سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: امریکاییها (The Americans) از بهترین سریالهای جاسوسی چند سال اخیر محسوب میشود. خالق مجموعه (جووایزبرگ) افسر سابق سازمان اطلاعات مرکزی امریکا (SIA) است و تجربیاتش کمک زیادی به غنا و باورپذیری اثر کرده است. امریکاییها سریالی نسبتاً کمبیننده بود و بیشتر مورد ستایش منتقدان تا عامه مردم، ولی طرفداران وفادار خودش را داشت که از ابتدا تا انتها همراهش بودند. روند کلی سریالسازی در امریکا از این قرار است که در صورت سوددهی، تولید فصلهای بعدی چراغ سبز میگیرد، یعنی اگر سریالی نتواند نسبت به بودجهاش، بینندگان لازم را جذب نماید، حتی اگر در فصل چندم باشد و داستانش تمام هم نشده باشد، تولیدش متوقف میشود، اما مجموعه مدیریتی FX (شبکه پخش کننده سریال امریکاییها) با وجود سوددهی کم به وایزبرگ بودجه و زمان کافی داد تا سریالش را به فرجامی درخور برساند؛ چیزی شبیه کاری که شبکه HBO برای مجموعه خوب، اما کمبیننده Wire/ شنود انجام داد. «امریکاییها» درباره دو افسر جاسوس شوروی است که در زمان جنگ سرد به امریکا وارد میشوند. بخش اعظم داستان در دهه ۸۰ میگذرد، وقتی که دو افسر در قالب فیلیپ جنینگز و الیزابت جنینگز یک خانواده امریکایی معمولی را تشکیل داده اند، صاحب دو فرزند شدهاند و آژانسی مسافرتی را مدیریت میکنند، البته این ظاهر ماجراست و این دو از هر فرصتی برای فعالیتهای جاسوسیشان استفاده میکنند. ماجرا وقتی پیچیدهتر میشود که یک مأمور FBI به نام استن بیمن به همسایگی جنینگزها نقل مکان میکند. فیلیپ و استن کمکم بهترین دوستان هم میشوند و روابط عاطفی فیلیپ و الیزابت از حالت صرفاً نمایشی خارج میشود. همچنین دختر خانواده جنینگز که به تازگی به سنین نوجوانی رسیده، به رفت و آمدهای گاه و بیگاه والدینش شک میکند...
خلاصه داستان امریکاییها شاید چندان جذاب نباشد ولی این اثری است که جذابیتش از دل جزئیات و چگونهگفتنها در فیلمنامه و کارگردانی خلق میشود. این مجموعه تلویزیونی بیشتر از فیلمهای جیمز باند به فیلمهایی مثل «جاسوسی که از سردسیر آمد» نسبت میبرد، یعنی اگرچه لحظات هیجانانگیزی دارد ولی دنیای جاسوسان را فراتر از اکشنهای اغراقآمیز و حرف کشیدن از آدمها در اتاقهای شکنجه توصیف میکند. جنینگزها برای رسیدن به اهدافشان بارها مجبور میشوند به زندگی آدمهای سیاسی و حتی معمولی وارد شوند و نظارتشان بر افراد امنیتی با نقشههایی پیچیده و زمانبر همراه است تا همزمان با هیجانات به دنیای ذهنی جاسوسان و فضای پیچیده مسائل امنیتی بپردازد. یکی از نکات آزاردهنده موقع تماشای مینیسریال زیادی ستایششده چرنوبیل، انگلیسی صحبت کردن افرادی بود که قاعدتاً باید روسی صحبت میکردند، اما امریکاییها برای انگلیسی یا روسی صحبت کردن مردمان شوروی منطق دارند. کری راسل و متیو ریس در نقشهای اصلی عملکردی خیرهکننده دارند و دیگر بازیگران هم هرگز از سطح متوسط پایینتر نمیآیند. امریکاییها از فصل اول تا پایان فصل چهارم بهتر و بهتر میشود. در فصل پنجم کمی اُفت میکند ولی در فصل ششم و پایانی قسمت به قسمت عالیتر میشود تا به قسمت آخرش میرسد که شاید یکی از بهترین پایانبندیهایی سریالهای تلویزیونی در چند سال اخیر است. اگر چه در طول سریال فیلیپ و الیزابت بارها تغییر قیافه میدهند، اما تنوع پوشش، مدلهای مختلف ریش و سبیل و کلاهگیس در مأموریتهایشان قابل توجه است. یکی از موارد آموزنده امریکاییها برای ما ایرانیها توجه به شخصیتپردازی و الگوهای مربوط به آن در سریالهایی با رویکرد امنیتی است، چون برخلاف سریالهای وطنی، افراد امنیتی دو سوی ماجرا جدا از خانه و خانواده به تصویر کشیده نمیشوند و به علایق و تفکراتشان بیرون از فضای کاریشان هم پرداخته میشود. خود وایزبرگ جایی گفته که موضوع اصلی سریالش یک ازدواج است!
در طول سریال انتقاداتی نسبت به سیاستها و ملت امریکا وجود دارد و به مردم عادی و حتی بعضی سیاسیون شوروی احترام گذاشته میشود (هرچند ظاهری)، اما در نهایت یک سریال امریکایی داریم و قاعدتاً طرف امریکاییها را میگیرد. این شاید نگاه بسیاری از فیلمها و سریالهای ینگه دنیا با لحن انتقادی نسبت به کشورشان باشد: البته که ما مشکلاتی داریم ولی کشورهای دیگر، بهمراتب بدتر هستند!