سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «ایلدا» (مادر ایل) مجموعهای تلویزیونی در حوزه دفاع مقدس با محوریت رشادتهای قوم لر و عشایر مرزنشین است که به کارگردانی راما قویدل از شبکه اول سیما پخش میشود و بازیگران شناختهشده زیادی هم در آن حضور دارند. ماجرا از این قرار است که با شروع جنگ تحمیلی مرزهای غربی کشورمان و عشایر ناخواسته درگیر میشوند، به همین خاطر دلاورانه با چنگ و دندان مقاومت میکنند.
«ایلدا» قصد دارد جنگ و آوارگی مردم مرزنشین را به تصویر بکشد؛ مردمانی که در طول این سالها کمتر از آنها گفته شده است. پرداختن به مقاومت قوم لر و مبارزه آنها بدون هیچ چشمداشتی در دفاع از کشور مسئله مهمی است که باید بیش از پیش به آن پرداخت، اما انتظار این بود عوامل محوری با مطالعه کامل مردمشناسی و بومشناسی به سمت تولید اثر میرفتند، آن هم در مجموعهای که قرار است برشی از تاریخ معاصر باشد تا مانند کتابی تصویری روی مخاطب عام به ویژه نسل نوجوان که جنگ را درک نکرده است، اثرگذار باشد.
اما متأسفانه سریال «ایلدا» در ترسیم دقیق زندگی مردمان غیور این دیار ناکام مانده است. به غیر از ناتوانی در ارائه گویش و لهجه لری با وجود اینکه بیشتر بازیگران خودشان هم از طایفه لر هستند، صورتهای مصنوعی زنان بازیگر که زیر تیغ جراحی پلاستیک حالت طبیعی خود را از دست دادهاند بیشتر از هر چیز حس واقعی بودن را از مجموعه گرفته است، به صورتی که این تلقی ایجاد میشود برخی بازیگران عملاً چیزی در چنته نداشته باشند و نقش آنها بر اساس رابطههای فامیلی تعیین شده است.
«ایلدا» هر چند با وجود برخی بازیگران شاخص و موضوع نابش میتوانست خوب عمل کند، اما آنقدر حاشیههای بیموردش پررنگ شده که گاه متن اصلی گم میشود و به نوعی حقیقت تاریخی در قسمتهای مختلف سریال مظلوم واقع شده است. علاوه بر این گافهای «ایلدا» کم نیست مثلاً فاطمه گودرزی در نقش «ایلدا» زن کارکشته و باتجربهای است که مهمترین کار زنان عشایر یعنی نان پختن را بلد نیست، در حالی که اولاً این روزها هر کسی میتواند در خانه خود خمیر تهیه کند، چه برسد به یک زن باتجربه ایلیاتی که نان پختن آن هم با حجم بالا از کارهای عادی و ساده اوست. ثانیاً این خانم، ایلدای قوم است و اصل داستان بر اساس او نوشته شده پس اصلاً زیبنده نیست که سادهترین کار یعنی تهیه خمیر و پخت نان را نداند و خمیر را بسیار ناشیانه ورز بدهد، ضمن اینکه تنها پوشش و نحوه راه رفتن و نشستن نمایانگر یک زن عشایری نیست.
متأسفانه کارگردان در بدیهیترین جزئیات دچار ضعف است. جالب است که همین بازیگران وکارگردانان همواره برای اینکه سختی کار بازیگری را به رخ بکشند، عنوان میکنند فلان بازیگر برای اینکه حس طبیعی در فیلمش داشته باشد، مدتها روی دیگ داغ پابرهنه راه میرفته یا مارلون براندو برای نقش پدر خوانده چه مصیبتها کشید تا موفق شد نقش ماندگاری ایجاد کند. حال سؤال این است چطور این بازیگران و کارگردانان برای مخاطب خود احترام قابل نمیشوند و بازی را فقط به لباس محلی و نحوه راه رفتن و نشستن و گاه تقلید ناقص لهجه میدانند. مضاف بر این نویسنده مجموعه که یک زن است سعی کرده به جای بها دادن و ترسیم جنبههای قهرمانانه یک زن ایلیاتی زنی با ادا و اطوارهای شهری ارائه بدهد.
با توجه به هزینههای کلانی که برای چنین مجموعهای صرف شده کاش این سریال به شکلی ساخته میشد که دستکم ارزش یک بار دیدن را داشته باشد. انتظار از صداوسیما آن است که با این همه سرمایهگذاری و هزینه، مخاطب را جذب کند نه آنکه خروجی خستهکنندهای را ارائه دهد که بیننده را از دیدن قسمتهای بعدی پشیمان کند و هیچگونه اثرگذاری و آموزشی هم نداشته باشد، آن هم مجموعهای که برای هر ثانیهاش به خصوص با توجه به چهرههای مشهور بودجههای سنگینی تعلق گرفته است.