سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: سینمای ایران دیروز ۱۲۰ ساله شد، از سال ۱۳۷۶ در اولین جشن خانه سینما قرار شد ۲۱ شهریور در تقویم، روز ملی سینما نامگذاری شود و هر سال در این تاریخ جشنی برگزار میشود و به آثاری در رشتههای مختلف جایزه میدهند. از سال ۱۳۷۹ روز ۲۱ شهریور به عنوان روز ملی سینما وارد تقویم شد، اما نکته مهم و حائز اهمیت در همین جاست که ملی بودن سینما فقط و فقط در تقویم جا گرفته است، اما ملیت سینما در واقعیت کجاست؟ آیا سینماگران ایرانی توانستهاند به سینمای ملی برسند؟ قدمت ۱۲۰ ساله سینمای ایران با تمامی فراز و فرودهایش را میشود پذیرفت، اما ملی بودن سینمای یک کشور باید بر اساس چارچوبهای مملکتش باشد، یعنی سینماگر ملی بودن را در فیلمهایش به خدمت بگیرد، به طور مثال اخیراً فیلم «خورشید» در جشنواره ونیز مورد توجه قرار گرفته است چراکه این فیلم به دلیل موضوعی که دارد میتواند یک فیلم ملی باشد. «خورشید» معرفی یک قهرمان است؛ پسر نوجوان ایرانی که برای رسیدن به هدفش راه سخت و دشواری را میپیماید، بله یکی از کارکردهای اساسی سینمای ملی شناختشناسی جامعه در جشنوارههای خارجی است که متأسفانه سینماگران ایرانی بیشتر راغبند آثاری به این جشنوارهها ارسال کنند که صرفاً نشانهای از بحران فرهنگی کشورشان تلقی شود. فیلمهایی که هویت ندارند و نگاه مبالغهآمیز فیلمسازش به اجتماع است؛ اجتماعی که در آن عقلانیت به حاشیه رفته و خشونت و نبود عاطفه غلبه دارد. از سوی دیگر آثار کمدی که در سینمای ایران ساخته میشود آیا به ملیگرایی مرتبط است؟ فیلمهایی که نگرش آنان جنسی است و با خلق موقعیتهای اروتیک و دیالوگهای دوپهلو میخواهند نوعی بسازبفروشی سینمایی نازل را توسعه دهند؛ آثاری که در آنها نشانهای از فرهنگ ایرانی را نمیتوان یافت. به یاد بیاورید که در فیلم «هزارپا» (که فیلمسازش در سال ۷۶ بنیانگذار نام روزملی سینما در تقویم بوده) چگونه شهید و جانباز را دستخوش شوخیهای جنسی قرار میدهد یا فیلم «مطرب» که نشان میدهد ایران جای خوبی برای زندگی نیست. در همین فیلم یک پسر جوان کلفت و نوکرِ یک خواننده زن ترک میشود یا در فیلم رحمان ۱۴۰۰ که در هر نما و سکانسش ترویج بیاخلاقی و نکات جنسی است. اینچنین آثاری در سینمای ایران زیاد ساخته شده و میشوند، اما از حق نگذریم که نه تنها سینمای شبهکمدی ما تبدیل به سینمای دوپهلو شده است بلکه سینمای درام یا روشنفکرانه ما هم با همین الگوها جلو میرود. فیلمهایی مثل تیغ و ترمه، لتیان، مهمان خانه ماه نو، حکایت دریا، طلا، لیلاج، سال دوم دانشکده من، روسی و خیلیهای دیگر به دنبال ترویج خیانت و بیغیرتی هستند. شاید این مسئله مطرح شود که سینماگران این موضوعات را بر اساس اتفاقات روز جامعه میسازند، اما هنرمند چرا باید مسائل را همان طوری که میبیند نشان دهد، وظیفه او باید بسترسازی مناسب برای جلوگیری از یک بحران باشد، به طوری که فیلمساز با نگاه و نگرشی که حتماً برتری نسبت به دیگران دارد، باید موضوعات را بشکافد، اما بیشتر فیلمسازان ما طرح موضوع میکنند و هیچ پایان مناسبی برای آثارشان انتخاب نمیکنند، بیشتر پایانها یا تلخ و سیاهند یا اصلاً پایان امیدبخشی ندارند، در این وضعیت چگونه میشود به سینمای ملی رسید؛ فیلمهایی که ساخته میشوند تا پولهای مشکوک و آلوده در راستای کار فرهنگی پاک و پاکیزه شود! سینمای ملی به این معنی نیست که فلان فیلمساز پیشکسوت، چون سرمایه ندارد، سالهاست نمیتواند فیلم بسازد، اما یکی دیگر دو فیلم سینمایی مبتذل و یک سریال مبتذلتر را در یک زمان بسازد.
اینکه سالی صد و چند فیلم ساخته و اکران میشود و از این تعداد زیر ۱۰ اثر میتواند رضایتبخش باشد، تأسفبرانگیز است. ملی بودن سینما در واقعیت تفاوتهای زیادی با مناسبت تقومیاش دارد. سینمایی به این عظمت که ۱۲۰ ساله شده باید هویت و ملیگراییاش در آثارش دیده شود، پس بهتر است با تبریک روز ملی سینما پز روشنفکری ندهیم.