سرویس دین و اندیشه جوان آنلاین: آیا هر نوع تفاوتی که در جامعه بین افراد باشد، مخالف عدالت است؟ و آیا مقتضای عدالت این است که افراد هیچ امتیازی بر یکدیگر نداشته باشند؟ یا آنکه مقتضای عدالت این است که افراد نسبت به یکدیگر امتیاز بیجا نداشته باشند، تفاوت و تبعیض ناروا در میانشان نباشد؟ و اگر حق آن است که میان افراد جامعه تفاوتهای بجایی وجود داشته باشد، ملاک بجا و بیجا بودن و روا و ناروا بودن تفاوتها چیست؟ اینها سؤالاتی است که استاد شهیدمرتضی مطهری، از شاگردان برجسته مرحوم علامه طباطبایی (ره)، طی سخنرانی در ۲۳ رمضان ۱۳۴۱ تلاش دارند به آن پاسخ گویند. متن کاملاً این سخنرانی در کتاب بیستگفتار به همت انتشارات صدرا به چاپ رسیده است و در این مقال در پی ارائه شاکله کلی آن هستیم. شهیدمطهری (ره) نه همچون جریان چپ مارکسیستی معتقد به برابری کامل و عدم وجود هیچگونه تفاوتی در جامعه است و نه همچون جریان راست لیبرال اعتقاد به جامعه باز بدون هیچ قید و شرطی دارد، بلکه ایشان معتقد بر متر و ملاکهایی برای جامعهای باز است که در آن هر کس بتواند تواناییها و استعدادهای خود را شکوفا و به تناسب آن از نعمات مادی و معنوی بهرهمند شود. شرح مبسوط نظر شهیدمطهری را در ادامه میخوانید.
شهیدمطهری در واکاوی تفاوتهای بجا و بیجای افراد جامعه براساس مبانی اجتماعی اسلامی به حدیثی از حضرت علی (ع) در باب عدل اتکا دارد. حضرت در این حدیث در مقام پاسخ به سؤال پرسشگری که از افضل بودن عدل بر جود پرسیده بود، عدل را به دلیل آنکه هر چیز را بر جای خود مینشاند، فراتر از جود میداند. برداشت شهیدمطهری از این حدیث آن است که حضرت عدل را نه به دلیل هم ردیف کردن و یک صف کردن مردم، بلکه به دلیل قرار دادن هر چیز بر جا و محل خود برتر دانسته است، فلذا پاسخ امیرالمؤمنین مبتنی بر آن است که مقتضای عدالت رعایت استحقاقهاست و از همین رو اگر بخواهیم مسئله عدل در جامعه را بررسی کنیم، باید بدین سؤال پاسخ دهیم که ملاک استحقاق یا عدم استحقاق و بجا یا بیجا بودن تفاوت در استحقاقها چیست.
تشبیه جامعه به پیکری زنده
شهیدجهت پردازش بهتر مطلب و تقرب آن به ذهن جامعه را به پیکری زنده تشبیه میکند و معتقدند این تشبیه از بهترین و جامعترین تشبیهات است؛ چراکه همانطوری که پیکر مجموعهای از اعضاست و هر عضو کار و وظیفهای دارد جامعه هم از مجموعه افراد تشکیل میشود و مجموعه کارهای مورد احتیاج جامعه به صورت شغلها و حرفهها میان اصناف و افراد تقسیم میشود. علاوه بر این همانگونه که در پیکر انسان هر عضو جایگاهی دارد، در جامعه نیز هر عضو جایگاهی دارد و یکی در نقش فرمانده، طراح و نقشهکش و دیگری در نقش فرمانپذیر و اجرا کننده است. البته شهید اشاره دارند که در کنار این شباهتها که شاید بشود بیش از دهها وجه شبه برای آن یافت، تفاوتهایی وجود دارد که معیارهای سؤال نخست را یعنی ملاک و معیار تفاوتهای بجا و بیجا را در جامعه عادلانه مشخص میکند.
منطق زندگی اجتماعی انسان
نخستین تفاوتی که شهید در این موضوع ذکر میکند، مقام ثابت و معلوم اعضای پیکر در کنار تغییرات متداوم محل، مقام، پست و شغل افراد جامعه است. بهعنوان مثال ایشان ذکر میکند که گوش هیچگاه نمیتواند در اثر ابراز لیاقت و شایستگی بر جایگاه چشم نشیند یا چشم به واسطه کوتاهی در وظایف گوش شود. درحالیکه افراد نسبت به اجتماع اینطور نیستند. در واقع اعضا و جوارح از آنجا که هیچ کدام از خود عقل، اراده، تشخیص، استقلال، اختیار، انتخاب و سلیقه مخصوص ندارند، به نوعی مسخر آن روحی هستند که بر پیکر حکمفرماست، اما افراد در اجتماع، هر چند که اجتماع هم روح و حیاتی دارد، ولی افراد به آن اندازه مسخر روح اجتماع نیستند و روح بر افراد مسلط و چیره نیست. شهیدمطهری اشاره دارد که این جمله حکام که «انسان مدنی بالطبع است» بدین معنا نیست که انسان نیز همچون حیواناتی، چون زنبور عسل و مورچه خارج از دایره انتخاب و اختیار و به حسب غریزه، طوری ساخته شده است که قهراً و بهطور خودکار زندگی جمعی کند و مسخر زندگی اجتماعی و انجام وظیفه خود باشد، بلکه بدین معناست که در انسان نیازها و استعدادهایی نهفته است که جز در پرتو زندگی اجتماعی به ظهور و فعلیت نمیرسد و این استعدادها و نیازها در متن خلقت انسان نهاد شده و همینها انسان را به سوی زندگی اجتماعی میراند و میخواند و این با استقلال نسبی عقل و اراده فرد و انتخابی بودن آن منافات ندارد، لذا میتوان گفت که زندگی اجتماعی انسان قراردادی و انتخابی است و انسان زندگی اجتماعی را برای خود به حکم عقل و اراده انتخاب و اختیار کرده است. در نتیجه میتوان گفت که افراد اجتماع در قیاس با اعضای پیکر که فقط حق عضویت خاصی را دارند، حق هرگونه عضویتی را دارند و این حق به سبب فعالیت و لیاقت آنها مشخص میشود؛ بدین معنا که تکلیف افراد از نظر اینکه چه عضوی باشند و چه مقام و درجهای داشته باشند و از نظر اینکه چه نوع شغلی و خدمتی باید به اجتماع کنند، همچون آنچه در میان حیوانات وجود دارد، به شکل غریزی و طبیعی معین نمیشود، بلکه فرد نسبت به جامعه مقام معین ندارد و اختیار، انتخاب، آزادی و سلیقه آن را تعیین میکند، بنابراین مقامها، شغلها و پستها برای افراد یک اجتماع قابل تعویض و تبدیل و تغییر است.
ملاک و مبنای تقسیم وظایف در جامعه
این نگاه شهید دقیقاً در مقابل نگاه ایدئولوژیهایی است که افراد یک جامعه را در طبقات مشخص همچون کارگر، نگهبان، حاکم، سرمایهدار و... طبقهبندی کرده و امکان تغییر طبقه و جایگاه را ممکن نمیدانند و سیاستهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... را براساس این تقسیمبندی اعمال میکنند و حتی قائل بدان هستند که برای هر طبقه آموزشوپرورش ویژهای باید در نظر گرفت تا افراد هر طبقه برای شغل ویژهای که در آینده انتخاب میکنند، تربیت شوند. شهیدمطهری برخلاف این نظر معتقد است، قانون خلقت به پیشانی احدی ننوشته که تو باید حتماً در فلان حد و مقام قرار بگیری و فلان وظیفه را انجام دهی، بلکه میدان عمل برای همه وسیع است، همه انسانند، همه عقل دارند، همه اراده و اختیار دارند و همه برای خود شخصیت قائلند و تنها ملاک و مبنا برای تقسیم وظایف در جامعه و تعیین مناسب و جایگاهها، تبدیل میدان جامعه به میدان مسابقه است، به نوعی که همه افراد مختلف بدون اکراه و اجبار و به صورت آزادانه حق شرکت در مسابقه را داشته باشند تا هر کسی متناسب با ذوق، استعداد، لیاقت و فعالیت خود بتواند مقام، شغل و کاری را حیازت کند.
مسابقه آری، اما منازعه نه!
از آنچه گذشت ممکن است آنطور برداشت شود که شهیدمطهری نیز مانند برخی از فلاسفه و نظریهپردازان زندگی و صحنه جامعه را «تنازع برای بقا» دانسته و همچون پیروان نظریه داروین و اسپنسر اصل او در زندگی انسان را تخاصم و دشمنی و منطق جامعه را «بقای اصلح» و کشمکشی دائمی میان موجودات زنده بداند که در جریان این تنازع دائمی تعاونها و تسالمها جبراً بر انسان تحمیل میشود، اما شهیدمطهری این را در توضیحات خود رد کرده و مرز مشخصی میان نظریه خود و نظریات این دسته از اندیشمندان قائل میشود. ایشان طبع زندگی و لازمه طبیعت زندگی را «جدال و مخاصمه» نمیداند، اما لازمه زندگی را «مسابقه بقا» ذکر کرده و معتقد است زندگی اگر بخواهد بر محور صحیح قرار گیرد، باید براساس مسابقه بقا باشد و این مسابقه باید دارای دو شرط «آزادی افراد» و «نظم اجتماعی» باشد تا هر کس بتواند در این میدان مسابقه به دور از هرج و مرج و آزادانه براساس لیاقتها، ذوق و سلیقه، استعدادها، محدودیتهای فطری، تلاشها و پشتکار نمره خود را کسب کند. از نظر شهیدمطهری این مسابقه باید آنچنان منظم و دارای حسن جریان باشد که در آن شئون و مواهب اجتماعی به افرادی تعلق گیرد که در مسابقات اجتماعی لیاقت و شایستگی بهتری از خود نشان دادهاند. با توجه به آنچه ذکر شد نظر شهیدمطهری آن است که عدالت، مساوی بودن افراد نیست، بلکه جامعه خود به خود مقامات و درجاتی دارد و این مقامات از آنجا که در بدو خلقت هر کسی بر پیشانی او حک نشده است، باید تقسیمبندی و درجهبندی شوند و تنها راه این تقسیمبندی آزاد گذاشتن افراد و فراهم آوردن زمینه مسابقه است و وقتی صحبت از مسابقه میشود ناخودآگاه، اختلافات و تفاوت براساس مقدار تلاش و استعداد مطرح میشود.
اصل همدوشی حق و تکلیف
اکنون ممکن است این سؤال پیش آید که گستره صحنه مسابقه تا به کجاست و در واقع این مسابقه چه میدانهایی از حیات اجتماعی آدمی را دربرمیگیرد. شهیدمطهری معتقد است امور مورد مسابقه همان چیزهاست که به حال بشر مفید و حیات اجتماعی بشر بسته به آن است و دین آن کارها را خیر و عمل صالح خوانده است. جایزه این مسابقه نیز همان حقوقی است که به افراد بر حسب مقدار کار، صلاحیت، لیاقت، زحمت و استحقاق تعلق میگیرد. شهیدمطهری برهمین اساس استدلال میکند که در اسلام حق و تکلیف دوشادوش یکدیگرند و میدان مسابقه همان میدان وظیفه و تکلیف و حقوق، همان بهره و نمرههایی است که متناسب با مسابقه و وظیفه نصیب اشخاص باید شود. با این توضیحات شهید معتقد است اگر اصل همدوشی حق و تکلیف را در اسلام بشناسیم و این مطلب را درست درک کنیم به بزرگترین مبنای حقوق اجتماعی اسلام پی بردهایم و این مبنا مانند چراغی روشن راهنمای ما در همه مسائل خواهد بود و ما را از خیلی ظلمتها نجات خواهد داد.
مساوات از منظر اسلام
براساس تعریفی که از عدالت در اندیشه شهیدمطهری ارائه شده و با توجه به رسمیت شناختن تفاوتهای افراد جامعه در مسئله عدالت از سوی ایشان، شهید «مساوات» را آنگونه که در گفتمانهای چپ مارکسیستی به معنای برابری همه افراد جامعه تعریف میکنند، رد کرده و از نظر اسلام مساوات را فراهم آوردن امکانات مساوی برای همه افراد میدانند. ایشان معتقدند در اسلام میدان باید برای همه به طور مساوی باز باشد تا اگر کسی همت داشت در هر کجا که هست و در هر طبقهای که قرار دارد، بتواند در پرتوی لیاقت و استعداد و بروز فعالیت به کمال لایق خود برسد. ایشان تبعیض و تفاوت ناروا را آنجا میدانند که از لحاظ امکانات و شرایط عمل، همه افراد مساوی نباشند و «برای یکی امکان بالا رفتن بر نردبان ترقی باشد و برای دیگری نباشد، یکی محکوم باشد به پایین ماندن و دیگری با همه بی لیاقتیاش دستش را بگیرند و بر صدر مجلس اجتماع بنشانند.»
شهید بهعنوان مثال اشاره دارند که امکانات تحصیلی باید بهگونهای فراهم شود که آنان که در روستاها زندگی میکنند نیز این فرصت را داشته باشند تا به عالیترین درجات سطوح علمی برسند، اما در همین میدان مسابقه علمی اعطای نمره برابر به همه دانشآموزان به بهانه مساوات دقیقاً مخالف عدالت و عین تبعیض است، بلکه هر دانشآموز باید نمرهای متناسب با سعی و تلاش خود بگیرد، در جامعه نیز اگر به همه نمره مساوی داده شود، پایمال کردن حق ذیحقان و ظلم است؛ چراکه مقتضای عدالت آن گونه که شرح داده شد، این است که میان هنرمند و بیهنر یا بااستعداد و بیاستعداد فرق گذاشته شود و تفاوتهایی در جامعه وجود داشته باشد، اما این تفاوتها باید تابع استعدادها، لیاقتها و میزان سعی و تلاش افراد باشد، نه اینکه حاصل شرایط نامساوی افراد شرکتکننده در مسابقه باشد. بهعبارت دیگر نباید میان شرکتکنندگان در یک مسابقه در غیر آنچه مربوط به استعداد، هنر و لیاقت است فرق گذاشته شود. به فرض نباید فردی را تنها به صرف سفید بودن، غنی بودن، داشتن توصیه و پارتی و قرابت به داور پیروز اعلام کرد و این دقیقاً مرز میان تفاوتهای بجا و بیجا و تبعیضهای روا و نارواست و همین جاست که در تعریف عدالت از منظر اسلام آمده است: «اَلْعَدالَةُ اِعْطاءُ کُلِّ ذی حَقٍّ حَقَّهُ.»
استنادات نقلی در مبانی حقوق اجتماعی اسلام
شهید برای اثبات استدلالهای خود به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) اشاره میفرمایند که در آن آمده: «اَلنّاسُ کَاَسْنانِ الْمُشْطِ: مردم مثل دندانههای شانه هستند و همه با هم برابرند.» همچنین جمله دیگری از پیامبر (ص) نقل میفرمایند که در آن میخوانیم: «اِنَّ رَبَّکُمْ واحِدٌ وَ اِنَّ اَباکُمْ واحِدٌ، کُلُّکُمْ مِنْ آدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرابٍ» و براساس این دو جمله نتیجه میگیرند که هیچ ملاحظه شخصی و تبعیض و تفاوت و تقدمی بر غیر مبنای فضیلت و تقوا و عمل و لیاقت نباید در کار باشد و به همین ترتیب تقدمهایی مبنی بر فضیلت، تقوا و عمل باید مقرر شود.
استنادات قرآنی در مبانی حقوق اجتماعی اسلام
استادمطهری همچنین آیاتی از قرآن را بهعنوان پشتوانههای نظر مدعی خود در باب موضوع مطرح میآورد. اولین استناد ایشان به آیه ۱۳ سوره حجرات است که در این آیه ضمن رد امتیازاتی مبنی بر رنگ، نژاد، جنس و خون میفرماید: «اِنّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ اُنْثی وَ جَعَلْناکُمْ شُعوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفوا» و در ادامه آیه: «اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ اَتْقیکُمْ» که به معنای به رسمیت شناختن امتیازات مبتنی بر فضایل است.
همچنین شهید به آیه دیگری از قرآن کریم استناد دارند که براساس آن هرگز عالم و جاهل و متقی و غیرمتقی مساوی نیستند. در آیه ۲۸ سوره «ص» آمده است: «اَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ امَنوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ کَالْمُفْسِدینَ فِی الْاَرْضِ اَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ کَالْفُجّارِ: آیا ممکن است که ما اهل ایمان و اهل عمل صالح را که صالح و مصلحاند، با فسادکنندگان و خرابیکنندگان که آنچه از آنها سرمیزند خرابی و فساد است در یک درجه و یک مرتبه قرار دهیم؟ آیا ممکن است که ما اهل تقوا را همدوش و هم درجه شهوترانها و بندگان هوا و هوس قرار دهیم؟»
معلم شهید آیه ۹ سوره زمر را نیز از مستندات نظریه خود میداند. در این آیه آمده است: «قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمونَ وَ الَّذینَ لا یعْلَمونَ اِنَّما یتَذَکَّرُ اُولُوا الْاَلْبابِ: بگو آیا آنها که عالم و دانایند با آنهایی که در حضیض جهل و نادانی به سر میبرند، مانند هم هستند؟»
همچنین است آیه ۹۵ سوره نسا که در آن میخوانیم: «فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدینَ عَلَی الْقاعِدینَ اَجْراً عَظیماً: خداوند مجاهدان را بر خانهنشینان به اجر عظیمی برتری داده است.»
شهید به آیه ۳۲ سوره زخرف نیز اشاره دارد که میفرماید: «اَهُمْ یقْسِمونَ رَحَمَةَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَینَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیاً» که ضمن بیان معنای آیه شرح میدهند: «آیا آنها رحمت پروردگار تو را تقسیم کردهاند؟ ما هستیم که مایه تعیش و استعدادهای گوناگون را در میان مردم تقسیم کردهایم تا در نتیجه، اختلاف طبیعی در میان آنها پیدا شود و همین اختلاف و تفاوت سبب میشود که بعضی افراد مسخّر بعضی دیگر قرار گیرند و نظام اجتماعی زندگی بشر استقرار پیدا کند.»
جمعبندی
جمیع آنچه ذکر شد نشان میدهد که از نظر شهیدمطهری نظام اجتماعی اسلام در عین آنکه امتیازات طبقاتی را لغو کرده و به جامعه بیطبقه معتقد است، اما حقوق و امتیازات واقعی فرد را نادیده نمیگیرد و فرد را از نظر شخصی در مقابل اجتماع ناچیز نمیانگارد. بهعبارت دیگر آنطور که شهیدمطهری اذعان دارد، اسلام معتقد به حقوق و مالکیت اختصاصی است و برای فرد اصالت و استقلال قائل میشود و عدالت را به فراهم آوردن صددرصدی شرایط مسابقهای که در میدان کار و تکلیف و فضیلت صورت میگیرد و جایزه آن اعطای امتیازات و حقوق اختصاصی به افراد است، میداند. آنطور که شهیدمطهری براساس آیات و احادیث نشان میدهد، اسلام با امتیازها و تفاوت گذاشتنهایی که مربوط به عمل و تقوا و علم و جهاد در راه حق نیست به انحای مختلف مبارزه میکند. در یک کلام: «جامعه بیطبقه اسلام، یعنی جامعه بیتبعیض، یعنی جامعهای که امتیازات موهوم در آن بیاعتبار است، نه جامعه بیتفاوت که حتی امتیازات، مکتسبات، لیاقتها و استعدادها نیز در آن اجباراً نادیده گرفته میشود.» شهید خود در جمعبندی مباحث میفرمایند: «خلاصه سخن این شد که معنی عدالت و مساوات این است که ناهمواریها و پست و بلندیها و بالا و پایینها و تبعیضهایی که منشأ آن سنتها و عادات یا زور و ظلم است، باید محو شود و از بین برود و، اما آن اختلافها و تفاوتها که منشأ آن لیاقت و استعداد و عمل و کار و فعالیت افراد است، باید محفوظ بماند. همانطوری که در مسابقهها میدان مسابقه باید هموار باشد، مساوی و همسطح باشد، برای همه یکجور باشد، امکانات اجتماعی باید برای همه بالسویه فراهم شود، شرایط شرکت در مسابقه اجتماعی باید برای همه فراهم شود، تا آنجا که به میدان مسابقه یعنی امکانات اجتماعی مربوط است، همه مساوی هستند و باید مساوی باشند.»