کد خبر: 1021414
تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۹ - ۰۶:۰۶
گفت‌وگوی «جوان» با بانوی رزمنده‌ای که همراه برادرانش در جبهه حضور یافته بود
وقتی قرار بر آزادسازی خرمشهر شد، ما به صورت مقطعی به جبهه‌های جنوب رفتیم. آنجا ما خانم‌ها علاوه بر آنکه در بخش مخابرات بودیم و ارتباط رزمنده‌ها با خانواده‌هایشان را میسر می‌کردیم، در بخش‌های دیگر مثل امدادگری و کمک به مجروحان و حتی نگهبانی دادن در نقاط حساس انجام وظیفه می‌کردیم
فریده موسوی

سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: شاید در تاریخ معاصر کشورمان هیچ دوره‌ای را پیدا نکنیم که به اندازه دفاع مقدس، نقش پررنگی از حضور زنان در عرصه دیده شود. زنان چه در پیروزی انقلاب و چه در وقایع پس از آن، همواره در خط مقدم بودند و در مباحث و نقش‌های گوناگون ظاهر می‌شدند. طاهره عسکری که از مجروحان دفاع مقدس نیز است، یکی از همین بانوان مقاوم کشورمان است که سال ۵۹ در سن ۱۹ سالگی همراه دو نفر از برادرانش به جبهه کردستان می‌رود و آنجا به کمک رزمندگان می‌شتابد. یکی از برادرانش به نام حمید در سال ۶۲ به شهادت می‌رسد و خانم عسکری نیز به جرگه مجروحان جنگ می‌پیوندد. متن زیر روایاتی از جانباز طاهره عسکری است که در گفتگو با ما بخش‌هایی از خاطراتش را بیان می‌کند.

اعزام خانوادگی

درست ۴۰ سال پیش بود که همراه برادرانم داوود و حمید به کردستان رفتیم. قبل از شروع رسمی جنگ، کردستان شلوغ شده بود و جوان‌های انقلابی سعی می‌کردند با حضور در این استان مرزنشین، به اندازه خودشان از انقلاب در برابر جریان‌های جدایی طلب دفاع کنند. آن زمان من ۱۹ سال داشتم و برادرانم هر دو از من کوچک‌تر بودند. در واقع ما یک اعزام خانوادگی به جبهه داشتیم. برادرانم می‌رفتند تا در یگان‌های رزمی حضور پیدا کنند و من هم می‌رفتم تا هرکاری از دستم برمی‌آید انجام دهم.

نیروی مخابرات

من در کردستان کم‌کم جا افتادم و در واحد مخابرات مشغول شدم. آن زمان منافقین سعی می‌کردند از رزمنده‌ها و مقر‌های خودی اطلاعات کسب و بیسیم‌ها و تلفن‌ها را شنود کنند. به همین دلیل مخابرات نقش مهمی در جبهه کردستان ایفا می‌کرد. ما در سنندج مستقر شده بودیم. اوایل انقلاب سنندج جو ملتهبی داشت. اینطور نبود که بگوییم، چون مرکز استان بود خطری درآن وجود نداشت. ضد انقلاب همه جا حضور داشتند و در خود سنندج هم چند بار سعی کردند مراکز نظامی را اشغال کنند. آنجا هیچ لحظه‌ای از حمله ضدانقلاب در امان نبودیم.

ترکش خمپاره

برای اولین بار در همان سنندج مجروح شدم. یک روز خمپاره ضد انقلاب به مقرمان خورد و مجروح شدم. ریه‌ها و قلبم درگیر شده بود، اما، چون جوان بودم تحمل کردم و بعد از بهبودی دوباره به منطقه برگشتم. روی هم رفته توانستم سه سال در مناطق عملیاتی حضور پیدا کرده و در سنگر‌های مختلف خدمت کنم. بعد‌ها بسیاری از ما می‌پرسیدند شما که خانم هستید چرا به جبهه رفتید؟ من در پاسخ می‌گفتم ما از انقلاب و کشور و اعتقاداتمان دفاع کردیم. آن زمان کشور نیاز داشت تا جوان‌ها اسلحه به دست بگیرند و از کیان مملکت دفاع کنند. درست است من یک دختر ۱۹ ساله بودم، اما انقلاب انرژی عظیمی در وجود ما ایجاد کرده بود که باعث می‌شد اغلب مردم احساس مسئولیت کنند و در هر اتفاقی که برای کشور می‌افتاد خودشان را سهیم و دخیل بدانند. به همین دلیل از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد، هر کس توانی داشت، برای حفظ و اعتلای انقلاب استفاده می‌کرد.

حضور در خرمشهر

وقتی قرار بر آزادسازی خرمشهر شد، ما به صورت مقطعی به جبهه‌های جنوب رفتیم. آنجا ما خانم‌ها علاوه بر آنکه در بخش مخابرات بودیم و ارتباط رزمنده‌ها با خانواده‌هایشان را میسر می‌کردیم، در بخش‌های دیگر مثل امدادگری و کمک به مجروحان و حتی نگهبانی دادن در نقاط حساس انجام وظیفه می‌کردیم. وقتی خرمشهر آزاد شد، شور و شوقی بین مردم خصوصاً رزمنده‌ها ایجاد شد که وصف‌ناپذیر است. همه شیرینی و شربت پخش می‌کردند و همدلی و اتحاد عجیبی بین مردم موج می‌زد.

شهادت حمید

برادرم حمید با من و برادر دیگرمان داوود حضور در جبهه را آغاز کرد. حمید از من کوچک‌تر بود، اما سر پر شوری داشت. در بین اعضای خانواده ما، حمید از همه لیاقت بیشتری داشت که توانست سعادت شهادت را نصیب خود کند و در سال ۶۲ به شهادت برسد. خاطرات حضورمان در کردستان و سپس حضور در جبهه‌های جنوب، هیچ وقت از یادم نمی‌رود. او بهترین برادر دنیا بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار