کد خبر: 1010086
تاریخ انتشار: ۲۲ تير ۱۳۹۹ - ۰۳:۱۵
گاهی طلاق در برابر یک عذرخواهی ساده کم می‌آورد
طلاق آخرین راه است. می‌توان غرور و خودخواهی و تفاوت‌های فردی و فرهنگی را برای مدتی کنار گذاشت و بدون تعصب برای ادامه یک رابطه قدم برداشت. آن‌هایی که یک بار در دادگاه خانواده تا مرز جدایی رفته‌اند، اما با یک مرور خاطره، یا یک ناز کشیدن ساده و عذرخواهی در پس دیوار‌های بیرونی دادگاه، به وسط زندگی دو نفره‌شان باز گشته‌اند، آن‌ها می‌دانند چه می‌گویم.
حسین گل محمدی
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: آدم‌ها در سیر تکاملی خود به جایی می‌رسند که دل‌شان می‌خواهد بقیه زندگی را با شخص دیگری ادامه دهند. قبلاً انواع دوستی را در دوران سربازی، دانشجویی، اردو‌ها و حتی هم خانه بودن با دوستان و هم کلاسی‌ها تجربه کرده‌اند، اما هر کدام نقص‌های خودشان را دارند و فقط برای یک زندگی موقت کافی هستند. این است که آدم‌ها از یک جایی به بعد وقتی به بلوغ فکری رسیدند و خود را آماده اداره یک رابطه دانستند اقدام به ازدواج می‌کنند. عالم و آدم را خبردار می‌کنند تا شاهد قول و قرارهای‌شان باشند. پای قسم و آیه را وسط می‌کشند تا شروع یک رابطه را اعلام کنند. جشن آنچنانی و تعیین مهریه‌های سنگین برای آغاز یک رابطه همیشگی که به قول قدیم‌ها مثل یک هندوانه در بسته است و تا زیر یک سقف نروند کیفیت آن معلوم نمی‌شود.

با جاری شدن خطبه عقد همه چیز به یک زندگی دو نفره تغییر می‌کند. دیگر منها به ما بدل شده و جیب‌ها یکی می‌شود. به لحاظ اقتصادی همه چیز تقسیم می‌شود. در واقع برای شروع یک رابطه تعیین مبلغی مهریه که می‌گویند کی داده کی گرفته و یک جشن مفصل که همه را خبردار کند کافی است. اما داستان جدایی فرق می‌کند. به این آسانی‌ها نیست. یک روز احساس می‌کنند حال‌شان با کسی که کنارشان است خوش نیست. از بودن کنار هم حس رضایت ندارند و موجب کاهش کیفیت زندگی یکدیگر شده‌اند. یا نه! گاهی تفاهم دارند، اما یک همسر دوباره به کسی دل می‌بندد. در این مواقع چه باید کرد؟ آیا باید نشست و ویران شدن این آشیانه را شاهد بود؟ یا ادای روشنفکرنما‌ها را در آورد و فقط گفت این‌ها تفاهم ندارند پس باید جدا شوند؟ یا نه. باید آن‌ها را به زور مشاوره و دخالت و دلسوزی بزرگ‌تر‌ها وادارند بر سر زندگی برگردند و فاصله ایجاد شده را با محبت و عشق دوباره، جبران کنند؟ شما با کدام یک از این شیوه‌ها موافق هستید؟ آیا شما هم موافقید که باید طلاق گرفتن سخت باشد و آدم‌ها هر وقت دل‌شان خواست و خوشی زیر دل‌شان زد بر طبل جدایی بکوبند و خود را از شر یک رابطه‌ای که قرار بوده مادام‌العمر باشد خلاص کنند؟ کدام یک؟!

اگر همه این، اما و اگر‌ها را می‌دانید در حین بله گفتن چرا ته دل‌تان به جدایی احتمالی در آینده فکر کرده و برای محکم بستن میختان مهریه سنگین درخواست می‌کنید؟ اگر آقا هستید چرا خود را در قفس شرایط دشوار و شرط‌های اقتصادی سخت، زندانی می‌کنید؟

همه این سخت گرفتن‌ها و دشواری قوانین جدایی و بدو بدو‌های طولانی در دادگاه‌های خانواده به این دلیل است که شما کمی مهار دل‌تان را کشیده و با هر بادی که از سوی جنس مخالف می‌وزد هوس تجدید فراش نکنید. اصلاً اگر جدایی به آسانی ازدواج بود، تداوم رابطه بی‌معنا می‌شد و مثل همه دوستی‌های موقت دیگر عمرش زود تمام می‌شد. شرایط سخت برای آزمودن خودمان است که با تکانه‌های زندگی از پا در نیاییم. بتوانیم میل و هوس خود را کنترل کنیم و با هر تنشی به سیم آخر نزنیم. زندگی مشترک پر از درس‌های جذاب است. مثل یک جعبه سورپرایز که هر روز یک جذابیت تازه دارد و هیچ وقت تکراری نمی‌شود. کافی است جذابیت‌های زندگی مشترک را پیدا کنید و در تمام سال‌های زندگی با هم، دنبال ایجاد هیجان و تغییر باشید. دنبال اینکه بدون تغییر اجباری یکدیگر به هدف‌های مشترک برسید و برای فتح قله خوشبختی و سعادت دوتایی با هم تلاش کنید.

طلاق آخرین راه است. می‌توان غرور و خودخواهی و تفاوت‌های فردی و فرهنگی را برای مدتی کنار گذاشت و بدون تعصب برای ادامه یک رابطه قدم برداشت. آن‌هایی که یک بار در دادگاه خانواده تا مرز جدایی رفته‌اند، اما با یک مرور خاطره، یا یک ناز کشیدن ساده و عذرخواهی در پس دیوار‌های بیرونی دادگاه، به وسط زندگی دو نفره‌شان باز گشته‌اند، آن‌ها می‌دانند چه می‌گویم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار