سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: ربا سودی ظالمانه در معامله یا تجارت است. ربا چندین بار در قرآن در سورههای مختلف از جمله نسا و آلعمران به شدت مورد نکوهش قرار گرفته و گناهی است که از آن به عنوان جنگ با خدا نام برده شده است.
ربا یکی از ارکان نابودی خانواده است. خدا به شدت از ربا گیرنده و ربادهنده بیزار است. یعنی کسی که تن به گرفتن پول نزول میدهد به اندازه آن کس که با شقاوت و خودخواهی پولی را با سود زیاد دست خلق خدا میدهد هر دو مقصرند. ولی چه میشود که مردم به نزول دادن یا گرفتن آن رو میآورند؟ چه میشود که این فعالیت غیر شرعی کاملاً علنی در جامعه صورت میگیرد و کسی صدایش در نمیآید؟
وقتی هر دو از این فرآیند راضی هستند چطور میشود این روند را متوقف کرد؟ مگر کشور ما اسلامی نیست پس چرا سود تسهیلاتی که با سختترین شرایط در اختیار مشتری قرار میگیرد بیشتر از کشورهای غیر اسلامی است؟ وقتی پای صحبتهای مردم مینشینیم نظراتشان درباره چرخه معیوب بانکداری و رواج ربا در کشور شنیدنی است.
بانکها منصفانه وام نمیدهند
عباس کریمی/ ۵۰ ساله/ کارمند
به نظر من این بانکها هستند که با شرایط سختی که گذاشتهاند مردم را به سمت رباخواری سوق میدهند. اسمش بانکداری اسلامی است ولی در گرفتن سود بیشتر با هم رقابت میکنند. یک بانک با سپرده ۱۰میلیون تومان سه برابر وام میدهد یکی دو برابر. آن یکی که کمتر میدهد سودش کمتر است. حالا فکر کنید من ِ پدر برای سامان دادن به زندگی دختر یا پسر جوانم نیازمند وام باشم.
باید آواره بانکها بشوم ببینم کدام بانک شرایط پرداخت تسهیلاتش آسانتر است. بعد تازه بپرسم شرایط پرداختش را دارم یا نه. با این حقوق کم و خرج زیاد از پس قسطهایش بر میآیم یا نه. اگر همه چیز مهیا بود و وام تصویب شد تازه میرویم سر اصل مطلب یعنی پیدا کردن ضامن. کارمند باشد، فیش حقوقی بیاورد، چک بدهد.
آخر آدم حسابی در این دوره و زمانه چه کسی حاضر میشود فیش حقوقیاش را نشان کسی بدهد؟ اصلاً خیلی شرکتها و سازمانها فیش اینترنتی میدهند. چطور آن را مهر و امضا کنند برای بانک؟ تازه حتماً هم باید رسمی باشد. آنقدر جذب نیروهای رسمی و پیمانی در ادارات کم است که کمکم نسلشان روبه انقراض است. همین چند تا کارمند رسمی هم که پیدا شود سقف ضمانتشان پر است. حالا چقدر خواهش و تمنا کنند که واحد اداری نامه را برای بانک بنویسد آن هم بماند. حالا میرویم سر پرکردن حساب که باید چند روزی یک مبلغ مشخص به عنوان کارکرد در حساب باشد. دوباره بساط رو زدن به این و آن برای پر کردن حساب. وام هم که پرداخت میشود اول سود آنرا حساب میکنند و بعد هم مبلغ زیادی از وام را بلوکه میکنند. فکرش را بکنید با این همه دوندگی و به اسم وام ۱۵ میلیونی در نهایت چیزی که دستت را میگیرد حدود ۱۳ میلیون است و قسطی که هر ماه باید بدهی.
خدا نکند گرفتار باشی و یادت برود یا نتوانی قسط دو ماه را بدهی، گوشی را برمیدارند و آبرو و شرفت را جلوی ضامنهایی که با آنها رودربایستی داری میبرند. این چرخه گرفتن وام در کشور است. حالا آنهایی که به خاطرش دروغ میگویند و مجبورند فاکتور خرید کالا بیاورند یا مثلاً وام نوسازی بگیرند در حالی که برای جهیزیه و شهریه دانشگاه میخواهند بماند.
اینکه هر مغازهای به خاطر ندادن مالیات راضی به دادن فاکتور صوری نمیشود، بماند. حالا من باید انتخاب کنم. یا تمام دردسرهای وام ۱۳ تومانی یا رفتن سراغ دوست یا آشنایی که کارم را یک شبه راه میاندازد. فرقش با بانک این است که علافی ندارد. همان مبلغی که بخواهی وام میدهد و در ازایش یک چک میگیرد. حالا سود هم که میگیرد فرض میکنم سود بانک است. وقتی دولت با آن همه، اما و اگر برایم سود مینویسد، چه فرقی دارد به دولت سود بدهم یا فرد. حداقل در این مدل وام گرفتن شرمنده ضامنها نمیشوم. اصلاً شاید من نخواهم کسی از اقوامم بداند وام گرفتهام. آنقدر پروسه وام طولانی است که دیگر تنها کسی که نمیداند خواجه حافظ شیراز است و خلاصه اینکه خودم میدانم این ربا و حرام است، ولی چاره چیست وقتی راه دیگری نداری؟
با پول خودم دارم کار میکنم!
ح. ترابزاده/ نزولدهنده
هر کس پیش من میآید با رضایت خودش میآید. من خنجر روی گلوی کسی نمیگذارم که بیا از من پول بگیر. وقتی کسی پا به دفتر من میگذارد یعنی فکر همه جوانبش را کرده است. دیروز یکی پیشم آمد که خیلی گرفتار بود. همسرش تصادف کرده بود و او نیاز فوری به پول داشت. هیچ کسی نمیتوانست به راحتی من مشکلش را حل کند.
با یک تلفن و توافق سر مبلغ اسکونت، پول را برایش ریختم و او هم چکها را برایم فرستاد. من در واقع حلال مشکلات آدمهای گرفتار هستم. اغلب دیر سراغم میآیند ولی زود جواب میگیرند. آدمی داشتهام که صاحبخانه تهدید کرده اسبابش را درکوچه میریزد. یا کسی که چکش برگشت خورده و حکم جلبش را گرفته بودند و خیلی آدمهای گرفتار دیگر که با پولهای من گرهشان باز میشود. اگر پولم را در بانک بخوابانم با این تورم و بیارزش شدن هر روزه پول، چیزی دستم را نمیگیرد.
سرمایهگذاری در بورس و خرید طلا هم در بازاری که تکلیفش معلوم نیست عین دیوانگی است. پس بهترین راه سودآور و امنترین راه که اصل پولت کم نشود کار کردن با آن در بازار است. بدون هیچ زحمتی. ماه به ماه سود پولت را میگیری و هیچوقت با این شیوه، پولت روی زمین نمیماند. میدانم مردم حس خوبی به این مدل از قرض دهندهها ندارند ولی من دارم ارزش پولم را با کار اقتصادی حفظ میکنم. اصلاً فکر نکنید نزول دهنده شاخ یا دم دارد. یکی مثل شماست که فقط میداند چطور با پولش کار کند!
دستی دستی خودم را گرفتار کردم ر. شیدایی / نزول گیرنده
چند سال پیش پسرم به دلیل یک اشتباه و اعتماد به دوست شریکش در زندان افتاد. فشار خانواده برای آزادی و حرف و حدیث مردم خواب و خوراک را از من گرفته بود. باید رضایت طلبکارها را میگرفتم آن هم با پول. به هر دری زدم نشد. به هر کسی رو زدم نداشت. به ناچار با پیشنهاد یکی از دوستان سراغ فردی نزولخوار رفتم. برای خودش در بازار اسم و رسمی داشت. رازم را که دانست چانه نزد. چک روز دستم داد و در ازایش برای هر ماه چک گرفت. قرار شد اصل پول را یک ساله بدهم و هر ماه سودش را. پسرم را آزاد کردم ولی دستیدستی خودم را در هچل انداختم.
مشکلاتم کم که نشد هیچ از در و دیوار برایمان گرفتاری بارید و برکت از زندگیام رفت. این شد که نتوانستم قسطها را بدهم. چند ماه روی هم تلمبار شد. خاصیت پول نزول این است که هر چه میدهی به جای کم شدن زیادتر میشود. تا وقتی که نتوانی اصل پول را بدهی باید مدام اسکونت بدهی.
اندازه کل پول، سود داده بودم ولی چیزی از اصل کم نمیشد و وقت و بیوقت برایم پیغام میفرستاد. عاقبت یک روز خسته شدم. رفتم سراغ یکی از مسئولان شهر و گفتم فلانی پول نزول میدهد و من هم گرفتارش شدهام. با شناختی که از خانوادهام داشت تعجب کرد و از کسی که نزول میداد بیشتر! قبول کرد با او صحبت کند و با پا درمیانی ریش سفیدهای بازار که با او حشرو نشری داشتند، چک اصل پول را پس داد و من برای همیشه از قید این بدهی راحت شدم و پشت دستم را داغ کردم سراغ پول نزول نروم!
به نظر من اگر بانکها با مردم کنار بیایند، اگر شرایط آنها را درک و بهتر خدماترسانی کنند ریشه ربا خشک میشود. خیلیها ناخواسته در این بند گرفتار میشوند. کافی است به هر دلیلی آلوده پول نزول بشوند، دیگر آن زندگی رنگ خوشی نخواهد دید. اولش پول را میگیری و احساس خلاصی میکنی، ولی بعداً که هوشیار میشوی تازه میفهمی چه خبطی کردهای.