کد خبر: 1019336
تاریخ انتشار: ۲۴ شهريور ۱۳۹۹ - ۰۲:۴۵
مصائب آموزش مجازی برای من و فرزند ۵ ساله‌ام
برای برخی کودکان آموزش آنلاین فرق چندانی با آموزش حضوری ندارد یا حتی خوب است. هیچ‌کس این شیوه را برای تدریس یا یادگیری نمی‌پسندد، اما می‌دانم که معلم‌ها تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا برنامه‌های درسی را در این قالب بگنجانند
سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: بچه‌های نسل امروز را به‌درستی بومی دیجیتال می‌نامند. آن‌ها در میان اسکرین‌ها به دنیا آمده‌اند و بزرگ شده‌اند. هر قدر شبکه‌های اجتماعی و هیاهوی دنیای مجازی برای ما بزرگ‌تر‌ها جدید و غریب بوده، برای آن‌ها طبیعی و عادی است. اما شرایط جدید، آن‌ها را گرفتار وضعیت تازه‌ای کرده است. اگر تا قبل از این، روی گوشی انیمیشن می‌دیده‌اند یا با پدربزرگ و مادربزرگشان تماس تصویری می‌گرفته‌اند، حالا مجبورند ساعت‌ها ساکت و گوش به فرمان به معلم‌هایشان نگاه کنند. پس حق دارند خشمگین باشند و فریاد بکشند. این مطلب را امیلی گُلد، رمان‌نویس، ویراستار و بلاگر، نوشته و در وب‌سایت آتلانتیک منتشر و وب‌سایت ترجمان نیز آن را با ترجمهفاطمه زلیکانی منتشر کرده است. مطلب را با اندکی تلخیص می‌خوانید.

یکی از نکات هیجان‌انگیز زیستن در این لحظه خطیر تاریخی این است که دم به دم عقیده‌های سفت و محکمی در خودم پیدا می‌کنم که تا پیش از این از وجودشان خبر نداشتم. اگر پیش از نیمه مارس ۲۰۲۰، نظرم را درباره ویدئوکنفرانس می‌پرسیدید، احتمالاً شانه‌هایم را بالا می‌انداختم و می‌گفتم: «چیز خوبی است». اما حالا باید عقیده‌ام را کمی اصلاح کنم. اصلاً خوب نیست. وحشتناک است، نوعی شکنجه روانی است و من آن‌قدر از آن متنفرم که تنفرم شکلی فیزیکی به خود گرفته است، چیزی مانند واکنش آلرژیک. این آلرژی را تجارب حرفه‌ای دوران بزرگسالی‌ام ایجاد نکرده است؛ می‌توانم خودم را مجبور کنم در میز‌گرد‌های آنلاین و نشست‌ها و رخداد‌های ادبی شرکت کنم (که البته، با کمال تأسف، با حضور در آن‌ها از ساعات خوشی محروم می‌شوم که هر هفته به یمن نرم‌افزار زوم با اقوامم سپری می‌کنم). می‌توانم از قبل برنامه‌ریزی کنم و با خستگی مفرطی کنار بیایم که بعد از یک روز پر از زوم سراغم می‌آید و شیره جانم را می‌کشد و مغزم را از کار می‌اندازد؛ اما تنفرم بیشتر از آنجا ناشی می‌شود که در دوران آموزش مجازی در بهار مجبور بودم به رافی، پسر پنج‌ساله‌ام، آموزش بدهم. من از شروع پاییز می‌ترسم؛ وقتی که کلاس‌های مهد‌کودکش تا اندازه‌ای، و شاید به‌کلی، از راه دور برگزار خواهد شد. دوست دارم خلافش ثابت شود، اما احتمال می‌دهم مهد‌کودک زومی برای او و خانواده‌ام بدتر از آن باشد که اصلاً مدرسه‌ای در کار نباشد. اگر بگویم کلاس‌های پیش‌آمادگی مجازی خوب پیش نرفت، حق مطلب را ادا نکرده‌ام. روز اول، رافی گریه کرد، جیغ کشید، من و پدرش را زد، برادرش را زد، وسایل خانه را شکست و یک فنجان آب‌میوه روی لپ‌تاپم خالی کرد. روز بعد، من و همسرم دوباره تلاش کردیم، اما اوضاع به همان قرار بود. ما به تلاش‌مان ادامه دادیم، چون نمی‌دانستیم چه کار دیگری باید انجام دهیم. مدرسه رویدادی عادی و مرسوم در مسیر زندگی بود که ما به آن پایبند بودیم. در نهایت، به این قانع شدیم که رافی، صبح‌ها، قبل از رفتن به پارک، اسمش و چند حرف و عدد را، حتی بد‌خط، بنویسد. ما فقط وقت‌هایی که حرف‌گوش‌کن بود، پای کلاس‌های زومی می‌نشستیم، اما این کلاس‌ها، حتی وقتی خوب پیش می‌رفتند، به‌شدت از او، و از همه ما، انرژی می‌گرفتند. به نظر می‌رسید این کلاس‌ها همه انرژی لازم برای خوش‌خلقی در طول روز را از رافی می‌گرفتند و بعد ما می‌ماندیم و او که دیگر حالی برایش باقی نمانده بود. با اتمام سال تحصیلی، توانستم کمی دور‌تر بایستم و شکست‌هایمان را ارزیابی کنم. فکر کنم، اولین اشتباه ما آن بود که انتظار داشتیم رافی به اندازه ما برای مدرسه آنلاین هیجان‌زده باشد. ما آن‌قدر مشتاق دیدن هم‌کلاسی‌ها و معلم فوق‌العاده‌اش بودیم که حتی یک لحظه هم فکر نکردیم این تجربه چقدر می‌تواند برای رافی عذاب‌آور باشد، آن‌هم برای او که تا همین چند وقت پیش تصور می‌کرد آدم‌هایی که در تلویزیون می‌بیند، عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی‌اند. قبل از این، تجربه او از تعاملِ آنلاین به فیس‌تایم محدود می‌شد که از آن برای ملاقات‌های تک‌نفره با پدربزرگ و مادربزرگ صبور و با‌حوصله‌اش استفاده می‌کرد. بنابراین، توقع ما از توانایی‌های رافی واقع‌بینانه نبود. نباید انتظار می‌داشتیم مقابل صفحه‌ای بنشیند که انیمیشن جست‌وجوگران را پخش نمی‌کند.

انتظارات رافی هم واقع‌بینانه نبود؛ او عادت داشت با دوستانش رودررو صحبت کند، بغلشان کند، دستشان را بگیرد و با آن‌ها دعوا کند. بهار گذشته، بار‌ها به ما گفت «فلان بچه توی زمین بازی به‌عمد دستش را لگد کرده است». البته این را با عصبانیت نمی‌گفت، بلکه لحنش بیشتر شبیه فردِ متعجبی بود که کینه‌ای را به دل گرفته که قرار است روزی سر باز کند. این لحن، اما رفته رفته حالت نوستالژیک به خود گرفت؛ اصلاً کاش دوباره می‌شد فلان بچه بتواند دستش را لگد کند! رافی عادت داشت در گروه کر هم‌نوایی و صحبت کند. تا قبل از این، بستن صدایش را در زوم تجربه نکرده بود. می‌توان گفت فرصت خوبی بود که این مهارت ارزشمند را یاد بگیرد، اما رافی نظر دیگری داشت. کاملاً مطمئن شدم که بر سر هر چیزی که فکر می‌کرد حواستان را پرت می‌کند، دعوا راه می‌انداخت تا دیگر نتوانید او را به انجام کاری مجبور کنید که نمی‌خواهد. از بهار تا حالا، رافی کمی بزرگ‌تر شده است؛ برای مثال، اخیراً دیگر برادر کوچکش را به گریه نمی‌اندازد، چون می‌داند من و همسرم شیوه خودمان را پیش می‌گیریم: «اگر برادرت گریه کند، بتمن در کار نیست!» او به جای چند روز پرالتهاب، همه تابستان را فرصت دارد خودش را آماده کند و من خوشبینم که معلمش بر فعالیت‌های کلاس و همه آنچه امید دارد از طریق ویدئو به آن برسد، کنترل بهتری خواهد داشت. برای برخی کودکان آموزش آنلاین فرق چندانی با آموزش حضوری ندارد یا حتی خوب است. هیچ‌کس این شیوه را برای تدریس یا یادگیری نمی‌پسندد، اما می‌دانم که معلم‌ها تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا برنامه‌های درسی را در این قالب بگنجانند. حتی فکر می‌کنم رافی بتواند ادب دیجیتالش را بهتر کند، مثلاً، چون حوصله‌اش سر رفته، کامپیوتر را با عصبانیت خاموش نکند، یا یاد بگیرد منتظر نوبتش شود و بعد صحبت کند، یا بدون جیغ و ناله، تمام وقت کلاس، سر جایش بنشیند. اما آیا ادب دیجیتال چیزی است که خواسته باشم رافی در پنج‌سالگی یاد بگیرد؟ او باقی زندگی‌اش فرصت دارد تا ظرافت‌های رفتار با دیگران از دریچه صفحه کامپیوتر را یاد بگیرد. نمی‌توانم بپذیرم که باید به این شکل از مدرسه عادت کند. وقتی من بعد از یک میز‌گرد آنلاین چنین حس و حال بدی دارم و همه انرژی‌ام را از دست می‌دهم، چطور به این فکر نکنم که این کلاس‌ها چه بر سر مغز تأثیر‌پذیر کودکم می‌آورد؟ وقتی بدترین حالت ممکن را برای رافی و پاییز تصور می‌کنم، قشقرقی نمایشی را می‌بینم که آپارتمان را درب و داغان کرده و اعصاب همه را به‌هم ریخته است، مانند آنچه هر روز در بهار اتفاق می‌افتاد. وقتی بهترین حالت ممکن را تصور می‌کنم، کودکی را می‌بینم که جنگیده، اما باخته است، کودکی که سختی انجام دادن تمرینی را که موظف به انجامش است، تحمل می‌کند، چون به او قول داده‌ایم بعد از تمرین، خوراکی می‌خورد. ترسناک نیست، اما قطعاً ناراحت‌کننده است. هیچ‌کس شرایط خوبی ندارد. کودکانی مانند رافی- که به نظر می‌رسد پیش از موعد در معرض آموزش آنلاین قرار گرفته‌اند- پاییز را به یک نبرد تبدیل خواهند کرد. تا آنجا پیش نمی‌روم که از قبل شکست خودم را اعلام کنم و دست از مبارزه بردارم، اما مطمئن نیستم چقدر و تا چه مدت آماده جنگیدنم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار