کمّینگری و توجه بیش از اندازه به تکاثر، یکی از ویژگیهای بشر در طول تاریخ بوده است. از این رو سایه میل به توسعه هرگز از سر بشر کم نشده و خرد و کلان جوامع بشری را به خود درگیر کرده است. شاید نتوان به سادگی صنف روحانیت را از این قاعده مستثنا کرد، چنانچه به سادگی نمیتوان به اثبات شمولپذیری این قاعده نسبت به روحانیت پرداخت، اما میشود به رصد نشانهها روی آورد و براساس آن ادعا کرد صنف روحانیت چندان بیمیل به داشتن نفوذ در میان طیف وسیعتری از توده مردم نیست و ورود حوزه و روحانیت به ویژه بعد از انقلاب به جایگاههای گوناگون در ساختار حاکمیت و ایفای انواع و اقسام نقشهای فرهنگی و اجتماعی را نشانه و مؤیدی بر ادعای مذکور قلمداد کرد. ناگفته نماند صد البته وجود رغبت به داشتن نفوذ حداکثری، به خودی خود خنثی بوده و همواره با توجه به نیت و غایت، در فرآیند ارزشگذاری قرار میگیرد و ما هرگز در مقام نیتخوانی یا تحلیل غایت این صنف نیستیم. در هر صورت اگر فرض این نوشتار را بر آن بگیریم که صنف روحانیت با تمامی گرایشات و سلایق گوناگون سیاسی و مشربهای علمی و مسلکهای فکری و به طورکلی سازمان حوزه، همواره نیمنگاهی به میزان نفوذ کمّی و کیفی حداکثری به جامعه پیرامونی خود داشته است، میتوان گفت قطعاً آنها برآیند رفتاری افراد جامعه در قبال زیست اجتماعی خود را رصد کردهاند و نسبت به تغییرات آن حساس بوده و واکنش نشان خواهند داد. به طور مصداقیتر میتوان به وضعیت بحرانهای چند سال اخیر کشور اشاره کرد. حوادث و بلایا در این مدت که متأسفانه به شکل سریالی دامنگیر کشور و مردم شد، به همه ما نشان داد روحانیتی که بعد از دفاع مقدس، تقریباً عمدهترین فعالیت خود را منحصر در فضای نخبگانی و خواص کشور- اعم از محیطهای علمی و آکادمیک و پستهای سیاسی و اجرایی- کرده بود، امروز به دنبال حضور در قالب نیروهای خدمترسان در کنار تودههای مردم است. جدای از آنکه روحیه جهادی قشر جوان حوزوی و عمل به فرمان آتش به اختیاری برای پر کردن خلأهای موجود، به همراه انگیزه شدید برای کار تشکیلاتی به منظور سازندگی و خدمترسانی، در باز شدن پای روحانیت به مناطق سیلزده و زلزلهزده و حتی اخیراً بیمارستانهای ویژه درمان بیماران کرونایی مؤثر بوده است، اما میتوان این رفتار را از حیث «بازیابی میزان نفوذ حداکثری» نیز تحلیل کرد. به ویژه اگر بدانیم همواره روحانیت شیعی در بزنگاههای تاریخی توانسته است در دل مردم جا باز و این حضور را مصروف حرکت و جهتدهی جامعه به سمت آرمانهای دینی- شیعی کند.
برای فهم موضوع «بازیابی میزان نفوذ حداکثری» باید روشن کرد روحانیت شیعی با روی کار آمدن حکومت صفوی، بستر مناسبی را برای پوشاندن لباس واقعیت به آرمانهای خود یافت. آنها به یکباره دارای قدرت زیادی در جامعه عصر خود شدند و این قدرت بیش از آنکه محصول اقبال برخاسته از میان خود مردم باشد، وابسته به ساختار حکومتی بود که روحانیت در آن جایگاه والایی یافت. البته صفویه هم برای مشروع جلوه دادن حکومت خود در انظار مردمِ خواهان مذهب شیعه و ایجاد رقابت فراگیر با حکومت سنی مذهب عثمانی و سپس پر کردن خلأ دانشمندان قانونگذار و قاضیهای مسلط به فقه شیعی، روحانیت را به مناصبی، چون «شیخ الاسلامی» رساند که در نتیجه منافع دوسویهای پدید آمد.
سپس با افول صفویه و روی کار آمدن دولت افشاریه و آن سیاستهای ضدشیعی و تمایلات شخص نادرشاه برای رسمی کردن مذهب اهل سنت، پایگاه قوام بخش نفوذ روحانیت به صورت تدریجی آغاز به تغییر کرد. همچنین با روی کار آمدن قاجاریه روند طرد روحانیت ادامه یافت و موازی با این روند، پایگاه اجتماعی روحانیت در دل مردم انسجام بیشتری پیدا کرد به ویژه آنکه هنوز رتق و فتق بسیاری از امور روزمره مردم نظیر ثبت املاک، ازدواج، طلاق، گاه حل اختلافات و... در دست روحانیت باقی بود. سپس این میزان نفوذ و محبوبیت در میان اقشار گوناگون جامعه ایران، توانست با صدور فتاوای متعدد در دورههای گوناگون، مردم را علیه استعمار خارجی و استبداد داخلی و حتی در دفاع از میهن در برابر حمله نظامی بیگانگان بسیج نماید. شاید بتوان ادعا کرد جریان روشنفکری در ماجرای مشروطه، توانست با سوار شدن بر همین محبوبیت و نفوذ، مطالبات مردمی را به سمت برپایی نظام سیاسی مبتنی بر مشروطیت سوق دهد، چراکه جریان روشنفکری هرگز دارای پایگاه قوی و گسترده مردمی نبود و آغاز مطالبه مشروطیت، از مطالبه برپایی عدلیه به منظور رسیدگی به حقوق رعیتی شروع شد که در آن زمان پناه و دادرسی جز بستنشینی در خانه علما نداشتند. حتی توفیقات گفتمان ملیگرایی در ملی کردن صنعت نفت بدون دخالت روحانیت نبوده است. در نهایت هم جلوداری مرجعیت به رهبری شخص امام خمینی به عنوان شاخصترین روحانی عصر در رقم زدن بزرگترین حادثه بعد از رنسانس یعنی انقلاب اسلامی، انکارناشدنی است و همه اینها یعنی بهره از میزان نفوذ مردمی برای تحقق آرمانهای مکتبی.
اما پس از انقلاب، روند محبوبیت و میزان نفوذ روحانیت به سبب جای گرفتن برخی چهرههای شاخص در ساختار قدرت، معکوس شد و تقریباً به همان شکل دوران صفویه رسید. یعنی خاستگاه و پایگاه قوامبخش نفوذ روحانیت به صورت تدریجی از بدنه مردمی جامعه به ساختار قدرت و حکومت تغییر کرد. همچنین روحانیت برای یافتن مخاطب تحصیلکرده دانشگاهی و برای جذب نیروی خاکستری با تمایلات شبه روشنفکری و غیرمذهبی، درصدد یافتن نگاهی نو برآمد و به اصلاح بسیاری از مفاد گفتمان رسمی خود پرداخت، اما اینکه در این زمینه برای توسعه میزان نفوذ خود تا چه اندازه توفیق یافت، در مجالی دیگر قابل بررسی است. لکن علیالحساب میتوان بازگشت به فعالیت مردمی و ارائه خدمات اجتماعی در دوره کنونی را شاهدی بر این مدعا گرفت که نه تنها در جذب اقشار شبهروشنفکری و غیرمذهبی توفیق چندانی نیافت، بلکه به سبب تغییر گفتمان رسمی و سنتی خود، دچار ریزش مخاطب اصلی و همیشگی خویش شد. از این منظر فعالیتهای خیرخواهانه و پرداختن به امور سازندگی و اجرای طرحهای عمرانی در قالب کارهای جهادی و خدمترسانی اجتماعی، میتواند با عینک «بازیابی میزان نفوذ مردمی» هم مورد تحلیل قرار بگیرد و این هرگز به معنای دهن کجی یا کم ارزش جلوه دادن این نوع فعالیتها نیست. کما اینکه مبلغان مسیحی نیز در ادواری برای نفوذ در بدنه مردمی جامعه ایران و به دنبال ناکامی از فعالیتهای فکری و فرهنگی مستقیم، به ارائه خدمات اجتماعی نظیر ساخت بیمارستان و... روی آوردند و این شیوه به صورت ذاتی، منطقی عقلانی دارد.
البته هرچند این دست فعالیتها طبق نظر برخی اندیشمندان حوزوی تخطی از وظایف ذاتی حوزه و روحانیت است، اما احتمالاً براساس الگوپذیری از سیره ائمه اطهار به ویژه سیره علوی در دوران خانهنشینی بنا شده و در فرض عدم مغایرت و تضاد با وظایف ذاتی حوزه و روحانیت، عاری از اشکال است.
* طلبه سطح چهار