سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: در طول دفاع مقدس، دشمن بعثی بارها مناطق مسکونی کشورمان را مورد حملات هوایی قرار داد. در این بین سهم مناطق مرزی بیشتر از باقی مناطق بود. بمباران شیمیایی سردشت، مریوان و اشنویه، بمباران خوشهای کرمانشاه و شهرهای غربی کشور و موشکباران هویزه، اندیمشک و... همه بخشهایی از جنایات استکبار جهانی علیه مردم کشورمان بود که متأسفانه در سکوت محض مجامع بینالمللی انجام گرفت و هرگز دشمن به دلیل این صعوبتها مورد شماتت قرار نگرفت. جانباز حسینعلی آدینه وند، اهل شهرستان کوهدشت لرستان یکی از مجروحان و قربانیان بمباران هوایی دشمن است که در گفتگو با ما خاطرات آن روزها را مرور میکند.
اهل کجا هستید؟ کمی از خودتان و خانوادهتان بگویید.
من متولد سال ۱۳۳۷ از توابع کوهدشت لرستان هستم. در خانواده چهار خواهر و چهار برادر بودیم. چون فرزند اول خانواده بودم و در همان کودکی پدرمان را از دست دادیم، من مرد خانه شدم و سعی کردم در کنار درس خواندن، خرجی خانواده را هم دربیاورم. سال ۵۸ ازدواج کردم و با اینکه متأهل بودم، باز هم به خانواده خودمان کمک میکردم و شکر خدا زندگی را میگذراندیم.
زمان جنگ بسیاری از استانهای مرزی بمباران میشدند، لرستان با عراق مرز مشترک ندارد، اما این استان هم خیلی مورد حمله دشمن قرار گرفت.
بله، همین طور است. دشمن بارها و بارها شهرهای استان لرستان را بمباران کرد. خرمآباد که مرکز استان بود بارها بمباران شد. شهرستان کوهدشت هم که در غرب استان لرستان است، به دلیل نزدیکی به مرز، بیشتر از جاهای دیگر استان در معرض تهاجم دشمن بود. آن روزها مرتب روستای ما و روستاهای مجاور بمباران میشدند. هر لحظه امکان شهادت وجود داشت. خیلی وقتها شبها که میخوابیدیم، نمیدانستیم آفتاب روز بعد را میبینیم یا نه.
ماجرای جانبازی شما چطور رقم خورد؟
سال ۶۵ بود. خواهرم آن موقع در روستای دیگری بود. خبر رسید بعثیها آن روستا را بمباران کردهاند. من و یکی از دوستانم به آن روستا رفتیم. میخواستم از خواهرم خبر بگیرم که ناگهان منطقه دوباره بمباران شد و من به شدت مجروح شدم. دوستم هم به شهادت رسید، اما من از شهادت او مطلع نشدم. بعدها در بیمارستان شنیدم که شهید شده است. در همین حین یکی دیگر از دوستانم که مرا با آن وضعیت میبیند، به کمکم میآید و من را به دوش میگیرد و به آمبولانس میرساند. زمان جنگ مجروحان بمبارانها یا عملیاتها را، چون حجم بالایی داشتند، به کل کشور تقسیم میکردند و هر کسی را به جایی میفرستادند. من را هم به تهران فرستادند و آنجا مورد درمان قرار گرفتم.
مجروحیتتان چه بود؟
چهار ترکش به نقاط مختلف بدنم اصابت کرده بود. دو ترکش به دندهها و ریههایم و دو ترکش هم به شکمم خورده بود. دکترها فقط توانستند دو ترکش را خارج کنند و دو ترکش هنوز در دندههایم مانده است و در این شرایط کرونا واقعاً میترسم تا سر کوچه بروم. وقتی مجروح شدم، دو الی سه ماه طول کشید تا بتوانم روی پاهایم بایستم. الان سالهاست این ترکشها اذیتم میکنند، اما عادت کردهام با آنها بسازم. همانطور که سعی میکنم با خاطرات بد بمبارانهای پی در پی بعثیها کنار بیایم.
بسیاری از مردم نقاط دورتر کشورمان از شرایط سخت مردم مرزی خبر نداشتند، آن روزها به شما چه میگذشت؟
در زمان جنگ منطقه ما بارها بمباران شد. خانه ما یکبار به کلی ویران شد و خودمان با دستهای خودمان خانه را از نو ساختیم. سختیهای آن روزها قابل گفتن نیست. متأسفانه آن زمان سازمان ملل یا شورای امنیت و این سازمانها که بهاصطلاح قرار است عدالت را برقرار کنند، هیچ کاری با صدام نداشتند و او به راحتی مرتکب جنایتهای جنگی میشد. بسیاری از مردم دنیا خبر ندارند چه بر سر مردم کشور ما آمد. نه فقط مردم دنیا که خیلی از مردم خودمان و نسلهای جوانتر هم نمیدانند که مرزنشینها چهها دیدند و چهها کشیدند. این وظیفه شما خبرنگارهاست که این مظلومیتها را به گوش دیگران برسانید و اگر چه دههها از جنگ بگذرد، تاریخ باید حقیقت را بداند و به درستی قضاوت کند.