سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: «از تنهایی به راحتی نمیتوان حرف زد. گاهی دلیل این بیتمایلی را حس شرم و شکستی دانستهاند که اعتراف کردن به تنهایی برای انسان امروزی به وجود میآورد. گفتهاند ما در جامعهای زندگی میکنیم که از سنین کودکی دایم تشویقمان میکنند دوستان بیشتری داشته باشیم، با آدمهای بیشتری ارتباط بگیریم و اصطلاحاً سرمایه انسانیمان را بالاتر ببریم. روشن است که در چنین جامعهای، آدم تنها آدمی شکست خورده است و به همین خاطر کسی از تنهایی حرف نمیزند. اما شاید سختی حرف زدن از تنهایی غیر از نگرانی بابت قضاوت دیگران، دلایل عمیقتری نیز داشته باشد. یعنی شاید کیفیت یا خصوصیتی در آن چیزی که اسمش را تنهایی میگذاریم وجود دارد که نمیشود آن را با دیگران در میان گذاشت.»
این یادداشت را با چند خطی از سرمقاله فصلنامه ترجمان آغاز کردم. احتمالاً دستتان آمده که قرار است در مورد تنهایی گفتگو کنیم.
آدمهای تنها و چراغ خاموش ولی پویا
دردهای جسمانی انسان را از خطرات طبیعی دور میکند. به عنوان مثال اگر دستتان با یک شیء برنده خراش بردارد، با چسب زخم یا احتمالاً پانسمان خونریزی را بند میآورید. یا اگر دستتان سوخت حتماً با یک پماد سوختگی سعی میکنید آثار این درد را کاهش دهید. اما دردهای اجتماعی چه؟ آنها نیز ما را از خطر انزوا دور میکنند. یعنی وقتی تنها میشویم دنبال چارهای برای برون رفت از وضعیت تنهایی پیدا میکنیم. همین تنهایی باعث شد تا نیاکان ما به فکر روابط اجتماعی و شکستن حصار انزوا بیفتند تا بتوانند با تعاملات اجتماعی، بقای نسل خود را تضمین کنند. اگر آنها تنهایی را چاره نمیکردند و به زندگی تنها و تک بعدیشان ادامه میدادند دیگر نمیتوانستند به دیگران ابراز علاقه کرده و روابط آسیب دیده خود را ترمیم کنند.
اما تنهایی همیشه بد نیست. همیشه نشانه انزوا و گوشهگیری آدمها نیست. تنهایی میتواند کارگشا بوده و دروازه علمهای زیادی را به رویمان بگشاید. بسیاری از اصول انسانشناسی و مباحث معرفتی مبتنی بر تنها بودن انسان است. خلوت کردن با خدا و فکر کردن به رفتارهای روزانه تنها یکی از آموزههای دینی است که ما را به شناخت بیشتر خود سوق میدهد. همیشه آدمهای تنها افسرده نیستند فقط اهل جنجال و هیاهو نبوده و کارهایشان را چراغ خاموش پیش میبرند، درست برعکس کسانی که از تنهایی بیزازند و مدام دنبال ایجاد رابطههای جدید هستند.
آدمهای خود افشا و بیزار از تنهایی
آنهایی که تنهایی را دوست دارند مدام از خود اطلاعاتی به دیگران میدهند. یعنی رسماً نیاز دارند که دیده شده یا حرفهایشان شنیده شود. این آدمها نیاز به خود افشایی دارند و رابطه خود را به گونهای آغاز میکنند که طرف مقابل مجبور به پرسیدن سؤال درباره او شود. سپس با آرامش و در قالب پاسخ به پرسش او همه چیز را توضیح دهد. احتمالاً با چنین افرادی سر و کار داشتهاید. فرض کنید همسایهتان ماشینش را فروخته و یک خودروی جدید خریده و شما هنوز نمیدانید. وقتی او را میبینید وانمود میکند خسته است و نفسنفس میزند. وقتی علت را میپرسید شروع میکند به توضیح که ماشین را فروخته و تا تحویل ماشین جدید مجبور است چند ماهی پیادهرویاش را بیشتر کند. همین خرید باعث ادامه مکالمه میشود و حس کنجکاوی شما منجر به افشای حقایق همسایه میشود. این اتفاق بارها برای ما پیش آمده و اغلب این مدل خود افشایی را دوست داریم و حاضریم بهایش را نیز بپردازیم.
آنان ذاتاً ساکت هستند
بعضیها ذاتا ساکت هستند و تا از آنها سؤال مشخصی پرسیده نشود حرفی برای گفتن ندارند. یعنی فقط زمانی سخن میگویند که شما از آنها بخواهید. سکوت و ماندن در لاک تنهاییشان احتمالاً شما را وا میدارد تا فکر کنید او آدم اجتماعی نیست و از ایجاد یا ادامه رابطه با شما ناخرسند است. این آدمها برخلاف تصور عموم، افسرده نیستند فقط تمایل به شروع کردن رابطه ندارند. پس سکوت و در لاک خود بودنِ دیگران را به پای تنهایی نگذاریم.
شکلهای بیشمار تنهایی
شکلهای تنهایی متنوع و بیشمارند. گاهی احساس تنهایی مسری است. یعنی در جمعی قرار میگیریم که همه تنها هستند. مثلاً اگر به یک بیمارستان واحد سرطانی بروید همه تنها هستند. اوایل شاید نیازمند ملاقاتها و دیدارهای مجدد باشند. اما کمکم یاد میگیرند به تنهایی در آن محیط خو گرفته و به بیحوصلگی و صبوری اجباری عادت کنند. اما گاهی تنهایی یک ژن است که از والدین به ما به ارث میرسد. یعنی آنها ما را تنها بار میآورند و معمولاً علاقهای به بودن در جمع نداریم. بعضیها تنهایی را دوست دارند و همین علاقه مسیر اهدافشان را تعیین میکند مثلاً سراغ هنرهایی میروند که انفرادی باشد یا شغلی بر میگزینند که کارهایشان به صورت فردی باشد. بعضی تنهاییها تحت تأثیر محیط هستند و فرد را به ناچار و بهرغم میلش دچار میکنند. مانند دانشآموزی که مدرسهاش عوض شده و هنوز هیچ دوستی در مدرسه جدید ندارد و تنهاست. یا تنهاییهایی که به واسطه ازدواج رخ میدهند و کاملاً طبیعی، اما دردناک هستند. از یک جمع شلوغ وارد یک جمع دو نفره میشوند و تمام روابط اجتماعی خود را با اختیار کنار میگذارند. خیلی از آدمها موقع ازدواج روابط خود را بنابر مصلحت کاهش میدهند و با همان تعداد اندک نیز با احتیاط ارتباط برقرار میکنند. اما گاهی خود ازدواج، انسان را منزوی میکند. انتخاب درست نبوده و زوجها هر چند با هماند، اما در دو دنیای مختلف و دور از هم روزگار میگذرانند. آنها نمیتوانند مکمل هم باشند و اوقات یکدیگر را پر کنند. اینجاست که بعد از مدتی دچار انزوا شده و هر روز بیش از قبل از هم فاصله میگیرند. انزوای زناشویی بدترین نوع انزواست. بیشترین تأثیر مخرب را دارد و بیشترین آسیب را دچار فرد منزوی شده میکند.
تنهایی یک احساس پیچیده است که نمیتوان برایش دلیل و منطق آورد. برای بعضیها مفید و برای بعضی دیگر کشنده است.
بعضیها با مرگ عزیزانشان منزوی میشوند. در چنین شرایطی فرد با اختیار تنها بودن را بر میگزیند و این سکوت و خلوت را بیشتر میپسندد. چنین افرادی مخصوصاً والدینی که فرزند از دست دادهاند، میل به تنهایی دارند و اگر بعد از مدت مشخصی اقدام به فرار از تنهایی نکنند برای همیشه منزوی و افسرده میمانند.
بعضیها به دلیل نداشتن اعتماد به نفس کافی تنها هستند. آنها جرئت برقراری ارتباط با محیط را ندارند و مدام در جسم و روح خود دنبال عیب میگردند. به دلیل نقایص ظاهری از ارتباط میترسند و اغلب خود را کنار میکشند و در سایه حرکت میکنند.
بعضیها به دلیل جابهجایی مکانی تنها میشوند. مثل پدر بزرگ و مادر بزرگهایی که بیرحمانه یا از سر مصلحت راهی خانه سالمندان میشوند. آنها نمیتوانند از ارتباط عاطفی که با دوستان و خانوادهشان داشتهاند دل بکنند. به همین دلیل در جمعی که همه مثل خودشان تنها هستند نمیتوانند دوام بیاورند و حداقل تا مدتی خود را از بقیه کنار میکشند. در حالی که پرسنل آنجا بهترین خدمات توأم با احترام را به آنها عرضه میکنند، اما آنها باز هم به چشم غریبه نگاهشان میکنند و نمیتوانند با آنها ارتباط برقرار کنند.
بیگدار زدن به آب برای فرار از تنهایی
همه ما کمابیش تنها هستیم، اما بعضی از ما برای فرار از حس تنهایی یا انزوا، حاضریم شروع کننده رابطههای بیسامان باشیم، رابطههایی غلط که نه تنها سودی برای ما ندارد بلکه شخصیت ما را تحقیر میکند و حتی شعورمان را زیر سؤال میبرد. تشنگی نشانه کمبود آب است و تنهایی نشانه فقدان رابطه درست. اگر میخواهیم سیراب شویم آب شور نخوریم و اگر میخواهیم از رنج تنهایی در امان بمانیم خود را با روابط انسانی درست و شایسته، بیمه کنیم.