سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: پیامبر بزرگ اسلام در مسیر خداشناسی همسرش خدیجه را شناخت. خدیجه نیز محمد را در قبیله عرب در راه درستکاری بیمانند میدید. برای همین مشتاق ازدواج با او بود. ازدواج سر گرفت و حضرت محمد (ص) وارد زندگی مشترک و تأهل شد. درست است که سخنی اینچنین درباره پیامبر خدا (ص) ساده مینماید، ولی نکتهای قابل تأمل در آن است که باید به آن توجه کرد. پیامبر خدا (ص) با ازدواج و ورود به زندگی تأهل دست از آنچه شیفتگی درونش بود، برنداشت. او عاشق راه خداشناسی و خداپرستی بود و پس از ازدواج نیز دست از آن نکشید و به گفته مورخان با استفاده از شرایطی که ازدواج پیش رویش گذاشت، در راه یکتاپرستی قویتر نیز عمل کرد. جالب اینکه سالها پس از ازدواج به بعثت رسید و از سوی پروردگار عالم به پیامبری برگزیده شد. این زندگی و روش پیامبر خدا (ص) درس بزرگی برای ماست. در تمام اعصار و زمانهای مختلف میتوان برداشتی مناسب را از درسهای این زندگی داشت. بسیاری از ما آرزوهای بزرگی داریم، رؤیاهایی داریم که انگار به خاطر به عینیت رساندن همانها به دنیا آمدهایم. انگار وظایفی در درون خود داریم و رسالتهایی به عهده ماست که به خاطرشان به دنیا پا گذاشتهایم. ممکن است تغییراتی که در زندگی ما پیش میآید این رؤیاها را تحتتأثیر قرار دهد. ازدواج یکی از این تغییرات است که بزرگیاش در زندگی ما کاملاً پیداست. نگاهی به زن و شوهرهایی که در زندگیتان وجود دارند، بیندازید، بسیاری از آنان که سالهاست کنار هم به سر میبرند، ممکن است شبیه هم رفتار کنند. درحالیکه این شباهت در رفتارشان از روز نخست پیدا نبود و با گذشت سالها و همزیستی زن و شوهر کنار هم پدید آمده یا بارز شده باشد.
از سوی دیگر برخی مواقع ازدواج حتی از نوع ناموفق آن برای افراد سازنده است. شخصی را میشناسم که زندگی خوبی را در کنار همسرش تجربه نکرد. به گفته خودش زندگی غمگینی داشت و فرزندانش نیز از این اختلافات بین پدر و مادر به تنگ آمده بودند. سالها گذشت و این شخص هر بار با بدخلقیها و کجرفتاریهای همسرش راه تازهای یاد میگرفت و بیشتر به خودش میپرداخت. این شخص برای تسلط بر شرایط سخت و درک روابطش با همسرش اینقدر مصمم بود که پیدرپی در حال پیدا کردن راههای تازه برای اصلاح شرایط میگشت. او در این کار تا جایی پیش رفت که به یکباره خود را استادی صاحبنظر یافت. برخی درجات افتخاری را در زمینه انسانشناسی به دست آورد و تا جایی که من میدانم هماکنون در راه خودشناسی مشاورههای مفید و سازندهای به مراجعانش ارائه میدهد. بارها از زبان خودش شنیدهام که میگوید: همسر من بزرگترین معلم من بود. اگر زندگی راحتی را کنار او تجربه میکردم، هرگز به سراغ پیدا کردن خود و خودشناسی و خداشناسی نمیرفتم. این شخص میتوانست زانوی غم بغل بگیرد و هر روز را با گریه و غصه بگذراند و از دست زمین و زمان گلایه کند که این چه بختی بود که من داشتم؟ ولی به جای غر زدن دست به کار شد و تلاش کرد.
بنابراین موقعیتهایی که در زندگی پیشرویمان قرار میگیرد، میتواند در زندگی ما تأثیر فراوان بگذارد و خوب و بد آن بیشتر به دست خود ما تعیین شود. شاید فردی که با ما زندگی میکند، همسرمان که با او در یک خانه به سر میبریم یا هر شخص دیگری که با ما در خانه زندگی میکند، با برخی رفتارها و مخالفتها مانع پیشرفت ما در رسیدن به رؤیاهایمان شود، در این صورت باز هم اراده و علائق ما میتواند تعیینکننده باشد. شاید به دلیل به هم خوردن آرامش فضای خانه و زندگی نخواهیم مخالف با میل اطرافیان رفتاری داشته باشیم، برای همین ممکن است علائق خود را کنار بگذاریم، اما به راستی علائقی که برای زندگی ما یا دیگران ضرری ندارد و دستاوردهای مثبتی نیز به همراه دارد، مورد مخالفت قرار میگیرد؟ این مقوله نیاز به کارشناسی و مطالعه دارد، ولی از نگاه معنوی و تجربی هم میشود به این قضیه نگاه کرد. اگر احساس میکنیم روح ما آرامش ندارد و بهعبارتی در جای خودش نیست، ممکن است راهکارهایی برای مدیریت روابطمان پیدا کنیم تا به عبارتی نه سیخ بسوزد و نه کباب. قرار نیست یک نفر بسوزد و دیگری از نور و شعله او، روشنی و جان بگیرد. در این صورت شاید مشاورههای مفید از سوی افراد متخصص کمک بزرگی به افراد کند، ولی روی نظر این نوشته نگاه خود فرد است، در رابطه با زندگی و آنچه به خاطرش راهی این دنیا شده است.
ما با رؤیاهایی به دنیا آمدهایم که به نظر میرسد تا آنها را به انجام نرسانیم، آرامش پیدا نمیکنیم. کارمندی که آرزویش جهانگردی است، هر روز از صبح زود تا ساعتی مشخص به اداره رفته و در محل کار خود حضور دارد. این کارمند هر روز که خسته به خانه میآید، شاید از شدت خستگی حتی یادش هم نیفتد که یک روز رؤیای جهانگردی داشته است. کسی چه میداند شاید این کارمند در صورت رفتن پی رؤیاهایش میتوانست جهانگردی سرشناس شود که با به دست آوردن تجربیاتش و قرار دادن آنها در اختیار همگان میتوانست نگاه تازهای را نیز پیش روی مردم بگذارد. او با این کار میتوانست کمکی برای شناخت مردم از هم در نقاط جغرافیایی مختلف باشد، ولی زندگی او نشان داد که معیشت و امنیت مالی برای او خوشایندتر است. برای همین از خطر صرفنظر و هر روز در یک ناحیه مشخص جغرافیایی حرکت کرده است؛ از خانه تا اداره، از اداره تا خانه و به این ترتیب بهتر توانسته است رؤیای جهانگردی را فراموش کند.
اگر امروز رؤیای جهانگردی را به فراموشی سپردهایم و به زندگینامه درسآموز محمدبنعبدالله هم توجهی نداریم، بهتر است دستکم به قلب خود مراجعه کنیم. ببینیم تا چه اندازه از شرایطی که برای خود فراهم کردهایم، راضی هستیم. اگر قلبمان راضی است که چه عالی و اگر در قلبمان احساسی از ناآرامی و راضی نبودن پیدا میشود، لازم است رؤیاهایمان را به یاد بیاوریم، ولی عمل کردن به آن و اینکه شهامت بازنگری آن را در خود داشته باشیم، مقولهای بس مهم است. این را از یاد نبریم که محمد غار حرا و خلوتگزینیاش را به دلیل گرفتاریهای روزمره زندگی رها نکرد. این جمله تأملبرانگیز را نیز از جرج برنارد شاو، به خاطر داشته باشیم: «شما ممکن است در آرزوی چیزی باشید و دیگران از شما بپرسند که چرا؟ دنبال دلیل نباشید. تنها بگویید، چراکه نه؟».