سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: انسان به صورت فطری دوست دارد پدیدهها و اشیا را همانطور که هستند بفهمد و بشناسد. میخواهد قضاوتش، تحلیلش، نظریههایی که در قضیهای میدهد، چیزی که از دیگران میشنود و به نتیجهای که میرسد خطا نکند. برخلاف این خواست فطری، انسان در بسیاری از امور دچار اشتباه و خطا در برداشت میشود. چرا خطا میکنیم؟ چرا در قضاوتهای خود اشتباه میکنیم؟ چرا نسبت به افراد و جریانها خوشبینیهای کاذب و بدبینیهای غیرواقعی پیدا میکنیم؟ چرا سالها با افکار ناصوابی زندگی میکنیم، بعد میفهمیم سخت در اشتباه بودیم؟ خطاهای فکری و اندیشهای از کجا سرچشمه میگیرد؟ استاد مطهری با بررسیها و در کنار هم قرار دادن آیات قرآنی پنج عامل خطای فکری را احصا کرده است که در صورت توجه به آن و تمرین در پیادهسازی آن به طور قطع جامعه به سمت تمدن خواهد رفت. در ادامه عوامل خطای در فکر و اندیشه را از منظر استاد شهید بررسی و مرور خواهیم کرد.
۱- پیروی از ظنّ و گمان
منطق قرآن به طور عجیب از پیروی ظن و گمان نهی میکند. ظن و گمان در جایی است که انسان یقین ندارد. قرآن با ظن و گمان مبارزه میکند، در آیه ۳۶ سوره اسراء میخوانیم: «لا تَقفُ مالَیسَ لَک بِهِ عِلمُ: آنچه را که نسبت به آن علم نداری پیروی نکن.» همچنین در آیه ۷۸ سوره بقره آمده است: «اِن هُم اِلّا یظُنُّونَ: اینها پایبند پندار و خیالند و بس.» میگویند منطقی دارند، اما این منطق، منطق گمان است، نه منطق علم و یقین. اگر اینها میخواستند به یقین خود اعتماد کنند چنین حرفی نمیزدند. در آیه ۱۱۶ سوره انعام، علت خطای اکثریت مردم را «پیروی از گمان» معرفی میکند. در این آیه میخوانیم: «وَ اِن تُطِع اَکثَرَ مَن فِی الاَرضِ یضِلُّوک عَن سَبیلِ الله: اگر تو بخواهی اکثر مردم روی زمین را پیرو باشی تو را از راه خدا منحرف میکنند.» چرا؟ علت انحراف چیست؟ در ادامه آیه میفرماید: «إِن یَتَّبِعونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِن هُم إِلّا یَخرُصونَ» زیرا جز گمان را پیروی نمیکنند و کارشان جز تخمین چیز دیگری نیست. اکثر افراد و مکتبهای مخالف که در مقابل همدیگر قرار میگیرند، یکی به جزم و قطع چیزی میگوید و دیگری هم به جزم و قطع چیزی میگوید، اما اگر دل هر کدام را بشکافی جز سلسلهای از گمانها چیزی نیست؛ البته ممکن است یکی حق باشد، اما اکثر مردم در عقایدی که شدید از آن دفاع میکنند، از علمشان دفاع نمیکنند، بلکه از گمانشان دفاع میکنند. اگر بشر به همین یک آیه (.. وَما لَهُم بِذالِک مِن عِلمِ اِن هُم اِلّا یظنُّونَ) عمل کنند بسیاری از اختلافات بشر از بین میرود. بشر گمان میکند، اما وقتی میخواهد حرف بزند، نمیگوید «گمان میکنم چنین است» میگوید: «به طور قطع چنین است» پس منشأ خطای اکثریت مردم پیروی نکردن از علم است. علم در مقابل گمان است. یعنی دنبال یک مطلب صددرصد روشن نشده میرود. میخواهد بگوید این خطا بیشتر به فکر بشر بستگی ندارد، بلکه به اراده و اختیار بشر بستگی دارد. ما طوری بشر را ساختهایم که اگر در مسائل به آنچه میداند قناعت کند این همه گرفتار اشتباه نمیشود.
اما آیا هرکسی فکری دارد؟ اشتباه میکنند کسانی که خیال میکنند این فرد بشر یک جور میداند، آن فرد جور دیگر و آن دیگری جور دیگر. خدا بشر را طوری نساخته که هرکس یک جور بداند. اگر بشر با گامهای آهسته قدم بردارد، فقط آنچه را یقین دارد بپذیرد، چیزی را که یقین ندارد قبول نکند و به حالت تردید بماند، اختلافات بشر رفع میشود. منشأ اشتباهها این است که ندانسته چیزی را میپذیرد و آن را به صورت دانسته تلقی و اظهار میکند و روی آن قسم هم میخورد.
۲- تقلید از گذشتگان
تقلید از گذشتگان یکی دیگر از عواملی است که انسان را به خطا میاندازد. انسان تمایل دارد فکر و تصور کند که آنچه گذشتگان ما گفتهاند صحیح است. چون چنین تمایلی دارد، آن را میپذیرد بعد هم برایش دلیل تراشی میکند. دلیلهای ساختگی که برای انسان علم هم ایجاد نمیکند. اگر همان زنجیر پیروی از گذشتگان را پاره و به آن عقل خدادادی خویش اعتماد نماید و خودش را از هرگونه غرض و مرضی دور کند آن وقت میفهمد آنچه گذشتگان گفتهاند صحیح یا باطل است یا نیمی از آن صحیح و نیمی باطل است. با بررسی آیات قرآنی یک اصول مشترک در تبلیغات پیامبران میبینیم؛ همه پیامبران مردم را به توحید دعوت و با پرستش غیر خدا مبارزه کردهاند. مردم را به معاد توجه داده و از پاداش اعمال گفتهاند. یک امر مشترک دیگر اینکه همه پیامبران مردم را از تقلید گذشتگان نهی کردهاند. از طرفی هر پیغمبری در محیط خود دچار مشکلات بالخصوص که متوجه آن مشکلات بوده است. به طور مثال «شعیب» در قوم خود مرتب روی مسئله نقص در مکیال و میزان یعنی تقلب در معامله تأکید میکند. معلوم میشود محیط او به این بیماری بهطور شدید مبتلا بوده است. موسی (ع) و عیسی (ع) نیز هرکدام به مطالب دیگری تأکید داشتهاند، ولی امری که همه پیامبران بالاتفاق درباره آن صحبت کردهاند، غیر از مبدأ و معاد، مسئله تقلید است، چون بلای عمومی بوده است. پیامبران تلاش میکردند مردم را وادار به فکر و علمآموزی کنند تا از هر نوع خرافه و اتباع از دیگران بدون علم مصون نمایند.
۳- سرعت در قضاوت
سرعت در قضاوت نیز از دیگر عوامل خطاهای فکری است که متفاوت از «پیروی از گذشتگان» و «پیروی از ظن و گمان» است. به تناسب اینکه افراد مختلف هستند، همه افراد کم و بیش ممکن است به «سرعت در قضاوت» گرفتار شوند. یکی از عوامل سرعت در قضاوت کم حوصلگی است؛ بعضیها وقتی به یک مسئله فکری میرسند، حوصله توقف کردنشان کم است، دلشان میخواهد فوری رأی بدهند و رد شوند. این را میگویند سرعت در قضاوت. نمیخواهد خیلی تانّی کند؛ مثل قاضیای که تا پروندهای در مقابلش قرار میگیرد دلش میخواهد زود رأی بدهد قبل از اینکه فکر کند آیا مدرک به قدر کافی وجود دارد یا ندارد؛ اگر مدرک به قدر کافی وجود ندارد بگوید مدارک کافی نیست من نمیتوانم قضاوت کنم؛ قرآن سرعت در قضاوت را منشأ خطای فکر میداند و بشر را متوجه میکند که در برخی از مسائلی که اظهار نظر میکند، مدارک موجود به قدر کافی نیست. در آیه ۸۵ سوره اسراء میخوانیم: «وَما اُوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلّا قَلیلاً: آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است یا ندادند از علم را به شما مگر به مقدار اندک.» این را در جاهایی میگوید که افرادی راحت قضاوت میکنند. البته قرآن نمیگوید قضاوت نکن بلکه میگوید قضاوت کن، اما حساب این را هم داشته باش که مجموع اطلاعاتی که داری برای این قضاوت کافی است یا نه؟ آنچه تو باید بدانی و نمیدانی نسبت به آنچه میدانی خیلی بیشتر است. آیه ۷ سوره روم آیه عجیبی است. در این آیه شریفه میخوانیم: «یعلَمُونَ ظاهراً مِنَ الحَیاه الدُنیا: ظاهری از زندگی دنیا را میدانند.» فوقالعاده این آیه عجیب است.
اگر این مسئله را قرآن در این قرن و عصر گفته بود، ما حدس و تخمین میزدیم که این بعد از آن است که منطق جدید پیدا شده و در منطق میگویند: انسان پدیدهها را فقط میتواند بشناسد، علم بشر به محسوسات و پدیدهها تعلق میگیرد، ذوات و بواطن را نمیتواند بشناسد، قرآن هم (لابد) از اینجاها گرفته که میگوید: «یعلمون ظاهراً من الحیوه الدنیا» (مِن، مِن بیانی است) اینها فقط بر ظواهر پدیدهها اطلاع دارند که آن عبارت است از زندگی دنیا. «وَهُم عَنِ الاخِرَه» که نقطه مقابل «ظاهره» قرار میگیرد، غافلون از آخرت غافل و بیخبر هستند. یعنی بشر روی علم ظاهری خود فقط پدیدهشناس است. این هم خودش حد علم بشر را بیان میکند.
تصور کنید راحت نظر ندادن و تأمل کردن برای یک جامعه فرهنگ شود. آنگاه به راحتی با آبرو و مال دیگران بازی میشود! موجب انحراف فکری خود و دیگران میشویم! موجب دفاع بیجا و حمله بیجا میشویم! موجب «رد» و «تأیید» بدون علم میشویم!
۴- هوای نفس
یکی دیگر از عواملی که باعث خطای فکر و ذهن میشود، هوا و هوسهاست. فرانسیس بیکن، فیلسوف و نویسنده انگلیسی، از این عامل تحت عنوان «بت شخصی» نام میبرد. اشاره به «بت شخصی» در قرآن فراوان است. در سوره نجم، آیه ۲۳ میفرماید: «اِن یتَّبِعُونَ اِلّاَ الظَنَّ وَما تَهوِی الاَنفُسِ» که این دو مطلب را در خود دارد: الف) گمان را به جای علم میگیرند. ب) دلشان میخواهد اینطور بگویند که میگویند؛ در واقع آنچه میگویند از زبان فکر و عقل نیست، زبان استدلال نیست، بلکه زبان هوای نفس است.
داستانی از علامه حلی نقل شده است که مصداق عملی این عامل است. علامه برای اولین بار در فقه معتقد شد که اینکه میگویند اگر نجاستی درچاه بیفتد چاه نجس میشود و برای تطهیر آن باید به تناسب نجاستی که در آن افتاده آب از چاه کشید، واجب نیست و بلکه مستحب است. داستان از این قرار بود که در خانه ایشان به این مسئله ابتلا پیدا شد، نجاستی در چاه افتاده بود و ایشان خواست در خصوص آن نظر فقهی بدهد. ایشان قصد کرد از نو به طور مستقل روی این موضوع فکر کند. با خود گفت با وجوب و استحباب آن کار ندارم، کتابها و مدارک را میبینم به هر چه که رسیدم (واجب یا مستحب) آن را انتخاب میکنم. شروع به مطالعه کرد یکدفعه متوجه شد گوشه دلش تمایل به این دارد که، چون منفعتش (هوای نفس یا خواستهها) ایجاب میکند، فتوایش به سمت عدم وجوب رود؛ علامه ترسید که این منفعتیطلبی، فکرش را بدزدد و این فتوا به جای آنکه به زبان فقه، فکر واستدلال و زبان یک فکر بیطرف صادر شود، زبان یک فکر طرفدار باشد. بنابراین دستور داد چاه خانهاش را پر کردند و به این وسیله خودش را از این منفعت طلبی آزاد کرد تا در فکر و ذهن دچار خطا نشود. بعد ایشان نشست فکر کرد، دید الان هم عقیدهاش همین است و آن وقت فتوا داد.
مسئله بسیار اساسی این است که اگر منفعت انسان یک طرف را ایجاب کند [یعنی]هوای نفسش به یک طرف باشد، فکر انسان را میدزدد. قرآن به این نکته توجه میدهد که حواستان باشد در نظری که میدهید، بیطرفی و تقوا را رعایت کنید. مبادا منافع شخصی، گروهی و... باعث شود دچار خطای در اندیشه و نتیجهگیری شوید.
۵- پیروی از کبراء
مسئله پیروی از اکابر و اعیان که از عوامل اصلی خطای فکر و ذهن است، به جز مسئله تقلید از اسلاف و گذشتگان است. تقلید از گذشتگان این است که انسان به نسلهای گذشته خود تعلق خاطر داشته باشد و دلش بخواهد راهی را برود که اجداد گذشتهاش رفتهاند. مسئله دیگر شخصیتها هستند، همان که «فرانسیس بیکن» آن را «بتهای نمایشی» مینامد؛ مقصودش مکتبهای فلسفی است که شخصیت بزرگ علما و دانشمندان، فکر انسان را گمراه میکند. انسان در مسئلهای میخواهد بیندیشد، در مقابل خودش ارسطو را میبیند، بوعلی سینا را میبیند، اینها با یک عظمتی آمدهاند، روح و فکرش را پرکردهاند. ته دلش این است که بزرگان که نمیتوانند اشتباه کرده باشند، پس لابد درست گفتهاند. این حرف سبب میشود وقتی هم به خیال خودش دارد آزاد فکر میکند، نمیداند در زنجیر مرعوبیت بزرگان است. قرآن مسئله پیروی از کبراء (غیر از آباء) را صریح مطرح میکند. در آیه ۶۷ سوره احزاب میفرماید در قیامت وقتی عدهای را حاضر میکنیم و به آنها میگوییم، چرا راه خطا رفتید و گمراه شدید؟ میگویند پرودگارا «اِنّا اَطَعنا ساداتَنا وَکبَرائَنا فَاَضَلُّونَ السَّبیلا» این بزرگان ما و این کبیرهای ما، چون عظیم و کبیر بودند، وقتی یک راهی را رفتند قهراً کوچکترها هم از بزرگها پیروی میکنند. قرآن این استدلال را رد میکند و توجه میدهد که نباید مرعوب شخصیتها شد؛ فکر کردن و تحقیق، اصلی است که هیچ چیزی (ظن و گمان، تقلید از گذشتگان، سرعت در قضاوت، هوای نفس و شخصیتها و اکابر) نباید آن را تحتالشعاع قرار دهد.
جمعبندی
قرآن در آیات پراکنده راههای ضلالت و خطا را بیان میکند؛ این مسئله تحت عنوان بیان راههای خطای فکری نیست بلکه قرآن راه گمراهی را بیان مینماید و گمراهی همان خطاست. قرآن همان راههایی را نشان میدهد که ارسطو نشان نداده است. یعنی راه خطای فکر در ماده را نشان میدهد، نه فقط در مهندسی و صورت را. علمای جدید که خواستهاند یک منطق جدید بسازند برای آنکه علاوه بر منطق ارسطو، نکتهای را ارائه کرده باشند و تنها راه خطای در نظم را نشان نداده باشند و مصالح فکری را هم بتوانند بسنجند یا حداقل پیرامون آن تذکراتی بدهند که مصالح را به درستی استفاده کنیم، راههایی را بیان کردهاند که تمام این راهها در قرآن موجود است، آیا این از نظر منطق یک اعجاز نیست که یک مرد اُمی چنین گفته باشد؟ اگر من و شما هم بودیم آیا میتوانستیم این زنجیرهایی که فکر انسان را میگیرد اینطور بشناسیم و اینطور پاره کنیم؟ این برشمردن این خطاها با فکر یک انسان که از افق دیگر الهام نگرفته باشد، قابل توجیه است؟