کد خبر: 1004509
تاریخ انتشار: ۰۶ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۵:۳۰
نگاهی به مجموعه داستان «بالای سَرآب‌ها»
مجموعه داستان «بالای سر آب‌ها» نوشته محمدرضا شرفی در سیزدهمین دوره جشنواره کتاب دفاع مقدس موفق شد رتبه بهترین مجموعه داستان این حوزه را از آن خود کند.
رامین جهان‌پور
سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: مجموعه داستان «بالای سر آب‌ها» نوشته محمدرضا شرفی در سیزدهمین دوره جشنواره کتاب دفاع مقدس موفق شد رتبه بهترین مجموعه داستان این حوزه را از آن خود کند. این کتاب از هفت داستان کوتاه به نام‌های «بالای سر آب‌ها»، «ای کاش سبز قبا بودم»، «ننه صبری»، «غنیمت»، «ایستگاه آخر»، «چهار حرف خونی» و «پلاک ۸» تشکیل شده است که مضمون همگی داستان‌ها مرتبط با جنگ هشت ساله ایران و عراق است. مهم‌ترین نکته‌ای که در این مجموعه داستان مشهود است این است که نویسنده کتاب بیشتر از اینکه به پیرنگ داستان شاخ و برگ بدهد، تمام حواسش به فرم و شیوه روایتش بوده است؛ شیوه‌ای نو و دور از نوشتن‌های رایج و کلاسیک که حداقل در داستان‌های دفاع مقدس ما که اکثراً روایت‌های خطی و مستقیم دارند کمتر اتفاق افتاده است. نویسنده با سبک و سیاقی که در شیوه روایت دارد تلاش کرده ساده‌ترین و معمولی‌ترین اتفاق‌ها و موضوعات داستانی را به صورتی مبهم و لایه‌دار در اختیار مخاطب بگذارد. اگر به موضوعات این هفت داستان دقت کنیم، متوجه این نکته می‌شویم که سوژه‌های تازه‌ای نیستند و قبلاً هم نویسندگان بسیاری در ژانر دفاع مقدس بوده‌اند که شخصیت داستان‌هایشان جانباز یا رزمندگانی بوده‌اند که بعد از جنگ یا در خلال جنگ با فلاش‌بک به گذشته، شهادت همسنگری‌ها یا شب‌های عملیات یا اتفاق‌ها و سختی‌های جبهه را برای مخاطب روایت کرده‌اند، اما کاری که نویسنده این کتاب کرده، این است که معمولی‌ترین داستان‌ها را با فرم و ساختاری متفاوت و لایه‌دار نگاشته است که به داستان‌های مدرن یا سیال ذهن بیشتر نزدیک است، هر چند توجه بیش از حد به ساختار بعضی از داستان‌ها باعث شده که جذابیت داستان از بین برود و مخاطب انگیزه دنبال کردن آن را نداشته باشد. در پرداخت مجموعه داستان «بالای سر آب‌ها» لحظه‌های داستانی وجود دارد که به خوبی توسط نویسنده ثبت شده است و از ذهن مخاطب بیرون نمی‌رود، مثل قسمتی که در در داستان دوم کتاب یعنی «ای کاش سبز قبا بودم» به چشم می‌خورد. در آن لحظه سخت و غمگین، «من- راوی» سوار موتورسیکلت است و می‌خواهد خبر شهادت همسنگری‌اش را به پدر پیر او بدهد و این در شرایطی است که پدر شهید را ترک موتورش سوار کرده و اشک‌هایش را باد در هوا پخش کرده است یا در داستان آخر کتاب یعنی «پلاک ۸» نویسنده دارد از شبی حرف می‌زند که رزمنده کم سن و سالی می‌خواهد از پدرش برای رفتن به جبهه امضای رضایتنامه بگیرد در همان لحظه برق می‌رود. پدر رضایتنامه او را امضا می‌کند و از اتاق بیرون می‌رود، چون می‌داند که اگر این کار را نکند او مخفیانه به جبهه خواهد رفت پس به تصمیم او احترام می‌گذارد، اما وقتی اتاق تاریک می‌شود صدای هق‌هق خفیف مادرش در سکوت اتاق می‌پیچد. این مجموعه داستان دفاع مقدس در ۴۶ صفحه توسط انتشارات امیر کبیر منتشر شده است.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار