سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: کتاب «همراهی تا بهشت» نوشته حسین نصرالله زنجانی به زندگینامه کارمندان شهید بنیاد شهید و امور ایثارگران میپردازد. سعید اوحدی، رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران در بخشی از مقدمه این کتاب نوشته است: «اگرچه شناختن و شناساندن شایسته و بایسته شهدایی که عند ربهم یرزقون هستند، میسر نمیشود جز با بصیرت و آگاهی عمیق، اما لازم است که به قدر توان و تا حد امکان در این مسیر نورانی قدم برداریم و با بهرهگیری از هنر متعالی و قلمهای آسمانی پیام شهادتطلبان را در در سراسر جهان انتشار دهیم.
نصراللهزنجانی در «همراهی تا بهشت» که بر اساس نام استانها به شهدای کارمند بنیاد شهید پرداخته، روایتی داستانگونه از زندگینامه و خاطرات هر شهید ارائه داده است. در صفحه ۲۷۲ کتاب و در بخشی از معرفی شهید «امیرهوشنگ رسولزاده دربندی» میخوانیم: «رفقایش میگفتند: آقای رسولزاده با اینکه مشکل جسمی دارد، بیشتر اوقات آن دسته از والدین شهدا را که به بنیاد میآیند و به امور بایگانی و اداری بنیاد آشنا نیستند روی صندلی اتاقش مینشاند، برگههای درخواست آنها را میگیرد و خودش از این اتاق به آن اتاق میرود...».
همچنین در صفحه ۳۴۹ کتاب درباره شهید «حسن مقیمی» آمده است: «حسن عزت زیادی برای مادرم داشت. تا دو سالگی فلج بود. نمیتوانست راه برود و کار خاصی انجام بدهد. مادرم هر روز یک تکه از جهیزیهاش را میفروخت و خرج بیماری او میکرد بلکه حال او خوب شود. کار به جایی رسید که مادرمان حتی سماور جهیزیهاش را فروخت و خرج دوا و درمان او کرد. زحمات و پیگیریهایش نتیجه داد و حال حسن خوب شد. قدرت جسمانیاش به قدری بود که از خدمت سربازی معاف نشد و دوران خدمتش را در لشکر۲۱ حمزه گذراند و کارش دیدهبانی و هدایت آتش توپخانه بود. بعد از خدمتش به استخدام بنیاد شهید درآمد. حقوق بنیاد کفاف زندگیاش را نمیداد. با یکی از پدران شهدا، یک تاکسی شراکتی گرفته بود و روز و شب به صورت نوبتی با آن کار میکردند. یک روز که داشت برای اعزام آماده میشد، گفتم: داداش! تو دو تا بچه داری، اجازه بده این بار من بروم. گفت: هر کسی جای خودش. گفتم من و تو از نظر ظاهری خیلی شبیه هم هستیم. اگر من به جای تو بروم، کسی تشخیص نمیدهد لااقل از نظر مدارک انگار تو رفتهای مشکلی برای امور اداریات پیش نمیآید. گفت: نه نمیخواهم. تو جای خودت برو، من جای خودم...».