سرویس حوادث جوان آنلاین: دهم مهرسال۹۷، مأموران کلانتری۱۴۲کن از کشف جسد مرد جوانی در یکی از باغهای آن منطقه باخبر و راهی محل شدند. صاحب باغ که مأموران را باخبر کردهبود در توضیح گفت: «سالهاست صاحب این باغ هستم و گاهی اوقات برای سرکشی به باغ میآمدم. امروز وقتی وارد باغ شدم متوجه شدم جسد مرد جوانی در انتهای باغ افتاده است. وقتی نزدیک جسد شدم او را شناختم. آن مرد کارگر ساختمان مجاور باغ بود که قبلاً او را چند بار دیده بودم.»
بعد از انتقال جسد به پزشکی قانونی، پرونده با موضوع قتل عمد در دستور کار قرار گرفت. با تشخیص هویت پلیس دریافت مقتول احمد ۳۰ساله است که چند ماه قبل همراه چند کارگر دیگر برای کار در یک ساختمان مشغول کار بوده است. به این ترتیب همکاران احمد مورد تحقیق قرار گرفتند تا اینکه یکی از آنها به نام رئوف ۳۲ساله به خاطر تناقضگوییهایش به عنوان اولین مظنون بازداشت شد. رئوف به پلیسآگاهی منتقل شد تا اینکه در بازجوییهای فنی لب به اعتراف گشود و به قتل همکارش اعتراف کرد. او در اظهاراتش گفت: «من و احمد مدتها قبل از شهرستان برای پیدا کردن کار به تهران آمدیم و در یک ساختمان نیمهکار مشغول کار شدیم. احمد مجرد بود و ازدواج نکرده بود. در این سالها با هم مشکلی نداشتیم، اما روز حادثه او خاطرهای تعریف کرد که همین باعث این حادثه شد.»
متهم ادامه داد: «آن روز احمد کنارم نشست و گفت مدتی است به صورت تلفنی مزاحم همسر یکی از همکارانمان شدهاست و با آن زن جوان صحبت کرده است. او به آن زن ابراز علاقه میکرد و میگفت قصد دارد با او رابطه برقرار کند. با شنیدن این حرف عصبانی شدم و به او گفتم از این فکر بیخیال شو و دیگر مزاحم آن زن نشو. اما او شروع به تمسخر کرد. این رفتار احمد باعث شد بیشتر عصبانی شوم. از طرفی فکر کردم ممکن است او روزی مزاحم ناموس همه ما بشود. به همین دلیل کنترل اعصابم را از دست دادم و پارچهای را دور گردنش پیچیدم و او را خفه کردم سپس جسد را در باغ روبهرو رها کردم.»
با اقرارهای متهم وی بعد از بازسازی صحنه جرم روانه زندان شد و پرونده در حال کامل شدن بود که متهم توانست با پرداخت دیه رضایت اولیای دم را جلب کند. به این ترتیب پرونده از جنبه عمومی جرم به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد و بعد از نوبت رسیدگی روی میز هیئت قضایی شعبهدهم دادگاه قرار گرفت. متهم در آن جلسه در جایگاه قرار گرفت و در آخرین دفاعش گفت: «با مقتول خصومتی نداشتم، اما وقتی حرفهایش را شنیدم خیلی عصبانی شدم. سعی کردم او را از این کار منصرف کنم، اما او مرا مسخره کرد و گفت قصد رابطه با همسر همکارمان را دارد. همانجا احساس خطر کردم مبادا روزی مقتول مزاحم ناموس من و دیگران در شهرستان بشود این شد که او را کشتم.»
متهم در آخر گفت: «از کاری که کردم پشیمانم، اما توانستم به هر سختی که بود دیه مقتول را بپردازم تا رضایت اولیایدم را جلب کنم. حالا از دادگاه درخواست تخفیف مجازات دارم تا هر چه زودتر آزاد شوم.»
در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد.