سرویس حوادث جوان آنلاین: دوسال قبل مأموران پلیس تهران از قتل مرد جوانی در ساختمان نیمه کارهای در یکی از خیابانهای سعادت آباد باخبر و راهی محل شدند. اولین بررسیها نشان داد این مرد به نام یعقوب از کارگران ساختمان است که بر اثر جسم سخت به سرش کشته شدهاست. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، صاحب ساختمان که در محل حضور داشت مورد تحقیق قرار گرفت و گفت: «یعقوب افغان بود و همراه کارگر دیگری که او هم مردی افغان به نام عزیز بود، شبها در این ساختمان استراحت میکردند. امروز صبح برای سرکشی به ساختمان آمدهبودم که با جسد خونین یعقوب روبهرو شدم. هرچه دنبال عزیز گشتم، از او خبری نیست. احتمال میدهم او از ماجرای قتل اطلاع داشته باشد.»
با انتقال جسد به پزشکی قانونی، عزیز به عنوان اولین مظنون تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه چند روز بعد از حادثه وی در یکی از شهرهای مرزی شناسایی شد و در حالیکه تلاش میکرد، از کشور خارج شود در یک عملیات پلیسی بازداشت شد.
متهم به تهران منتقل شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او در همان بازجوییهای اولیه به قتل اعتراف کرد و گفت دوستش مرد تنبلی بود به همین خاطر با او درگیر و مرتکب قتل شده است.
با اقرارهای متهم وی بعد از بازسازی صحنه جرم روانه زندان شد. پرونده از آنجائیکه ردی از اولیایدم به دست نیامدهبود با درخواست معاون اول قوه قضائیه مبنی بر قصاص بعد از صدور کیفرخواست به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. متهم روز گذشته در وقت رسیدگی مقابل هیئت قضایی شعبهدهم دادگاه قرار گرفت. بعد از اعلام رسمیت جلسه، نماینده دادستان متن کیفرخواست را قرائت کرد و گفت بنا به درخواست معاون اول قوه درخواست اشد مجازات دارد.
در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت و با قبول جرمش در شرح ماجرا گفت: «من و یعقوب چند سال قبل برای پیدا کردن کار به ایران آمدیم تا اینکه در یک ساختمان نیمه کاره در سعادتآباد مشغول کار شدیم. ما جای خواب نداشتیم به همین خاطر شبها همانجا استراحت میکردیم. یعقوب مرد تنبلی بود و کارهای سخت را به من میسپرد. همین باعث شده بود از رفتارهایش خسته شوم و به او چند بار تذکر بدهم، اما او توجهی به اعتراضهای من نمیکرد.»
متهم در خصوص روز حادثه گفت: «آن روز یعقوب از من خواست برایش کاری انجام بدهم. قبول نکردم و گفتم خودت انجام بده. او با شنیدن این حرف عصبانی شد و شروع به فحاشی کرد. از او خواستم آرام باشد، اما او به فحاشی ادامه داد و به خانوادهام ناسزا گفت که با هم درگیر شدیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت کنترل اعصابم را از دست دادم که یک میله آهنی برداشتم و به سرش زدم.» متهم در آخر گفت: «وقتی یعقوب بیهوش روی زمین افتاد، از ترس فرار کردم تا اینکه بازداشت شدم. در این سالها از خانواده یعقوب خبری نشده است. باور کنید او را مثل برادرم دوست داشتم، فقط میخواستم تنبلی را کنار بگذارد و کارهایش را خودش انجام دهد. از دادگاه درخواست گذشت دارم و پشیمانم.»
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.