سرویس حوادث جوان آنلاین: چندی قبل به مأموران پلیس خبر رسید مردی در خانهاش در یکی از خیابانهای شمالی تهران سارقی را هنگام سرقت دستگیر کرده است. مأموران پلیس در محل حادثه که طبقه دوم آپارتمان مسکونی بود، دریافتند لحظاتی قبل مرد صاحبخانه وقتی همراه همسرش وارد خانه میشود با دو سارق روبهرو میشود که در حال سرقت اموال قیمتی هستند که یکی از آنها را دستگیر، اما سارق دوم از محل فرار میکند.
شاکی به مأموران گفت: امشب شام خانه یکی از بستگانم دعوت بودیم تا اینکه لحظاتی قبل در حالی که شب از نیمه گذشته بود، همراه همسرم به خانهمان برگشتیم. وقتی در را باز کردیم صدای پچ پچ دو نفر را از داخل خانه شنیدیم و از طرفی هم بهم ریختگی وسایل خانه حکایت از آن داشت که دو سارق در حال سرقت وسایل خانهمان هستند. به همین خاطر تصمیم گرفتیم همزمان با درخواست کمک از همسایه موضوع را به مأموران پلیس هم خبر دهیم و سارقان را قبل از فرار به دام بیندازیم، اما همسرم پایش به دسته مبل برخورد کرد و سارقان متوجه حضور ما شدند و ما هم با داد و فریاد از همسایهها درخواست کمک کردیم که یکی از آنها از طریق بالکن خانه موفق به فرار شد، اما من مانع فرار همدستش شدم و او را دستگیر کردم. سارق ۴۰ساله که منصور نام دارد، پس از انتقال به اداره پلیس به سرقتهای سریالی با همدستی دو نفر از دوستانش اعتراف کرد. در حالی که مأموران پلیس در تلاشند دو همدست متهم را بازداشت کنند، ایرج برای بازجویی به دادسرای ویژه سرقت منتقل شد و به جرم خود اقرار کرد. وی در ادامه برای تحقیقات بیشتر و شناسایی شاکیان احتمالی به دستور بازپرس پرونده در اختیار کارآگاهان پلیسآگاهی قرار گرفت.
گفتگو با متهم
منصور سابقه داری؟
بله، سابقه قتل دارم و ۱۰سال هم در زندان بودم.
بیشتر توضیح بده.
من در یکی از شهرهای غربی ایران زندگی میکردم. آن زمان جوان بودم و خام که عاشق دختری به نام غزل شدم. قرار بود با او ازدواج کنم که متوجه شدم یکی از بچههای محلمان به خواستگاریاش رفته است. با شنیدن این خبر خیلی عصبانی شدم و با او قرار دعوا گذاشتم که دو نفری با چاقو به جان هم افتادیم و در نهایت او فوت کرد و من هم به شدت زخمی شدم و با تلاش پزشکان از مرگ نجات یافتم و بعد هم به جرم قتل روانه زندان شدم.
چه شد که آزاد شدی؟
من یکبار پای چوبهدار هم رفتم و در این مدت هم خیلی سختی کشیدم و هر روز در انتظار چوبه دار بودم به همین خاطر افراد زیادی را برای رضایت پیش اولیایدم فرستادم و به آنها پیغام دادم که توبه کردهام و با زاری و گریه پس از پرداخت دیه موفق شدم، رضایت بگیرم.
شما توبه کرده بودی خلاف نکنی، چه شد که توبهات را شکستی؟
بله، توبه کردهبودم و الان هم از اینکه توبهام را شکستهام پشیمانم، اما واقعیتش این است که پس از آزادی همه در شهرستان به من به چشم قاتل نگاه میکردند و به همین خاطر نتواستم آنجا کاری پیدا کنم که برای کار راهی تهران شدم و بعد از مدتی در قهوهخانهای با فردی به نام ایرج که سارق سابقه دار بود آشنا شدم و او گفت اگر چند باری برای سرقت همراه آنها شوم، پول خوبی گیرم میآید و بعد از مدتی میتوانم با پولهای سرقتی برای خودم کار نان و آبداری فراهم کنم.
یعنی میخواستی با پول سرقتی کار نان و آبدار فراهم کنی؟
بله. ایرج میگفت این حق ما است و اشکالی ندارد که از افراد پولدار سرقت کنیم.
فقط از افراد پولدار سرقت میکردید؟
بله، معمولاً شبها به خانه افراد پولدار در شمال تهران دستبرد میزدیم و پول و طلا و دلار سرقت میکردیم.