آغازین اقدام این نخستوزیر نوظهور، صدور فرمان دستگیری رهبر فدائیان اسلام بود که در به قدرت رسیدن وی نقشی بهسزا داشت. این اقدام در آن دوره زمانی، بازتاب نمایانی یافت که در مقال پیش رو، به بخشهایی از آن پرداخته شده است. امید آنکه تاریخپژوهان و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
نخستوزیری مصدق و موعد عمل به وعده پیشین
در اردیبهشت ۱۳۳۰ و پس از آنکه حسین علاء نخستوزیر وقت، در نتیجه اعتصابها و تظاهرات سازماندهی شده در شهرها، به خصوص خوزستان زیر فشار قرار گرفت و ناچار به کنارهگیری شد، با پیشنهاد یکی از نمایندگان مجلس، نخستوزیری به دکتر مصدق واگذار شد تا قانون ملی شدن نفت را عملی سازد. او که همواره به مردم و سیاست خیابانی متوسل میشد، در تعیین و ترکیب وزرای خود بسیار محافظهکارانه رفتار و حتی برای چهار وزارتخانه خود از سیاستمداران طرفدار دربار استفاده کرد تا به زعم خود از رنجش و واکنش افراد و گروههای مختلف در جنبش ملی شدن نفت بکاهد. او برنامههای دولت خود را اصلاح قوانین انتخاباتی مجلس و شهرداریها و اجرای قانون ملی کردن نفت و جذب درآمدهای نفتی برای ترمیم اوضاع اقتصادی کشور اعلام کرد. دکتر مصدق توانست گروهها و تشکلهای نیرومند را تا حدودی جذب کند ولی موفق به راضی کردن فدائیان اسلام نشد. فدائیان اسلام که از رهبران جبهه ملی قول گرفته بودند به محض رسیدن به حکومت، احکام اسلامی را اجرا کنند، در عمل دیدند که این خوشبینی تصوری بیش نبوده و حکومت جدید حتی نسبت به سابق در مورد آنها سختگیریهای بیشتری را اعمال خواهد کرد. مصدق که میدانست برآوردن این خواست فدائیان اسلام دستکم در کوتاهمدت ممکن نیست و موضوع سیاست خارجی و اجرای قانون ملی کردن نفت در اولویت قرار دارد، برای اینکه دست فدائیان اسلام را کوتاه و در واقع علاج واقعه را قبل از وقوع کند، در اولین روزهای نخستوزیری خود، در برابر نمایندگان مجلس، بدون مقدمه این سؤال را مطرح کرد که: «فدائیان اسلام چرا میخواهند مرا ترور کنند؟» هر چند ترس مصدق از فدائیان اسلام چندان هم بیمورد نبود، اما اظهار نگرانی زودرس او نشان میداد که میخواهد فدائیان اسلام را در محذور قرار بدهد، به خصوص که آیتالله کاشانی هم اولویت را تکمیل پروژه ملی شدن نفت و قطع ید انگلستان از صنعت نفت ایران میدانست.
دعوت مصدق به محاکمه اخلاقی از سوی شهید نوابصفوی
در این میان مطبوعات هم با اشاره رئیس دولت، با افترا و تهمت فضا را برای سختگیری بر فدائیان اسلام آماده میکردند. در نتیجه نه تنها فدائیان زندانی آزاد نشدند، بلکه تلاش برای دستگیری شهید نوابصفوی را که از نقض عهدها و خلف وعدههای دولتمردان به تنگ آمده بود بیشتر کرد. شهید نوابصفوی میدانست که نمیتواند به رهبران ملی مذهبی دل خوش کند و باید حسابش را به کلی از آنها جدا کند. به همین دلیل مصدق و همکارانش را به محاکمه اخلاقی دعوت کرد و جبهه ملی را به باد انتقاد گرفت که با جانفشانی فرزندان اسلام به قدرت رسیده و سپس اصول اخلاقی را زیر پا نهادهاند. انتقادات فدائیان اسلام از دولت به قدری تند بود که هیچ روزنامهای حاضر نشد آنها را چاپ کند و صدای فریاد فدائیان اسلام به جایی نرسید. روزنامهها از چاپ انتقادات و تهدیدات فدائیان اسلامی خودداری میکردند و دکتر مصدق هم برای دستگیری شهید نوابصفوی لحظهشماری میکرد. بیش از یک ماه از تعقیب نوابصفوی توسط مأموران شهربانی دکتر مصدق میگذشت و او توانسته بود به زندگی مخفی خود ادامه دهد. سرانجام در روز ۱۳ خرداد ۱۳۳۰، نواب صفوی در حالی که سعی میکرد مخفیگاه خود را تغییر دهد، در نزدیکی میدان ژاله (شهدا) توسط مأموران آگاهی شناسایی و دستگیر شد.
عدم پاسخگویی نهادهای مسئول نسبت به دستگیری رهبر فدائیان اسلام
فدائیان اسلام نسبت به دستگیری نواب واکنش شدیدی نشان دادند و فردای روز دستگیری او، اعلامیهای را با عنوان «نام رهبر ما با خون ما آمیخته است» منتشر کردند. در این اعلامیه شهید نوابصفوی مجسمه شجاعت و تقوا و مجاهدی که برای تجدید عظمت قرآن و نابودی مخالفان اسلام جانش را کف دست گذاشته و دولت جنایتکار و مرموز و خائن قلمداد شده بود. فدائیان اسلام در این اعلامیه به دنیا اعلام کرده بودند جبهه ملیها با جانفشانی و فداکاری فرزندان اسلام به حکومت رسیدند و در ازای آن همه خدمت، با کمال رذالت، بیشترین جنایتها را علیه فدائیان اسلام مرتکب شدند. به باور فدائیان اسلام، حکومت غاصب مصدق با دستگیری شهید نوابصفوی، تیشه به ریشه خود زده و هر لحظه به سراشیبی جهنم نزدیکتر شده است. اکثر گروهها و تشکلهای سیاسی، از کنار دستگیری شهید نوابصفوی و گروهی از اعضای فدائیان اسلام با بیاعتنایی و سکوت عبور کردند!
در حالی که فدائیان اسلام تلاش میکردند با اعمال فشار بر دولت و بسیج افکار عمومی و حتی وادار کردن مردم به تعطیلی بازار، تهدید فعالان سیاسی و سیاستمداران و مصاحبه با خبرنگاران خارجی، زمینه آزادی شهید نوابصفوی و فدائیان اسلام را فراهم کنند، بعضی از مطبوعات داخلی و سیاستمداران، این تهدیدها را جدی نمیگرفتند و معتقد بودند آنها به زودی آزاد میشوند و باید به سراغ کارهای فرهنگی و آرام بروند. برخلاف این تصورات، شهید نوابصفوی همچنان در زندان بود و بعید به نظر میرسید به این زودیها آزاد شود. او بارها درخواست کرد با مقامات امنیتی و قضایی، وزیر کشور یا دادستان کل کشور ملاقات کند ولی به درخواستهای او ترتیب اثر ندادند. او هرگز تصورش را هم نکرده بود که بعد از خدمت بزرگی که فدائیان اسلام در مورد از سر راه برداشتن رزمآرا، یعنی بزرگترین دشمن ملی شدن نفت، به جبهه ملی کرده و جاده را عملاً برای آنها هموار کرده بود، با چنین عکسالعملی واقع شود. او حتی به سازمان ملل هم نامهای نوشت و از آنها به دلیل پشتیبانی از یک مشت وحشی منحرف که مثل دزدهای مسلح بر هستی ملت ایران تسلط پیدا کردهاند، انتقاد کرد. در حالی که نواب تلاش میکرد صدای خود را به گوش جهانیان برساند، فدائیان اسلام با برگزاری تظاهرات و ایراد سخنرانی تلاش میکردند افکار عمومی را برای درخواست آزادی نواب تهییج کند. در این تظاهرات که معمولاً پراکنده و کوتاه بودند، شعارهای تندی علیه حکومت سر داده میشد و مسئولان به ویژه نخستوزیر به خیانت و بیلیاقتی متهم میشدند. فدائیان اسلام در این دوره به برگزاری اجتماعات در مساجد، حسینیهها و منازل شخصی و معمولاً شبانه میپرداختند و اعضای فعال جمعیت معمولاً در همین جلسات سازماندهی میکردند. در این مراسمها محور اصلی سخنرانیها، حملات تند به مسئولان، به ویژه مصدق و اعضای فعال جبهه ملی بود.
مجمع به اصطلاح مسلمانان مجاهد و سکوت در برابر دستگیری رهبر فدائیان اسلام
سکوت «مجمع مسلمانان مجاهد» در برابر سیاست تحدید فدائیان اسلام و دستگیری شهید نوابصفوی و برخی اعضای فدائیان اسلام، برای جمعیت بسیار سنگین بود و لذا فدائیان اسلام مبارزه با این مجمع و سرکرده آن یعنی شمس قناتآبادی را در دستور کار خود قرار دادند و آنان را متهم کردند به اینکه مجاهد حقیقی نیستند و از اسلام برای جاهطلبیهای سیاسی و دنیاطلبی و تضعیف فدائیان راستین اسلام استفاده ابزاری میکنند. شمس قناتآبادی پس از شهادت سیدحسین امامی تلاش زیادی کرده بود که خود را میراثدار وی نشان دهد ولی فدائیان اسلام همواره تلاش میکردند از هزینه شدن اعتبار امامی به سود شمس و تشکیلاتش جلوگیری کنند.
فدائیان اسلام از نخستین روزهای دستگیری شهید نوابصفوی، در کنار برگزاری تظاهرات اعتراضی، تبلیغ، سخنرانی و حتی تهدید، دست به دامان بعضی از روحانیون بانفوذ تهران و قم هم شدند. هر چند فدائیان اسلام بارها نشان داده بودند که قواعد رایج بازی سیاسی را رعایت نمیکنند و لذا هرگونه همکاری با آنها خطرناک و پرهزینه به نظر میرسید، بعضی از سازمانها و تشکلها مایل بودند برای آزادی نواب با فدائیان اسلام همکاری کنند. هر چند برخی از اعضای جبهه ملی، از جمله مظفر بقایی به فدائیان اسلام قول مساعدت میدادند، اما اکثر اعضای جبهه ملی تابع سیاستهای دکتر مصدق بودند و در مطبوعات و سایر جاها به مبارزه علیه فدائیان اسلام ادامه میدادند. مخصوصاً تودهایها و گروههای چپ در این مبارزه نقش بسیار فعالی داشتند. فدائیان اسلام که هر روز بیش از پیش خود را در تنگنا میدیدند، دیگر تحمل اهانت و جسارت به نواب صفوی را نداشتند و با حمله به چاپخانه «زندگی» نشان دادند که هشدارهایشان جدی است. قضیه برمیگشت به چاپ تصویری توهینآمیز در نشریه «مرد رزم» که نواب را در حال رقصیدن با یک زن نشان میداد؛ لذا سران فدائیان اسلام، از جمله مهدی عراقی، سیدعبدالحسین واحدی، کرباسچیان و ابوالقاسم رفیعی تصمیم گرفتند شبانه به چاپخانه «زندگی» حمله کنند و به آن خسارت بزنند. در پی این حادثه عدهای از فدائیان اسلام دستگیر و تبعید شدند.
دیدارهای هفتگی طبقات مختلف مردم با رهبر فدائیان اسلام در زندان
با وجود پیگیریهای بیوقفه فدائیان اسلام برای رهایی شهید نوابصفوی و اعضای زندانی جمعیت و وعده و وعیدهای افراد مختلف، آنها همچنان در زندان بودند و هر هفته دهها زن و مرد برای ملاقات با آنها به زندان قصر میآمدند. در این ملاقاتها نواب بر وظایف دینی تکیه و به پیروان خود سفارش میکرد حاکمان بیدین را هر کسی که میخواهند باشند، به درک واصل کنند. او همچنین به آنها درباره ضرورت مبارزه با مفاسد اجتماعی و مظاهر فرهنگ غرب، به خصوص سینماها هشدار میداد و از آنها میخواست دست از مبارزه و مقاومت برندارند. سخنان شهید نوابصفوی با فرستادن صلوات و اللهاکبر و ابراز احساسات حضار همراه میشد. فدائیان اسلام زندانی و نیز ملاقاتکنندگان از موعظه مأموران زندان هم غافل نبودند و با تلقین و حتی تهدید از آنها میخواستند وظایف قانونی خود را کنار بگذارند و به حکم شرع، با فدائیان اسلام خوشرفتاری کنند. این تبلیغها و به خصوص تهدیدها در مورد مأموران رده پایین زندانها مؤثر بود و کم و بیش رفتارهای خلاف مقررات فدائیان اسلام را نادیده میگرفتند. ملاقات فدائیان اسلام برخلاف مقررات زندان، ساعتها طول میکشید و کسی هم جرئت مخالفت نداشت! مسئولان زندان در گزارشهای خود هشدار میدادند که محیط زندان غیرعادی است و متصدیان امور تکلیف خود را نمیدانند و احتمال وقوع هر حادثه سوئی وجود دارد. البته این تنها مشکل مسئولان زندان نبود. هنوز یکماه از بازداشت نوابصفوی نگذشته بود که فدائیان اسلام با زندانیان تودهای به زد و خورد پرداختند و غائلهای به پا شد. از آن پس درگیری بین تودهایها و فدائیان اسلام در داخل و خارج زندان ادامه پیدا کرد. فدائیان اسلام به دلیل دادن آزادی عمل به حزب توده، دولت مصدق را به شدت مورد حمله قرار میدادند و به مؤسسات حزب توده حمله و هواداران آنها را تهدید میکردند. در مهر سال ۱۳۳۰، همزمان با ماه محرم، فدائیان اسلام در حال سینهزنی و سوگواری به «خانه صلح» حزب توده حمله و آنجا را ویران کردند. همچنین فدائیان اسلام استقبال اعضای «جمعیت ایرانی هواداران صلح» از سیدعلیاکبر برقعی در قم را بههم زدند. او از معدود روحانیون طرفدار حزب توده بود که در دوره زمامداری دکتر مصدق آشکارا از این جمعیت حمایت میکرد. البته تودهایها هم از تبلیغات علیه فدائیان اسلام کم نمیگذاشتند و به اتکای دستگاه تبلیغاتی قدرتمند و مؤثر خود و با فضای باز سیاسی و آزادی عملی که در دوره زمامداری دکتر مصدق داشتند، به هر صورت ممکن فدائیان اسلام را بدنام میکردند. حزب توده تلاش میکرد فدائیان اسلام را دستنشانده انگلیس قلمداد کند و از آنها با نام «فدائیان انگلستان» یاد میکرد.
تحصن بیسابقه فدائیان اسلام در زندان
نفوذ در جمعیت فدائیان اسلام و تحریک آنها به انجام اقدامات خشونتآمیز که لاجرم به واکنش تند حکومت به آنها منجر میشد، از دیگر اقدامات حزب توده بود. هنگامی که هیچیک از اقدامات فدائیان اسلام منجر به آزادی شهید نوابصفوی نشد، سرانجام تصمیم گرفتند در زندان تحصن کنند و حتی عبدالحسین واحدی تهدید کرد اگر نوابصفوی آزاد نشود، به زندگی مصدقالسلطنه خائن خاتمه خواهند داد. سرانجام مأموران زندان طی یک درگیری شدید، همه متحصنین را بازداشت کردند و برای آنان اشد مجازات را خواستار شدند. تحصن فدائیان اسلام کار را برایشان دشوارتر کرد و با وجود اینکه اکثر متحصنین خیلی زود آزاد شدند، اما چند تن از اعضای مهم جمعیت، از جمله سیدمحمد واحدی در زندان ماندند و ملاقات با نواب هم بسیار محدود شد. عبدالحسین واحدی که بارها نسبت به ادامه بازداشت نواب صفوی و یاران او هشدار داده بود، سرانجام راهحل را ترور شخص یا اشخاص برجستهای از دولت دید؛ لذا ترور دکتر فاطمی به عنوان اولین نفر در دستور کار قرار گرفت و در روز ۲۵ بهمن ۱۳۳۰، محمدمهدی عبدخدایی که نوجوانی بیش نبود، در مراسم سالگرد محمد مسعود، در حالی که دکتر فاطمی بر مزار او مشغول سخنرانی بود، وی را مورد هدف قرار داد و زخمی کرد. ترور ناموفق دکتر فاطمی هم گره از کار فدائیان اسلام باز نکرد. نوابصفوی هر چند وقت یکبار به نشانه اعتراض به ادامه بازداشت خود و فدائیان اسلام و بیتوجهی مسئولان، به اعتصاب غذا متوسل میشد، اما با میانجیگری و وعده و وعید افرادی به اعتصاب خود پایان میداد.
آزادی شهید نوابصفوی از زندان، تلاش جبهه ملی برای خروج از تنگنا
سال ۱۳۳۰ در شرایطی به پایان میرسید که دولت انتخابات مجلس هفدهم را برگزار کرده بود و جبهه ملی با توسل به شگردهای قانونی و جلوگیری از راهیابی مخالفان به مجلس، اکثریت کرسیهای مجلس را به دست آورده بود. شهید نوابصفوی و چند تن از اعضای اصلی فدائیان اسلام همچنان در زندان بودند و فدائیان اسلام تلاش میکردند با توسل به شخصیتهای بانفوذ و مخالف دولت و حتی تهدید و ارعاب، موجبات آزادی زندانیها را فراهم کنند. سرانجام محاکمه فدائیان اسلام آغاز شد و پنج نفر به دو ماه و نیم و یک نفر به ۲۰ روز زندان محکوم و دیگران تبرئه شدند. همزمان با برگزاری این دادگاه، مصدق در ۲۵ تیر به دلیل خودداری شاه از پذیرش درخواست او در مورد واگذاری وزارت جنگ به او، استعفا داد و شاه هم بلافاصله و پس از رأی تمایل مجلس به قوامالسلطنه، حکم نخستوزیری او را صادر کرد. جبهه ملی با پشتیبانی حزب توده، مردم را به اعتصاب و تظاهرات گسترده فراخواند و آیتالله کاشانی، قوام را دشمن دین، آزادی و استقلال ملی خواند. سرانجام تظاهرات گسترده مردمی که با سرکوب مردم همراه بود، در روز ۳۰ تیر ۱۳۳۱ نتیجه داد و قوام از نخستوزیری عزل شد و مصدق بار دیگر به نخستوزیری رسید. مصدق با انتصابات عجیب و غریب خود موجب شکلگیری شکاف و اختلاف در جبهه ملی شد و تشکلهای و سازمانها به تدریج از جبهه ملی فاصله گرفتند. در این شرایط مخالفان دولت و مصدق به دنبال متحدین جدیدی بودند و جناح مذهبی جبهه ملی سعی کرد اعتماد فدائیان اسلام را جلب و حتی از آنها عضوگیری کند. هر چند دولت با برقراری حکومت نظامی فعالیت جمعیتها را محدود میکرد، جمعیت فدائیان اسلام در قالب جلسات مذهبی مردم را بسیج میکرد. البته فدائیان اسلام در این مرحله بیشترین نیروی خود را صرف مبارزه با بیبند و باریهای اجتماعی و مظاهر فرهنگ غربی میکردند و دولت را به دلیل اینکه مشروبفروشیها را نمیبندد و با بیحجابی برخورد نمیکند و دست حزب توده را برای تبلیغ و فعالیت باز گذاشته است، مورد انتقاد قرار میدادند. گسترش شکاف و اختلاف در جبهه ملی با مخالفت آیتالله کاشانی با تمدید لایحه اختیارات فوقالعاده مصدق کاملاً آشکار شد و فدائیان اسلام از این فرصت برای تشدید مبارزات خود استفاده کردند. آنها توانستند در زمستان سال ۱۳۳۱ نشریه «منشور برادری» را منتشر کنند و به این ترتیب افکار و نظرات خود را به اطلاع مردم برسانند. مطالب بسیار تند و انتقادی «منشور برادری» را سیدمحمد واحدی و سیدمحمدعلی لواسانی مینوشتند. سرانجام در ۱۴ بهمن ۱۳۳۱، شهید نوابصفوی پس از ۲۰ ماه از زندان آزاد شد. هر چند نواب پس از آزادی از زندان عمدتاً در سخنرانیهایش مردم را به برکناری از حزببازی و دستهبندی تشویق میکرد و حرفهایش به بحثهای شرعی و مذهبی محدود میشد، باز هم گروهی از فعالان سیاسی همچنان نگران بودند و میخواستند رهبر فدائیان اسلام در مورد سیاست اظهارنظر نکند. توقعی که با توجه به هویت جمعیت فدائیان اسلام و رهبرش، بیجا مینمود.