سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: به نانوایی رفتم تا نانی بخرم. نانوا مانند همیشه نانها را روی میز پیشخوان میانداخت. این میز مانند یک تور سیمی ضخیم است که دخل نانوایی هم به آن سویش متصل است. شاطر عادت دارد نانهایی را که خیلی هم خوب میپزد، با میلهای سیخمانند از تنور دربیاورد و روی آن بیندازد. مشتریها هر تعداد نان که بخواهند برمیدارند، هزینهاش را هم به شاطر میدهند و میروند. شاطر هم پول را با انبر کوچکی گرفته و داخل دخل میاندازد. دستگاه پوزی هم کنار میز توری گذاشته است تا اگر مشتری پول نقد همراهش نبود، با کارت خود پول نان را بپردازد. بیشتر مشتریها تا پیش از اینکه بیماری ویروسی جهانی، رواج پیدا کند، پول نقد همراهشان بود. حتی اگر کسی میخواست برای خرید نان از دستگاه پوز استفاده کند، دیگران کمی سنگین نگاهش میکردند، به این معنی که: پول خرید یک نان هم همراهت نیست؟! این پرسش تحقیرآمیز در نگاه مردم، باعث میشد تا بیشتر مردم با پول نقد خرید کنند. نانوا هم پول را میگرفت، نان را به دستشان میداد و به کارش میرسید.
اگر مشتریای پیدا میشد که از رفتار غیربهداشتی نانوا گلایهای میکرد، میشود گفت که حرفش خریدار نداشت و حتی ممکن بود با تمسخر به او پاسخ داده شود. کمتر کسی دستی را که با پول برخوردی داشت، آلوده میدانست، برای همین بیشتر مردم هم دستشان را به پولی که در دست داشتند میزدند و هم به نانی که از شاطر میگرفتند. شاطر هم همین کار را میکرد، برای همین برای کسی جای تعجب نداشت. حتی بسیار میدیدم که برخی نانهایی را که در دست داشتند روی وسایلی میگذارند که تمیز نیست. بارها دیده بودم که حتی کبابپزی نانهای سنگک را روی موتور گازیاش گذاشته و سوی مغازه میرود. زنهای بسیاری برای اینکه دستشان از داغی نان نسوزد، آن را لای چادری که به سر داشتند گذاشته و کنارههای چادر را که تا چند دقیقه پیش نزدیک به زمین و کنار کفشها قرار میگرفت، دور آن میپیچیدند. کمتر کسی را میدیدم که هنگام خرید نان به تمیزی دستانش فکر کند. بسیاری اوقات شاهد نانهایی بودم که روی دست مردم قرار داشت و روی آن بستهای سبزی پاک نشده که از مغازه سبزیفروشی تهیه شده بود. انگار خانم خانه سبزی آغشته به خاک و گل را آنقدرها که باعث بیماری شود آلوده نمیدانست.
شاید هیچگاه روزی را از یاد نبرم که آن اتفاق افتاد. چند ماه پیش از آن که بیماری ویروسی رواج پیدا کند، نانهای سنگک را از وسط تا زده بودم، روی دستم انداخته و از نانوایی بیرون آمدم. به خانه میرفتم که نیمی از یکی از نانهای زیرین که نمیدیدم در حال کنده شدن است، جدا شد و روی زمین افتاد.
خم شدم و نان را از روی زمین برداشتم تا بنا به احترامی که ما ایرانیها برای نان و گندم قائل هستیم آن را روی جای بلندی بگذارم. با این کار پرندهای میتوانست از گوشهاش ذرهای بردارد و بخورد. شاید هم افرادی که نانهای خشکیده را در شهر جمعآوری میکنند و برای مصارف خاصی به فروش میرسانند، آن را دیده و از آن جا برمیداشتند. خلاصه ترجیح دادم آن تکه بزرگ نان را به جای اینکه درون محفظه پسماند محل بیندازم، روی بلندی قرار دهم. خواستم نان را روی صندوق بزرگ مخابراتی که کنار دستم بود بگذارم که مرد مغازهداری که بیرون درب مغازه ایستاده بود مانع کارم شد. آمد جلو و خواست نان را به او بدهم. تعجب کردم، نمیدانستم نان را به او بدهم یا نه، این کار بیادبی به نظر میرسید. خواستم نانی از نانهایی که روی دستم بود به او بدهم که میدانستم ممکن است به مراتب بدتر از آن باشد. گفتم این نان آلوده است، برای چه این را میخواهید؟ گفت این نان بزرگ است و حیف است که آن را دور بیندازید. مگر چه شده است، فقط افتاده است روی زمین. بدهید به من، خودم میخورم. گفتم این نان را که روی زمین افتاده میخواهید بخورید؟ خب چرا این؟ بفرمایید این نان را بگیرید و نانی را بیرون آوردم. میدانستم که او از روی احترامی که برای نان و گندم قائل است میخواهد آن نان را که روی زمین افتاده بود بگیرد، تنها برای اینکه نانی دور ریخته نشود. من تلاشم را کردم که رفتارم با او محترمانه باشد ولی انگار او احترام به نان را با بیاهمیت بودن به تندرستی خود اشتباه گرفته بود. برای همین نان را به مغازه برد تا بخورد.
اشخاصی را میشناسم که با اکراه به نانوایی رفته و برای وعدههای خوراک خود نان تهیه میکردند. بسیاری از نانهای آماده با بستهبندی بهداشتی نان تهیه میکردند یا روی هم رفته از نان کمتری استفاده میکردند. یکی از نزدیکان هیچگاه به نانوایی نمیرفت و خرید نان مصرفی خانهشان را به دیگر اعضای خانواده خود میسپرد. او که شخص تمیزی بود و بهداشت را رعایت میکرد نمیتوانست شاهد برخورد دست نانوا با نانی باشد که قرار بود بخورد. یادم میآید هر بار که نان میخرید آن را با وسواس خاصی روی آتش میگرفت و میگفت دستکم با این کار خیالم راحت میشود که میکروبهایش کشته میشود. اعضای خانواده به این رفتار او میخندیدند، چون هیچکس باور نمیکرد که میکروبی روی نان داغ باقی مانده باشد.
تا اینکه ورق برگشت و بیماری ویروسی هم در همه جا رواج یافت. با وجود این بیماری مردم باور کردند که ویروس ممکن است حتی روی نانهایی که از نانوایی به خانه میآوریم هم زنده بماند. ممکن است روی موتور گازیمان پر از ویروس باشد یا زیر بسته سبزی که از سبزیفروشی خریدهایم یا روی لباسی که به تن داریم یا بر چادری که بر سر زنی پوشیده شده است.
این بار که به نانوایی رفتم متوجه رفتارش شدم که با گذشته بسیار تغییر کرده است. صبورانه منتظر شد تا پارچه بزرگی را که همراه داشتم، روی میز پهن کنم تا نانها را که از تنور بیرون میآورد یکییکی روی آن بیندازد. من نیز با کارت خودپرداز مبلغ آن را با دستگاه پوز حساب کنم، پارچه را روی نانها جمع کنم و بروم تا کسی که نوبت بعدی را دارد، بیاید جای من.
فقط وقتی دستکشهای نایلونی را که برای برداشتن پارچه از دستم درآورده بودم و دوباره دستم میکردم کمی با بیحوصلگی گفت: یعنی کرونا که تمام شود باز همین وضعیت برقرار خواهد بود؟
از پرسش او این را دریافت کردم که پذیرش ما درباره تغییرات ناشی از بیماری و به ویژه رعایت بهداشت، بالا رفته است، اما هنوز بسیاری از ما کاملاً درک نکردهایم که بهداشت همیشه لازم است، حتی اگر برایمان سختیهایی داشته باشد.