سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: ما چطور میتوانیم به مثابه یک تیم با هم کار کنیم؟ یکی از بهترین راهها برای پی بردن به این مهم، استفاده از الگوهای موفق دراینباره است. مثلاً من به اجزا و روندهای یک تیم خوب و طبیعی میتوانم نگاه کنم و ببینم چالش ما در کار تیمی چیست. یکی از بهترین مثالها دراینباره مجموعههایی هستند که در حقیقت خداوند آنها را طراحی کرده است. اگر چشمی به اطراف خود بچرخانیم، تیمهایی را خواهیم دید که به بهترین شکل با همدیگر کار میکنند. طبیعت، نمونههای فراوانی از این تیمهای خوب و هماهنگ را در اختیار ما قرار میدهد و البته یکی از مثالهای نزدیک و ملموس، بدن خود ماست که تیم هماهنگ و فوقالعادهای است.
وقتی به بدن خود نگاه میکنیم، میبینیم تیمی از اعضا و جوارح اداره بدن ما را عهدهدار شدهاند. سیستمهای مختلفی در این بدن کار میکنند و هر کدام مسئولیتهایی به عهده دارند. در واقع یکی از مهمترین عوامل در کارکرد صحیح بدن این است که هر عضوی اندازههای خود را میداند و از آن اندازهها عدول نمیکند. مثلاً چشم میداند برای چه طراحی شده و وظیفه متناسب با ظرفیتهای درونی خود را به عهده میگیرد، بنابراین چشم سعی نمیکند کار گوش یا بینی را انجام دهد. ما هیچ نشانهای از اعضای بدن خود سراغ نداریم که کوچکترین تلاشی برای عدول از اندازههای خود داشته باشند. گوش بخواهد ببیند یا چشم بخواهد لمس کند، درحالیکه یکی از عوامل فروپاشی تیمها یا ناکامی آنها برای رسیدن به اهدافی که در نظر گرفتهاند، مداخلات و اصطکاکهای اعضا با همدیگر است که انرژی آنها را هدر میدهد. در واقع اعضا اندازههای خود را نمیشناسند و مثلاً فرد هنوز فوت و فن کاری را یاد نگرفته، در سودای استادی است، بنابراین در جایی که به عنوان یک عضو مؤثر میتواند رشد کند؛ مثلاً در شرکتی چند سال کار کند و آنجا آرامآرام پلههای رشد را طی کند، میخواهد یک شبه به رشد انفجاری برسد و این شتاب در نهایت او را به نابودی میکشاند و البته به شرکتی که میتوانست از استعداد او بهرهبرداری کند، ضربه میزند. از هنرهای تیمهای خوب این است که اگرچه هر کسی در جایگاه خود قرار دارد و مسئولیتهای خود را میشناسد، اما در خلق یک محصول میتواند داشتههای خود را در کنار داشتههای همتیمیهای خود به کار ببندد، به عبارت دیگر تیمهای موفق میتوانند بدون مداخله اعضا در کار همدیگر، همپوشانیهای بسیار خوبی را انجام دهند. فرض کنید ما رفتهایم لب دریا و داریم به دریا نگاه میکنیم. در رویت دریا اگرچه چشم، کار خود را میکند و گوش، کار خود را، لامسه و بویایی هم کار خود را میکنند، اما هر کدام از دریافتهای حسی در کنار هم قرار میگیرند و بهگونهای ظریف این همنشینی و همپوشانی صورت میگیرد که ما احساس جدایی در این دریافتها را نداریم. یعنی اینطور نیست که مثلاً اول دریا را ببینیم، بعد مثلاً صدای امواج را بشنویم یا بوی شوری دریا را حس کنیم یا رطوبت و نسیم را روی پوستمان احساس کنیم، بلکه همه این دریافتهای حسی به سرعت در کنار هم مینشینند، بدون اینکه با هم تداخلی داشته باشند. در تیمهای خوب هم اینگونه است: افراد بدون آن که از مسئولیت خود عدول کنند، این هنر را دارند که دریافتهای خود را در کنار همدیگر قرار دهند و در واقع این دریافتها همدیگر را کامل میکنند و در تعارض با همدیگر نیستند و با هم به یک تناسب و هارمونی رسیدهاند، درحالیکه در اغلب تیمها این نقیصه وجود دارد که دریافتها با هم تناسبی ندارد، معاونتها تصویر هماهنگی از واقعیت ارائه نمیکنند یا بخشهای مختلف سازمان هر کدام مجمع الجزایری در کنار هم هستند که اگرچه ظاهراً در کنار هم قرار گرفتهاند، اما هر کسی ساز خود را میزند. بهترین تیمها هم گاهی دچار اختلال میشوند. شما وقتی به بدن انسان هم نگاه میکنید، میبینید که شرایط بدن ما بهعنوان یک تیم موفق و خارقالعاده همیشه در یک وضعیت یکسان و ایدهال نیست. گاهی ما تب میکنیم و مریض میشویم، آنچنان که بدن به تنهایی نمیتواند خود را بازسازی و ترمیم کند، بنابراین نیاز به مداخلههای بیرونی جدی است، اما یک تیم موفق پیشبینیهای لازم برای مواقع اختلال را انجام داده است و مثلاً گلبولهای سفید در بدن وظیفه حفاظت و دفاع از تیم در برابر مهاجمها را در اختیار دارند و پروسه بسیار پیچیدهای دراینباره اجرا میشود که در نهایت به دنبال حفظ تیم است. تیمها و سازمانهای موفق نیز با اختلال مواجه میشوند و ممکن است آسیبهایی به آنها وارد شود، در دورهای دچار رکود، تب و پسرفت شوند؛ مثل تیمهای ورزشی که در دورهای ردههای بالای جدول را در اختیار دارند، اما ممکن است در چند فصل عملکرد آنها چشمگیر نباشد، این مثال درباره تیمهای صنعتی، فناوری و... نیز صدق میکند، اما به تعبیر گزارشگران ورزشی، تیمهایی هستند که شخصیت قهرمانی دارند و اگرچه ممکن است دچار اختلال باشند، اما به سرعت میتوانند آن اختلال را شناسایی و در جهت ترمیم خود حرکت کنند. مولانا میگوید: «بیمار شود عاشق، اما بنمی میرد/ ماه ارچه که لاغر شد استاره نخواهد شد.» میگوید حتی یک فرد عاشق هم گاهی دچار اختلال و بیماری میشود؛ مثل ماه، ماه هم همیشه در یک وضعیت درخشش کامل نیست همان ماه کامل گاهی آنقدر لاغر میشود که ممکن است به چشم نیاید، اما همچنان ماه است و تبدیل به ستاره نمیشود، بلکه همچنان ماه میماند و به مرور به آن درخشش کامل برمیگردد. در حقیقت میخواهد بگوید همه تیمها حتی تیمهای موفق نقاط اوج و فرود دارند. یک نکته کلیدی در تیمهای موفق توانایی نگریستن به خود از بیرون است. ما وقتی مشغول کاری میشویم، به تدریج و البته به سرعت توانایی نگریستن از بیرون به آنچه میکنیم را از دست میدهیم. مثل این میماند که وقتی ما وارد بازی میشویم، دیگر آن دید تماشاگرانه را از دست میدهیم، در صورتی که ما به دید تماشاگرانه هم نیاز داریم، همچنان که یک مربی و دستیاران و تحلیلگرهایش بیرون از زمین بازی به صورت تماشاگرانه به بازی نگاه میکنند و همین دید تماشاگرانه در برابر دید بازیگرانه به آنها کمک میکند که نواقص تیم را بهتر متوجه شوند. در همه تیمها ما نیاز به افرادی داریم که بتوانند با فاصله به اهداف، فعالیتها و روندهای یک تیم نگاه کنند، در صورتی که اگر همه اعضا با دید بازیگرانه جلو بروند، در نهایت بسیاری از ضعفها و چالشها به چشم نخواهد آمد. مثل این میماند که ما در یک فضای بسته قرار گرفتهایم و بوی گاز در آن فضا پیچیده است، اما، چون مدتهاست که در آن فضای بسته قرار گرفتهایم، متوجه این بو نشدهایم، اما کسی که از بیرون میآید، کاملاً متوجه بوی گاز میشود، بنابراین ما تغییری متناسب با آن توجه بیرونی را در آن فضا ایجاد میکنیم که در نهایت به نفع تیم است؛ یعنی پنجرهها را باز میکنیم و اجازه میدهیم هوای تازه وارد آن فضا شود.