سرویس ایثار و مقاومت جوان آنلاین: سردار شهید شاپور برزگر از نامهای بزرگ دفاع مقدس است. فرماندهشجاع لشکر عاشورا افتخارات زیادی را از خودش به یادگار گذاشته است. او برای رسیدن به مقام شهادت، پله پله مسیر خودسازی و تحول را پیمود و خود را به خوبی برای رستگاری آماده کرد. شهید شاپور، در مسیر زندگیاش به خوبی نشان میدهد که چگونه میتوان از دلبستگیهای مادی دل کند و به مراتب اخروی دل بست. زندگی این شهید والامقام نکات باارزشی برای بهتر زیستن در خود دارد.
شهید شاپور از همان سالهای نوجوانی، پرتلاش، شجاع و غیور بود. او به کشتی علاقهمند بود و نیمه حرفهای این ورزش را ادامه میداد و چندین بار موفق به کسب رتبه در این رشته شد. روحیه پهلوانی او در سالهای بعدی که همزمان با شروع دفاع مقدس بود، بسیار به کمکش آمد و توانست در بزنگاههای حساس کمکحالش باشد. با شروع جنگ تحمیلی و پیشروی دشمن به سوی آبادان و خرمشهر، راهی جبهه شد و به اتفاق دوستانش به دفاع از آبادان پرداخت و طی یک عملیات محدود مجروح شد ولی پس از بهبودی، در سپاه پاسداران اردبیل واحد آموزش را برعهده گرفت. شهید در همان سالهای نخستین دفاع مقدس تصمیم به تشکیل خانواده و ازدواج گرفت.
همسر شهید درباره نحوه آشنایی خود با شاپور برزگر میگوید: «من در بسیج خواهران ـ که آن موقع تشکیلات گستردهای نداشت ـ با برادرزاده ایشان آشنا و از این طریق به خانواده برزگر معرفی شدم. روزی که به خواستگاری آمدند، تمام صحبتهای شاپور حال و هوایی الهی داشت. از من خواستند در زندگی جدید حضرت زهرا (ع) را الگوی خود قرار دهم و با هم به قرآن قسم خوردیم تا نسبت به هم وفادار باشیم. مراسم عروسی بسیار ساده و بدون هیچگونه تجملی برگزار شد.» در تاریخ ۱۱ /۲/ ۱۳۶۱ – چند روز قبل از شروع عملیات فتح المبین – به جبهه اعزام شد و در منطقه حسینیه توان فرماندهی و شجاعت خود را نشان داد. در این عملیات همراه نفرات گروهان شهید باهنر – که فرماندهی آن را به عهده داشت – با پاتک دشمن به مقابله برخاست و دشمن را به عقبنشینی وادار کرد. استعداد نیروهای دشمن در این پاتک سه تیپ بود. بعد از عملیات بیتالمقدس به دلیل شهادت عدهای از دوستانش بسیار متأثر بود و مدام آنها را مرور میکرد و به زبان میآورد. او برای خود در خانه اتاقی کوچک ساخته بود و اسم آن را حجله شهدا گذاشته و تصاویر شهدا را بر دیوار آن نصب کرده بود و آنجا با خود خلوت میکرد و به عبادت میپرداخت. این حوادث زمینه تحولی درونی را برای او فراهم کرد و در تاریخ ۱۱ /۸ /۱۳۶۱ دوباره عازم جبهه گردید و در سمت مسئول آموزش لشکر ۳۱ عاشورا به کار مشغول شد، اما به دلیل بروز تأخیر در عملیات به اردبیل بازگشت. در تاریخ ۱۴ /۲/ ۱۳۶۲ در اثر انفجار نارنجک در پادگان آموزشی، دست راستش از مچ قطع شد. پس از ترخیص از بیمارستان شهید مصطفی خمینی تبریز سه ماه مسئولیت واحد آموزشی نظامی منطقه پنج کشوری را عهدهدار بود. شاپور علاقهای به گردآوری مال و منان نداشت و حتی از دزد فقیری که به خانه او وارد شده بود، گذشت و مال خود را از او نخواست. او به همسرش گفته بود: «اگر به خاطر اسلام نبود، هیچ وقت از کنارت دور نمیشدم. اگر در این راه به عزت خون ندهم، دشمن به ذلت از ما خون میگیرد. تو از من راضی باش و دعا کن.»
شاپور در تاریخ ۲۹ /۷/ ۶۲ در منطقه پنجوین در عملیات والفجر۴ شرکت کرد. در این عملیات، هماهنگکننده محورهای عملیاتی بود. منطقه عملیات، کوهستانی بود و تعدادی از واحدهای لشکر در محاصره دشمن قرار گرفته بودند و از عقب درخواست نیروی کمکی کردند. دو گروهان به آنها پیوست. یک گروهان توسط برزگر و یک گروهان توسط مصطفی اکبری، هدایت و رهبری میشد. یکی از همرزمان شهید غیرت و اعتقاد بالای ایشان را چنین توصیف میکند: «یک دستش قطع شده بود، اما دست بردار جبهه نبود. به او گفتند با یک دست که نمیتوانی بجنگی، برو عقب. گفت مگر حضرت ابوالفضل (ع) با یک دست نجنگید؟ مگر نفرمود: والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابداً عن دینی. لحظههای آخر که قمقمه را آوردند نزدیک لبهای خشکش، گفته بود مگر مولایمان امام حسین (ع) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.» شهید برزگر سرانجام در مرحله سوم عملیات والفجر۴ و در ارتفاعات شیخ گزنشین در سمت مسئول محور لشکر ۳۱ عاشورا در خاک عراق (پنجوین) به تاریخ ۱۳ /۸/ ۱۳۶۲ در اثر تیر دوشکا و اصابت ترکش به پشت به شهادت رسید.