سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: در خلاصه داستان فیلم سه خط نوشته شده که اساساً این سه خط میتواند فیلمنامه کلی فیلم باشد، «بیحسیموضعی» شش شخصیت دارد که هر شش نفر عقب افتاده و مریضند. فیلمساز با خلق موقعیتهای بیحاصل کوشیده درامی روشنفکرانه خلق کند، اما فیلم به اثری گنگ و بیحاصل و البته شلخته در اجرا تبدیل شده است، آدمهای فیلم نه تنها نمیتوانند شخصیت باشند بلکه فاصله زیادی با تیپ دارند، جلال نویسنده است، خواهرش اختلال روانی دارد و میخواهد با شاهرخ که اعتیاد به مواد مخدر و شرطبندی فوتبال دارد ازدواج کند، یک راننده تاکسی و از سوی دیگر بهمن دوست جلال به فیلم اضافه میشوند، چگونه میتوانیم ایجاد رابطههای این آدمها را در فیلم بپذیریم؟ «بیحسی موضعی» دیالوگمحور است و دیالوگها بر اساس جفنگگویی نوشته شده و این جفنگ که این روزها میتواند ژانری در سینمای ایران باشد! کلیت فیلم را احاطه کرده به همین منظور در بیحسی موضعی ما احتیاجی به تصویر نداریم، فرض کنید که این فیلم یک نمایش رادیویی بود، چه فرقی میکرد؟ بیمنطق بودن نما به نمای فیلم و بیکارکرد بودن دیالوگهایی که بر اساس نگاه آبزوردیسم یا هیچانگارانه نوشته یا بداههپردازی شده، نه سینمایی است و نه میتواند در قالب نمایشی و ژانر قرار بگیرد. فیلمساز با تکیه بر خلق بر اساس پوچگرایی سعی داشته اثری خاص در ادامه فیلمهایی مانند «اسب حیوان نجیبی است» که سه بازیگرش در این فیلم حضور دارند یا بدتر از آن «خرگیوش» ساخته مانی باغبانی خلق کند که البته «اسب حیوان نجیبی است» با به کارگیری درست از آبزورد، داستانمحور بود، اما در فیلمهایی مثل «خرگیوش» یا «بیحسی موضعی» ما با ادا و اطوار یا نگاه شبهروشنفکری مرسومِ ایرانی طرف هستیم؛ آدمهایی مثل جلال که هیچ هویت و خاستگاه اجتماعی ندارند و فقط شعار میدهند، بیشتر در این فیلمها یک سازنده موسیقی زیرزمینی هم باید وجود داشته باشد چراکه جنبه اعتراضی فیلم افزایش مییابد، اما کارکرد بهمن در این فیلم با بازی ضعیف نابازیگرش (بخوانید دابسمشساز) که چند دیالوگ کوتاه دارد و چشم به ناموس رفیقش یعنی مریم دارد، چیست؟ دوقطبی مریم در فیلم چه کمکی به روند شخصیتشناسی او کرده یا دوستی جلال و مهناز و همچنین حضور مهناز در سکانسهای آخر چه کارکردی برای فیلم دارد؟
اساساً حضور ناصر که در انتها تبدیل به پدر سما میشود، چندان هیجانانگیز نیست چراکه فیلمساز در پایانبندی دستش آنقدر خالی است که از یک تغییر فاز خفیف بهره میگیرد تا مثلاً مخاطبش را غافلگیر کند که آن هم بیثمر میماند چراکه اصل موضوع فیلم بر پایه خب که چی؟ ساخته شده است؛ اثری که میخواهد با ایجاد روابط و موقعیتهای هجوانگیز و گذرا و با استفاده از پوچگرایی دست به سیاهنمایی انسانی بزند، اما «بیحسی موضعی» قبل از فیلمنامه از ایده آسیب دیده است؛ ایدهای بیمنطق که نمیتواند تبدیل به موضوع دراماتیک شود.
اکران کردن این فیلم در شرایط کرونایی با حضور چند بازیگر ستاره مخاطب را به سینما میکشاند، آن هم با بلیت ۲۲ هزار تومانی، اما موضوع اصلی این است که «بیحسی موضعی» از آن گونه شبهفیلمهاست که ندیدنش بهتر از دیدنش است.