سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهای مقارن با سالروز ارتحال امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، فرصتی مغتنم برای بازخوانی سیره نظری و عملی آن بزرگ است. در گفت و شنودی که پیش روی شماست، حضرت آیتالله محمدعلی گرامی قمی از شاگردان دیرین امام خمینی و فعالان پرشور دوره نهضت اسلامی، به بیان خاطرات خویش در این باره پرداخته است. امید آنکه سیرهپژوهان امام راحل و عموم علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
اتصال به خدا، رکن اصلی سیره امام
بیتردید خداباوری در عقیده و عمل، مهمترین و کلانترین جنبه از شخصیت رهبر کبیر انقلاب اسلامی بود. این اصل بر تمامی ابعاد و جنبههای شخصیت امام خمینی سایهافکن بود و برکاتی فراوان را موجب گشت. آیتالله محمدعلی گرامی در این باره معتقد است: «اتصال امام راحل به خداوند در اوج و موجب آرامش و اطمینان عجیبی در ایشان و اطرافیان میشد. با این حال هنگامی که میخواستند به دشمن بتازند، توفنده و خروشنده بودند، یعنی جمع بین ضدین! آنها که به غورهای سردی میکنند و به مویزی گرمی، ظرفیت ندارند. امام در شرایط عادی، متبسم و خنده بر لب بودند. هنگامی که در کوچه راه میرفتند، وقتی از دور ایشان را میدیدم، مثل یک پدر مهربان و رئوفی که فرزندش را میبیند، خوشحال میشدند و غالباً ابتدا به سلام میکردند. امام از روشنبینی اجتماعی عجیبی برخوردار بودند که در منش و آثار ایشان نمود دارد. همه اینها ناشی از توکل و اخلاص بسیار ایشان بود. علاوه بر این ایشان پیوسته مراقب بودند که غباری از دنیا و هر آنچه که در اوست، بر دامان خصال و خلقیات ایشان ننشیند. نقل کردهاند: در نجف عدهای بودند که نزد ایشان میرفتند و میگفتند که ما در این نهضت، چنین و چنان کردیم! امام میفرمودند: اگر برای خدا کردی که اجرت با خدا و اگر برای من کردی، بیخود کردی! در هر حال، امام نسبت به دنیا بیاعتنا بود و تا انسان به دنیا بیاعتنا نباشد، دنیا به او رو نمیآورد. معروف است که میگویند دنیا عروسی است که از متملق بدش میآید!»
بگذار به همان عقیده عامیانه خود باقی بمانیم!
خصال عبادی امام خمینی، مدخلی شاخص به شناخت سیره و کارنامه آن بزرگ است. در این باب اسناد و روایاتی فراوان وجود دارد که روایت آیتالله گرامی در زمره آنهاست: «از خصوصیات اخلاقی امام، خضوع و جنبه عبادی ایشان بود. امام نسبت به نماز شب بسیار مقید بودند. شخصی نقل میکرد که یک شب در حمام دیدم که امام به علت ضیق وقت، همان جا با پوشش حمام، شروع به خواندن نماز شب کردند! در خواندن نماز اول وقت نیز خیلی مراقب بودند، شنیده شده است که امام وقتی در نجف بودند، همه شب منظماً در حرم زیارت جامعه میخواندند. یک وقت احمدآقا به امام گفته بود که: زیارت جامعه سندیت ندارد! امام فرموده بودند: بگذار ما به همان عقیده عامیانه خود باقی بمانیم! آقای خمینی ریشه نظام ۲۵۰۰ ساله را کند، اگر انسان با خدا نباشد، مرعوب همه چیز میشود و نمیتواند چنین کار بزرگی بکند.»
سادهزیستی بدون ریاکاری!
از تقیدات بنیادین اخلاقی در بنیانگذار جمهوری اسلامی، سادهزیستی ایشان بود که تا پایان حیات آن بزرگ جلوهای نمایان داشت. در این میان اما، مهم این بود که این رویکرد هیچگاه به زهدفروشی نزدیک نشد و به آن تظاهر نمیگشت: «امام در حال ریاست هم زندگی سادهای داشتند. من چندین سال ایشان را با عبای وصلهداری که در زمستان به دوش داشتند، میدیدم! وقتی سر درس میآمدند، جلوی عبا را جمع میکردند که روی وصله پوشیده باشد! یک بار شنیدم که سنگفرش پلههای منزلشان سائیده شده بود. وقتی میخواستند آنها را عوض کنند، فرموده بودند: چرا میخواهید پلهها را عوض کنید، سنگفرشها را برعکس قرار دهید! امام هیچ وقت منزل تشریفاتی برای خود تهیه نکردند و همان خانه کوچک محله یخچال قم را نگه داشتند. آنجا منزل با برکتی بود. قسمت کناری منزل را، امام بعدها خریدند که در ابتدا بیرونی ایشان بود و مدتی هم حاجآقا مصطفی در آن زندگی میکرد. بعد از انقلاب، آن منزل با کوچههای باریک، دیگر مناسب امام و رفت و آمدهای زیاد مردم نبود، چون گاهی نیروهای مسلح و مردم نزد امام رژه میرفتند. این بود که امام به منزل آقای یزدی -که منزل نسبتاً کوچکی بود، اما اطراف وسیعی داشت- رفتند و بعد هم که به تهران منتقل شدند.»
نظم به مثابه رمز توفیق
راوی خاطراتی که هماینک در حال مرور آن هستیم، سالها در درس امام خمینی شرکت کرده و طی آن علاوه بر جنبههای علمی، خصال اخلاقی ایشان را نیز از نزدیک دیده است. وی در باره نظم امام، خاطراتی شنیدنی دارد: «مرحوم امام بسیار منظم بودند و این برما خیلی تأثیر داشت. علاوه براین ایشان خیلی روی نظم دیگران هم حساس بودند. یادم هست که روزی در اواسط درس اصول، طلبهای تازه وارد مجلس شد. امام درس را رها کردند و فرمودند: آخر این چه وضعی است؟ اگر ادامه بدهم، باز یک نفر دیگر وارد میشود! و بسیار ناراحت بودند و میگفتند: اگر میخواهید در درس شرکت کنید، از اول شرکت کنید، چرا برنامه خودتان را منظم نمیکنید؟ یک بار هم کسی نماز ظهر و عصرش را فراموش کرده بود. درس را رها کرد و آمد و کناری ایستاد و نماز خواند! امام ناراحت شدند و فرمودند: برنامهتان را منظم کنید، نماز را اول وقت بخوانید تا بعد چنین گرفتاریای نداشته باشید. ایشان شاگردان را خیلی منظم تربیت میکردند. بسیار در تدریس جدی بودند و حتی یک بار هم ندیدم که کلاس را به دلیل برف و باران و غیر اینها تعطیل کنند. نکته جالب در رفتارهای امام این بود که هر وقت باران و برف میآمد، امکان نداشت عبا را روی سر بکشند و ابداً از این کار خوششان نمیآمد و آن را نوعی ذلت میدانستند! رعایت حال خادم مسجد محل تدریس را هم زیاد میکردند. خاطرم هست یک روز خادم مسجد گفته بود: وقتی طلبهها وارد میشوند، نظافت را رعایت نمیکنند و با کفش روی زیلوی مسجد میآیند! امام در پایان درس شروع به نصیحت کردند و گفتند: شیطان ابتدا از طریق مکروهات وارد میشود و پس از آن که بر انسان مسلط شد، او را به انجام محرمات وادار میکند! ما که پول زیادی نداریم تا به خادم مسجد بدهیم، بنابراین بهتر است مراعات کنید! قدری که امام صحبت کردند، بعضیها که کفشهایشان را همراه آورده بودند، فوراً آنها را در دستمال گذاشتند. بیان ایشان خیلی مؤثر بود.»
امام و توجه شرایط معیشتی طلاب
امام علاوه بر سعی در تربیت علمی و عملی طلاب، به شرایط دشوار معیشتی ایشان نیز توجه داشتند و در حد ممکن، از آنان حمایت میکردند. آیتالله گرامی در این باره چنین میگوید: «زمانی در گیلان مسجدی را میخواستند توسعه بدهند. امام هنوز در قم بودند و تبعید نشده بودند. به امام عرض کردم: آیا میشود مسجد را با سهم امام توسعه بدهیم؟ ایشان فرمودند: نه! چون وضع قم بد است و باید امسال به زغال فقرا برسیم، فعلاً مردم در همان مسجد کوچک نماز بخوانند! سایر علما هم به فقرا کمک میکردند، ولی ایشان شیوه خاصی داشتند، به این ترتیب که در قم برای هر محل مسئولی تعیین کرده بودند تا به مستمندان آن محل رسیدگی شود. امام به طلبههای درسخوان و فاضل خیلی محبت داشتند. یک بار به منزل یکی از طلبهها رفته و دیده بودند که فرش ندارد. وقتی برگشته بودند، بلافاصله یک جفت قالیچه از خانه خودشان برای آن طلبه فرستاده بودند.»
امام و حساسیت بر محرمات
همانگونه که پیشتر اشارت رفت، خداباوری و پایبندی به احکام الهی از خصایل آشکار امام خمینی بود. این امر در حساسیت ایشان بر محرمات، بیش از هر چیز دیگر خویشتن را نمایان میساخت: «امام در زمان آیتالله بروجردی زیاد به مجالس و منازل رفت و آمد نمیکردند و تنها جایی که میرفتند، دیدار افرادی بود که از مکه میآمدند. در جلسهای که به دیدن حاجیها رفته بودند، صحبت از مرحوم آقاضیای عراقی شد که از آن سخنان بوی غیبت میآمد و امام بلافاصله مجلس را ترک کردند! شخصی که همراه امام بود، نقل میکرد که امام به حدی از این موضوع خشمگین شده بودند که هنگام بیرون آمدن از مجلس، استغفار میکردند. یک بار هم در مدرسه حجتیه جشنی بر پا بود که من هم خدمتشان بودم. چون آواز مشکوکی شنیده شد، امام به محض نشستن، برخاستند و رفتند.»
ناگفتهای از پیشینه علمی امام
امام خمینی از دیرزمان در حوزه قم به تدریس اشتغال داشته اند. با این همه آیتالله گرامی در باره پیشینه تدریس امام به نکتهای اشاره د ارد که کمتر مورد اشاره قرار گرفته است: «شاید کمتر کسی اطلاع داشته باشد که امام در زمان حاج شیخ، بعد از اذان صبح در منزلشان برای عدهای درس اخلاق میگفتند و مصباحالشریعه را -که درس اخلاق عمومی است- بعدها گفتهاند. امام در اوایل در مدرسه فیضیه درس اخلاق میگفتند، ولی ظاهراً مردم عوامی که زیر کتابخانه آنجا نماز میخواندند، یک جاهایی صحبتهایی کرده بودند. علت تعطیلی درس اخلاق فقط مخالفت با رژیم رضاخان نبود، چون با جلوگیری رژیم، درس اخلاق امام از فیضیه به مدرسه آسید صادق منتقل شد. بنده حتی اطلاع دارم که آقای بروجردی به امام گفته بودند: خوب است شما درس اخلاق را شروع کنید، و امام گفته بودند: معذورم!»
امام و زبدگی در علمِ عرفان
تخصص امام خمینی در عرفان نظری، از جنبههای شاخص شخصیت علمی آن راحل عظیم به شمار میرود. آیتالله گرامی که مدتی آثار خطی و علمی امام در زمینه عرفان را در اختیار داشته، دراین باره باور دارد: «من از امام کتاب فلسفی ندیدهام و نمیتوانم قضاوت کنم ولی هر چه از ایشان دیدم، عرفان بود و حدس میزنم در عرفان بیشتر از فلسفه کار کردهاند. کتاب مصباح الهدایه، کتاب بسیار خوبی است. شرح حدیث جنود عقل هم بخشی عرفان عملی و قسمتی عرفان نظری است. البته ایشان درس فلسفه داشتند، ولی ظاهراً در این زمینه کتابی نداشتند. من در فلسفه شاگرد امام نبودم، اما بعضی از شاگردان منظومه ایشان، از جمله آقایان منتظری و مطهری را دیدهام. پس از ورود آقای بروجردی، مرحوم امام فلسفه را کنار گذاشتند. به نظر من امام در عرفان و مرحوم طباطبایی در فلسفه، بیشتر و بهتر کار کرده بودند. استاد عرفان امام هم مرحوم شاه آبادی بود. تا آنجا که من در نوشتههای امام دیدهام، از ایشان به عنوان استاد و مراد و با تعبیر «روحی فداه» یاد میکردند و بسیار تحت تأثیر ایشان بودند. کسی در نجف به امام گفته بود: آقای شاهآبادی در مسجد جامع نماز میخوانند و مسجد جامع تهران عجب بختی دارد که بزرگانی، چون آقای شاهآبادی و حالا هم آقای رفیعی به آنجا میآیند. امام میگویند: آقای شاهآبادی چیز دیگری بود. یکی از شاگردان آقای شاهآبادی تعریف میکرد که مأموران پهلوی آمده بودند و آقای شاهآبادی داشت صحبت میکرد. محسوس بود که آن مأموران مسحور و غافل شده بودند که اصلاً برای چه آمدهاند.»
توانمندی فقهی امام
بسا بزرگان به این مهم اشارت داشتهاند که درس فقه و اصول امام، یکی از قویترین و شاخصترین دروس حوزه علمیه قم در دوران خویش بوده است. آیتالله گرامی در این باره، خاطرهای را از آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی داماد امام نقل کرده است: «آقای اشراقی به من گفت: وقتی آقای خمینی بحث زکات را شروع کرد و به بحث اشاعه رسید، به قدری تحقیقات علمیاو عالی بود که همه ما تحت تأثیر قرار گرفتیم! این تازه، اوایل شروع درس خارج گفتن ایشان بود. برخی از افاضل که در نجف به درس امام میرفتند، مورد اعتراض بعضی دیگر واقع شده بودند که:با این که خودتان در سطوح عالی علمی و ملا هستید، چرا به درس ایشان میروید؟ آنها هم جواب داده بودند: امام که به نجف آمد، فهمیدیم باز هم باید درس بخوانیم.»
امام و تلاش برای یافتن دیوان شعر مفقود شده خویش
امام خمینی از آغاز جوانی، اشعاری فراوان سروده و ظاهرا دیوانی مطول داشته است. شوربختانه این دیوان بعدها مفقود شد. خاطرهای که در پی میآید، نمادی از حساسیت، اما بر سرنوشت آن دیوان است: «امام از نظر ذوق در سطح عالی قرار داشتند. البته بنده که کتابهای عرفانی ایشان را دیده بودم، حدس میزدم که از این ذوقیات دارند. معروف است که امام دیوان یا کتاب شعری هم داشتهاند که گم شده بود. فردی نزد ایشان آمده و ادعا کرده بود که با امام زمان (عج) رابطه دارد! امام گفته بودند: این دفعه که رفتی، بپرس دیوان شعر من کجاست؟!»
امام خمینی و حساسیت بر حفظ حرمت آیتالله بروجردی
سیره سیاسی امام نشان میدهد که ایشان در دوران مرجعیت آیتالله العظمی بروجردی، از دخالت آشکار در مسائل سیاسی احتراز میکرده و تنها دیدگاههای خویش را به ایشان منتقل میکردهاند. آیتالله گرامی سیره امام در حساسیت بر حفظ حرمت آیتالله بروجردی اینگونه تبیین نموده است: «امام در تمام دوران مرجعیت ایشان، سکوت اختیار کردند. ایشان اصولاً نسبت به همه مراجع احترام میگذاشتند و میفرمودند: اگر کسی علیه مراجع صحبت کند، ولایت بین خدا و او منقطع میشود! هنگامی که امام از تبعید ترکیه و عراق برگشتند، عدهای از علما -که در میان آنها کسانی هم بودند که علیه امام صحبت کرده بودند- به دیدن ایشان رفتند. امام به همه آنها احترام گذاشتند و فرمودند: من راضی نیستم کسی به بزرگان هتک حرمت کند، حتی اگر به من هتک حرمت کرده باشند، من ذی حقم و عفو کردم! در دوران مرحوم آقای بروجردی، روزی رئیس شهربانی قم میخواست با آقایان علما جلسهای بگذارد. امام فرمودند: هر چه آقای بروجردی بفرمایند، درست است! ما گفتیم: آقای بروجردی حاضر نشده است و فرمودهاند: خودتان جلسه بگذارید. امام فرمودند: حتماً آقای بروجردی مطلبی را میدانند که ما از آن خبر نداریم، چون آقای بروجردی حاضر نشدهاند جلسه گرفته شود، ما هم جلسه نمیگیریم! امام میگفتند: اگر احترام آقای بروجردی را نداشته باشیم، بیشترین توهین را به خودمان کردهایم!»
امام خمینی و مسندگریزی دینی
همانگونه که اشارت رفت، مکانت علمی امام خمینی در دوران مرجعیت آیتالله العظمی بروجردی، به ایشان موقعیتی ممتاز بخشیده و وی را در عداد مراجع آینده قرار داده بود. با این همه پس از رحلت مرحوم بروجردی، امام از پذیرش مرجعیت امتناع کرد. جلوههایی از این رویداد، به شرح ذیل در بیان آیتالله گرامی آمده است: «امام در زمان آیتالله بروجردی و حتی پس از فوت ایشان، مراقب بودند تا خود را وارد جرگه ریاست نکنند، مثلاً بنا نداشتند و حاضر نبودند رساله بدهند و قبل از آن هم یک بار در درس مسجد سلماسی گفتند: در برابر کسی که خدا پرچم را به دست او داد، باید تسلیم باشیم! که مقصود مرجعیت آیتالله بروجردی بود. پس از رحلت آیتالله بروجردی، فهمیدیم که سالها قبل حاشیه بر عروه و حاشیه بر وسیله امام کامل شده است. نشنیدهام که امام در دوران آیتالله بروجردی برای کسی مجلس فاتحه گرفته باشند. حتی پس از فوت آقای بروجردی هم بنا نداشتند این کار را بکنند، اما برای آیتالله کاشانی مجلس فاتحه گرفتند، چون احساس میکردند آقای کاشانی با خدمتی که کرده، مظلوم واقع شده است! این در حالی بود که از فوت آقای بروجردی چند ماهی گذشته بود. امام در زمان فوت آقای کاشانی، یک روز اعلام فاتحه کردند و صبح و عصر، خودشان آمدند و دم در مسجد اعظم نشستند! پس از فوت آیتالله بروجردی هم، هر وقت امام میخواستند جایی بروند و کسی پشت سرشان میآمد، میگفتند: بفرمایید بروید، من خودم میروم، شماها چرا دنبال من میآیید؟ پس از فوت آیتالله بروجردی، به تدریج مقدمات مرجعیت امام فراهم شد، با این همه امام کوچکترین قدمی در تصدی مرجعیت برنداشتند و حتی در مسجد سلماسی فرمودند: از اختلافات بپرهیزید، من شخصاً راضی نیستم کسی برای مرجعیت من اقدام کند!»
دوری امام از تشریفات پس از رحلت آیتالله بروجردی
همانگونه که اشارت رفت، امام خمینی پس از رحلت آیتالله العظمی بروجردی، از هر رفتاری که شائبه قبول مرجعیت داشت، پرهیز میکردند. آیتالله گرامی از این رویکرد در رهبر کبیر انقلاب، خاطراتی به شرح ذیل دارد: «پس از فوت آیتالله بروجردی، قرار بود بیرون از قم مسجدی بسازند. سازنده شرط کرده بود اگر حاجآقا روحالله افتتاح کنند، این کار را میکند. امام به آن ده رفتند و چند نفری هم همراهشان بودند. مردم در دو طرف صف کشیده بودند. امام فرمودند: چه خبر است؟ مگر بیشتر از یک نفر میآید؟ تشریفات لازم نیست!... ایشان وقتی از داخل ماشین دیده بودند که میخواهند گوسفندی را پیش پایشان ذبح کنند، حالت عجیبی پیدا کرده بودند! من این حالت را میشناختم، چون بارها رأفت امام را به چشم دیده بودم. یک بار هم پیرمردی به دیدن امام آمد و دائماً اشک میریخت و نمیتوانست حرفش را بزند! امام از این حالت پیرمرد دستپاچه شدند و گفتند:آقاجان! چه میگویی؟ ناراحتیت چیست؟ پیرمرد گفت: آقا! برای استخاره آمدهام! امام با ملاطفت عجیبی برای او استخاره کردند. من ناظر بودم که رنگ از صورت امام پریده بود. این همان امامی بود که در مقابل آمریکا میایستاد، اما نمیتوانست آدمی را گریان ببیند!»
راوی جلوهای دیگر از گریز امام خمینی از تشریفات را، در روز سخنرانی تاریخی ایشان در روز عاشورا و مدرسه فیضیه قم دیده است. وی در این باره چنین میگوید: «در روز عاشورا که قرار بود امام برای سخنرانی به مدرسه فیضیه بیایند، به حاجآقا مصطفی گفتم: خوب است آقا با یک جلال خاصی وارد شوند، توی ماشین وسط بنشینند و چهار ماشین هم اطرافشان باشد، بعد از آن هم جمعیت پیاده، دور این پنج ماشین حلقه بزنند تا ضمناً از سوء قصد هم دور باشند! آقامصطفی این حرفها را با آقا مطرح کرده بود، اما ایشان نپذیرفته و گفته بودند: هر چه سادهتر باشد بهتر است و خوفی نیست، وقتی میخواهم بیایم، دوست دارم در ماشین نباشم، در ماشین هم نمیخواهم بالای سرم حفاظ داشته باشد! در آن روز، کسی از منسوبین امام پهلوی ایشان نشسته و امام متوجه شده بودند که از اضطراب زیاد رنگش پریده است! آقا فرموده بودند: شما بهتر است پیاده شوید! وقتی امام وارد فیضیه شدند، حالت ملکوتی عجیبی داشتند. موقعی که میخواستند از پلههای فیضیه بالا بروند و به محل سخنرانی برسند، چند نفر آمدند زیر بغل ایشان را بگیرند که اجازه ندادند و خودشان بالا رفتند و آنجا نشستند و سخنرانی کردند. یادم هست قبل از این سخنرانی به امام گفتم: ساواک چطور از اسرار ما خبر دارد؟ امام فرمودند: چه کنم؟ ما ظاهر و باطن نداریم، هر کاری میخواهند بکنند! قبل از دستگیری امام هم، ما خبر داشتیم و شب به خانه ایشان رفتیم و گفتیم:میخواهیم نزد شما بمانیم! امام و آقای پسندیده سر سفره بودند. امام فرمودند: اگر بخواهند مرا بگیرند، شما چه کار میتوانید بکنید؟ چرا اینجا بمانید؟ بگذارید ماجرا صورتی واقعی و طبیعی داشته باشد! مرحوم اشراقی شب را آنجا ماند و بعدها گفت که تا صبح خوابش بود، اما امام یک آیت الکرسی خوانده و خوابیده و صبح هم برای تهجد بیدار شده و دیده بودند که آقای اشراقی بیدار است و در جایش میغلطد! فرموده بودند: آقاشهاب! بیداری؟ آقای اشراقی جواب داد:آقا من نخوابیدم! امام فرمودند: تا به حال به این راحتی نخوابیده بودم! امام روحیه بینظیری داشتند.»
آقایان فکر نکنند که ما کاری کردیم!
ورود امام خمینی به مبارزات آشکار و علنی سیاسی، به گاه تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و در سال ۱۳۴۱ روی داد. این مصاف نهایتاً با پیروزی ایشان و دیگر مراجع قم پایان یافت و رژیم شاه ناگزیر از عقب نشینی شد. آیتالله محمدعلی گرامی در این دوره و در محفلی در منزل امام، نکاتی از ایشان شنیده است که نمایانگر همان خدامحوری و دنیاگریزی اوست: «پس از قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی، پس از نماز جماعتی که در منزل امام بودیم، فرمودند: در این قضیه به لطف خدا ما پیروز شدیم، ولی آقایان فکر نکنند که ما کاری کردیم، اصل خداست و اعمال خود را برای خدا بدانید و بخواهید، مبادا یک موقع در برخورد با مردم سوءاستفاده کنید، خیال نکنید ما به جایی رسیدیم، ما طلبهایم و درس میخوانیم و دوباره مشغول درس و بحثمان میشویم، اگر باز مشکلی پیش آمد، ما دوباره جلو میآییم... ایشان نگفتند جشن بگیرید، بلکه فرمودند: وظیفه داشتیم و جلوی منکری را گرفتیم. ایشان در این قضیه اجازه چراغانی و جشن ندادند و عقیده داشتند نهی از منکر، جشن لازم ندارد».
عشق بی بدیل مردم به امام
رابطه عاطفی مردم با امام، از پدیدههای کمبدیل تاریخی به شمار میرود. بیتردید تاریخ چنین پیوندی را میان مردم با یک عالم و مرجع دینی ثبت نکرده است. آیتالله محمدعلی گرامی در توصیف این رویداد کم مانند تاریخی، چنین میگوید: «عشق مردم به امام، فوق علاقه به یک مرجع معمولی بود. همه مردم نمیفهمیدند که هدف چیست، ولی میدانستند که اهداف امام، مقدس است. بسیاری از تحلیلگران، در شناخت این عشق به بیراهه رفتند و پیروی مردم از امام را انقلاب کور نامیدند، در حالی که ایمان و اعتقاد مردم به امام، از سنخ ایمان مردم به ائمه (ع) بود. امروز اگر امام زمان (عج) تشریف بیاورند، مردم نمینشینند فکر کنند با چه اهدافی دنبال ایشان بروند و در واقع، خود امام زمان هدف است. در دوره انقلاب، در سه راه بازار، افسری به روی جوانی اسلحه میکشد، اما نمیخواهد او را بکشد و تیر را به دستش میزند. جوان فریاد میزند: به قلبم بزن، بعد از خمینی، اصلاً زندگی را نمیخواهم! یادم هست موقعی که امام را گرفتند تا تبعید کنند، عمه پیر من از آشپزخانه کاردی برداشته و از خانه بیرون رفته و همراه با زنان دیگر شعار داده بود! عشق مردم به امام، عامل پیروزی بود، آن هم به اعتبار مقام مرجعیتش. امام هم به مردم عشق میورزیدند و در مقابل تردیدهایی که به دیگران دست میداد، پیوسته میفرمودند: من این مردم را از همه بهتر میشناسم!»