کد خبر: 1014771
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۹ - ۰۶:۳۰
تمام درد‌های ما از چنگ زدن به خواسته‌هایمان برمی‌خیزد
در بخشی از رمان «کیمیا خاتون» اثر سعیده قدس آمده است: «بعد‌ها دیر فهمیدم که اصولاً شادمانی بر کیفیت هاله شمع است. همانطور و همانقدر که می‌بینی‌اش، باید کفایتت کند. اگر چنگ زنی تا نگهش داری، شعله می‌میرد، هاله می‌گذرد و تو می‌سوزی.»
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: هشیار بودن به حالت‌هایم، یکی از بهترین کار‌هایی است که در زندگی می‌توانم انجام دهم. نگاه کنی ببینی در موقعیت‌های مختلف زندگی، بدن، افکار، احساس‌ها و روان تو چه حالتی به خود می‌گیرد؟ شاید این همه سردردی که من در زندگی تجربه می‌کنم واقعاً سرنوشت، ارث و میراث اجدادی نیست، شاید برمی‌گردد به حالت‌های وسیعی از چنگ‌زدگی که من در زندگی تجربه می‌کنم. می‌خواهم راه بروم با حالتی از چنگ‌زدگی این کار را می‌کنم، می‌خواهم غذا بخورم با حالتی از چنگ‌زدگی این کار را انجام می‌دهم، می‌خواهم بنویسم با حالتی از چنگ‌زدگی می‌نویسم، می‌خواهم به معنویت برسم با حالتی از چنگ‌زدگی این کار را می‌کنم، می‌خواهم پول درآورم، می‌خواهم در جمعی سخن بگویم، می‌خواهم حرف کسی را بشنوم می‌بینید در تمام این کار‌ها حالتی از چنگ‌زدگی وجود دارد.

به حالت چنگ‌زدن دقت کرده‌اید؟ وقتی ما حالت چنگ‌زدن را در زندگی به خود می‌گیریم همزاد آن یعنی حرص و نگرانی را بلافاصله به وجود می‌آوریم. واضح است که این چنگ‌زدن، صرفاً در سرانگشتان ما پیدا نمی‌شود بلکه در سراسر افکار و عواطف ما، در ذهن و روان و بدن ما خود را نشان می‌دهد، اما آن حالت خمیده شدن انگشت‌ها، چنگ شدن و انقباض دردناکی که به بندبند انگشت‌ها، غضروف‌ها و عضلات می‌دهد کاملاً برای ما ملموس است و تصور کنید اگر شما بخواهید این حالت چنگ‌زدگی را برای ساعات و دقایق طولانی حفظ کنید چقدر تنش و درد در بدن شما پیدا خواهد شد؟ یک لحظه تصور کنید آن حالت را مثلاً برای یک ماه نگه دارید. تردیدی وجود ندارد سر و کله دردی جانکاه و فلج‌کننده از همان ساعت‌های اول پیدا خواهد شد. حال بیایید این موضوع چنگ زدن را در یک قالب وسیع‌تر که همان افکار و احساس‌های ما و از آن هم وسیع‌تر جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم با هم نگاه کنیم و ببینیم در این صورت چقدر زندگی می‌تواند دردناک و فلج‌کننده باشد. حال می‌شود به سادگی متوجه شد که چرا شادی و خوشبختی به شکل واقعی و وسیع در جامعه ما و جوامع بشری غایب است؟ چون حالتی از چنگ‌زدگی در تمام روابط ما با همدیگر وجود دارد. هر کسی می‌خواهد صرفاً به خوشبختی خودش چنگ بزند و این همه مرزبندی که در این جهان وجود دارد: خانواده من، شهر من، قبیله من، کشور من، اتحادیه من، سازمان من، در حقیقت همان حالت‌های چنگ‌زدگی هستند که اجازه نمی‌دهد آدمی طعم خوشبختی واقعی را بچشد. آیا در آیه نورانی «انما المومنون اخوه» مرزی و حالتی از چنگ‌زدگی را پیدا می‌کنید؟ می‌گوید وقتی نور ایمان در قلب شما پدیدار شد متوجه می‌شوید خاستگاه‌تان یکی بوده، خانواده‌تان یکی است، متوجه می‌شوید برادران هم بودید و نمی‌دانستید و وقتی نور این معرفت پدیدار شد دیگر به نژاد برتر و خانواده اصیل‌تر و قوم فلان و... چنگ نمی‌زنید و این چنین نزاع‌ها برمی‌خیزد. وقتی به میدان تره‌بار می‌روم شکل بدن من و اغلب آدم‌هایی که آنجا می‌آیند حالتی از چنگ‌زدن است. وقتی کارگر آن میوه‌ها را در آن فضایی که برای مشتری‌ها تعبیه شده می‌ریزد آن حالت چنگ‌زدن بلافاصله ظاهر می‌شود. قبل از آن دست‌ها در حالت طبیعی قرار دارند، اما چرا آن حالت چنگ‌زدن ایجاد می‌شود؟ چون من می‌خواهم به میوه‌های خوب برسم و برایم مهم نیست نفر بغل‌دستی به میوه خوب برسد، نه تنها برایم مهم نیست بلکه اساساً وضعیت بدنم را طوری قرار می‌دهم که او نتواند به میوه‌های بهتر دسترسی داشته باشد و بلافاصله آن حالت چنگ‌زدن در من پدید می‌آید و به فرض که این حالت چنگ‌زدن باعث شود من به میوه‌های بهتری برسم آن حالت چنگ‌زدن با بدن و ذهن من چه می‌کند؟ بعد می‌آیم خانه و می‌گویم این سردرد میراث اجداد ماست.

وقتی در سطوح خرد و کلان جامعه و در روابطی که با هم داریم حرص حرف اول را می‌زند، معنی‌اش این است که من می‌خواهم با چنگ‌زدن، خوشبختی را حفظ کنم و این غیرممکن است. ممکن است کالبد آن را به دست بیاورم، اما فقط جسد بویناک خوشبختی دست من خواهد بود و هر روز به آن جسد بویناک کلی عطر خواهم پاشید و رنگ و لعاب خواهم زد که آن بوی تعفن و آن حالت تجزیه شدگی را پنهان کنم... و گمان نکنیم که حرص و چنگ زدن، پدیده عجیب و غریبی است. وقتی به زندگی خودم نگاه می‌کنم می‌بینم بسیاری از حالات من دقیقاً منطبق بر چنگ زدن است. وقتی می‌بینم دارم خوب می‌نویسم بلافاصله می‌خواهم به آن خوب نوشتن چنگ بزنم یعنی آن را نگه دارم و با شتابی که به خرج می‌دهم همان لحظه نوشتن خراب می‌شود. می‌خواهی بروی در جلسه‌ای سخنرانی کنی، اما در ذهنت به آن سخنرانی چنگ می‌زنی: عکس العمل حاضران چه خواهد بود؟ و به این ترتیب می‌خواهی چه کنی؟ می‌خواهی به درست پیش رفتن سخنرانی و تحسین شدن از جانب دیگران چنگ بزنی و این کار را خراب می‌کند. کرونا آمده است، بچه‌ات سالم است، اما می‌خواهی خودت را از سلامت بچه‌ات آویزان کنی، بچه امروز سالم است، اما من می‌خواهم فردا هم سالم باشد و اینچنین حالت چنگ زدن در من پدیدار می‌شود و درد می‌کشم. چرا؟ چون قلاب من نمی‌تواند در توهم فردا سفت شود و، چون قلاب من به فردا گیر نمی‌کند درد می‌کشم: فردا! لطفاً به من قول بده که فردا هم بچه من سالم خواهد بود و، چون فردا هیچ قولی نمی‌دهد، به هم می‌ریزم. به این فکر کن خوشبختی، گلی است که جایی روییده است و تو آن گل را می‌بینی و بویش را هم حس می‌کنی، اما به این میزان نمی‌خواهی اکتفا کنی. می‌خواهی آن گل، مال تو باشد. می‌خواهی آن خوشبختی را به تصرف خود درآوری و به محض اینکه می‌خواهی با چنگ زدن گل را از آن خود کنی، گل می‌میرد. چرا می‌میرد؟ چون می‌بینی خوشبختی، جایی است و تو می‌خواهی جای دیگری بروی. تو نمی‌توانی پیش گل بمانی، چون سرت شلوغ است، برای خودت شخصیت معتبری هستی و هزار برنامه جورواجور داری، بنابراین می‌خواهی خوشبختی را از ریشه درآوری و با خودت ببری اینجا و آنجا، آن گل را از آن دره خنک و زیبا، از آن هوای خوب و معطر، از آن خاستگاه طبیعی بیرون می‌کشی و می‌گذاری در کوله‌ات که ببری وارد روابط خودت کنی و این چنین خوشبختی در فضای کوچکی که تو هستی می‌میرد، در حالی که اگر من واقعاً خوشبختی را می‌خواستم پیش او می‌ماندم، نه اینکه او را بلند کنم.

این تکبر من است که به خوشبختی فرمان می‌دهد برخیز تا برویم، و اشکال کار دقیقاً در این جاست که ما می‌خواهیم خوشبختی را بلند کنیم، در حالی که باید خود را بنشانیم و تا گرد و غبار این تکبر نخوابد و ننشیند، خوشبختی برنخواهد خاست.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار