سرویس جامعه جوان آنلاین: نسلهای جدید شاید هیچ درکی از لذت خانوادههای پرجمعیت قدیمی نداشته باشند. خانوادههایی با چندین بچه قد و نیمقد در خانههای قدیمی که شاید دو، سه اتاق بیشتر نداشتند، اما در عوض اغلب این خانهها حیاط داشتند با حوضی فیروزهای در وسط و گلدانهایی که حوض فیروزهای و ماهیهای قرمزش را قاب میگرفت و صدای خنده و بازی و شیطنت خواهر و برادرها که بیشتر وقتها با همراهی چند تن از بچههای فامیل یا همسایهها میتوانست با ضربهای به توپ چندلایه پلاستیکی عمر یکی از گلدانهای دور حوض فیروزهای را به پایان برساند و در نهایت با تشر یکی از بزرگترهای خانه بچهها خجالتزده از شیطنتهایشان برای لحظاتی ساکت میشدند و بعد دوباره روز از نو و روزی از نو هیاهوهای کودکانهشان را از سر میگرفتند.
زن و شوهرهای قدیمی هم برای داشتن فرزند چندان اهل محاسبه و دو دوتا چهارتا نبودند. باور داشتند «هر آن کس که دندان دهد نان دهد» و همین باور هم موجب میشد تا در خانههای آجری و اتاقهای کوچک چند فرزند بیاورند و بچهها را در کنار یکدیگر بزرگ کنند و به ثمر برسانند.
بچههایشان هم اگرچه اتاق شخصی و وسایل و لوازم تحریر لوکس نداشتند و خیلی وقتها کیف و کفش و لباس و لوازم تحریرشان به صورت میراثی از فرزند اول به فرزند آخر جابهجا میشد، اما هیچیک از اینها مانع موفقیتشان نبود و با تمام این اوصاف اغلبشان درس میخواندند و به جایی میرسیدند و موفق بودند.
اشکال کار از جایی شروع شد که تعداد زیاد فرزند به نمادی از سرافکندگی اجتماعی تبدیل شد و هر کس یک یا دو بچه داشت تنها با اکتفا به چنین ماجرایی میتوانست پز روشنفکری بدهد و ژست بهروز بودن بگیرد.
ضربالمثل «هر آن کس که دندان دهد نان دهد» هم که نمای کاملی از توکل و توسل بود، جای خودش را به «فرزند کمتر زندگی بهتر» داد و بعدترها هم الگوی مناسب فرزندآوری با این شعار تکمیل شد «یکی خوبه دو تا بسه»!
شعار «فرزند کمتر زندگی بهتر» بر در و دیوار شهر نقش بست. تمام ملزومات زندگی از شامپو گرفته تا قوطی کبریت رویشان همین شعار دیده میشد و وقتی رفته رفته اوضاع اقتصادی کشور هم بهواسطه سیاستهای لیبرالی دوران سازندگی به سمت تورم و فشار به اقشار ضعیف پیش رفت، این قشر با تدارک نیازمندیهایی که روز به روز گرانتر میشد، مزایای خانواده کمجمعیت از منظر اقتصادی را با تمام وجود درک کرد.
ماجرا پیش رفت و پیش رفت تا اینکه نرخ باروری که بنا بود با سیاستهای تحدید جمعیت به ۱/ ۲ برسد و فراتر از نرخ جانشینی باشد رفته رفته به ۶/ ۱ رسید و رشد جمعیت ۳/ ۱ شد.
این اتفاقات در حالی رخ داد که بنا بود سیاستهای جمعیتی در کشور رصد شود و نگذاریم از رشد جمعیت مناسب عبور کنیم. اما انگار کسی حواسش به این نبود که عبور از نرخ رشد متناسب جمعیت و سطح جانشینی موضوعی نیست که به این سادگیها قابل جبران باشد به خصوص اینکه حکایت فرزند کمتر، زندگی بهتر حالا دیگر بخشی از زندگی مردم ما شده بود!
هشدار رهبری در سال ۹۱ درباره وضعیت جمعیت کشور و از دست رفتن سیمای جوان جامعه برخی از مسئولان و سیاستگذاران حوزه جمعیت را به خود آورد. در این میان بسیاری از دستگاهها دست به کار تدوین سیاستهای جمعیتی تازه شدند و قانون و طرح نوشتند، اما امروز پس از هشت سال از این ماجرا و درست در شرایطی که متوجه شدیم راهی که آمدهایم خطاست هیچیک از طرحها و قوانین در راستای اصلاح سیاستهای جمعیتی به ثمر نرسیده است!
شاهد این مدعا هم رسیدن نرخ رشد جمعیت کشورمان به زیر یک درصد است. اتفاقی که میتواند در صورت تداوم، بدترین سناریوهای جمعیتی را برای آینده کشورمان رقم بزند و شاهد انقراض نسل ایرانی باشیم.
این انقراض چند سالی میشود به نوعی آغاز شده؛ با جا افتادن الگوی تکفرزندی یا دو فرزندی، بچههای دهه هفتادی، دهه هشتادی و دهه نودی دیگر در عمل تجربه داشتن خاله، عمه، عمو و دایی را ندارند. آنها تنها پدر و مادر و مادربزرگ و پدربزرگ را درک میکنند و دوستانی که خیلی وقتها خاله یا عمو خطاب میشوند.