سرویس تاریخ جوان آنلاین: روزهایی که بر ما میگذرد، تداعیگر چهل و دومین سالروز دستگیری و زندانی کردن امیرعباس هویدا به دستور محمدرضا پهلوی و در آغاز صدارت غلامرضا ازهاری است. شاید نخستین پرسش در این باره، این باشد که پهلوی دوم از چه روی، به چنین اقدامی دست زد و آیا از آن طرفی بست یا خیر؟ مقالی که پیش روی دارید، با استناد به پارهای اطلاعات و تحلیلها، سعی دارد تا به این پرسش پاسخ گوید. امید آنکه مقبول افتد.
یک دستگیری به مثابه به رسمیت شناختن فساد!
بیتردید دستگیری امیرعباس هویدا در آبان ۱۳۵۷، نوعی به رسمیت شناختن فساد برای آرام ساختن جامعه و شکستن کاسه، کوزه مشکلات، بر سر نخستوزیر ۱۳ ساله پهلوی دوم بود. این اقدام اما، به رغم آنکه در ذات خود اذعان به حقیقتی بزرگ داشت، اما برای همگان این پرسش مطرح بود که: از چه روی متهم ردیف دوم فساد در کشور دستگیر شده است؟ زهرا سعیدی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در این باره مینویسد: «با تشکیل کابینه ارتشبد ازهاری در آبان ۱۳۵۷، برخی سران حکومت پهلوی از جمله امیرعباس هویدا، نخستوزیر پیشین رژیم پهلوی، دستگیر شدند و تحت نظر قرار گرفتند. در پی این سیاست نمایشی که جهت آرام ساختن اوضاع اجرا شد، افرادی که محبوبیت چندانی میان مردم نداشتند یا به فساد و سوءاستفاده مالی متهم بودند، محاکمه شدند. بر این اساس هویدا هم، که در ۱۳ سال نخستوزیری همواره با اتهامات و فسادهای سیاسی و اقتصادی فراوانی از سوی جامعه مواجه بود، دستگیر شد. دستگیری او به نوعی به رسمیت شناختن این فسادها بود. هرچند بعدها برخی در واکاوی و تحلیل اقدامات و سیاستهای هویدا، از شکوفایی اقتصادی در این دوره ۱۳ ساله و اقدامات خاص او در پیشرفت کشور سخن گفتهاند، نگارنده بر این باور است که فسادهای سیاسی و اقتصادی کشور در دوره نخستوزیری هویدا بیشتر از قبل بود و تنها گروه و طبقه خاصی از دستاوردهای رونق اقتصادی کشور بهرهمند شدند. عدهای در تحلیل وضعیت اقتصادی کشور در دوران نخستوزیری هویدا بر شاخصههایی، چون کنترل تورم، گسترش صنایع و کارخانجات، جادهها و فرودگاهها، خطوط ارتباطی تلفن، تلگراف، رادیو، تلویزیون و... اشاره میکنند. در این میان داستان تورم تکرقمی در دوره هویدا بیش از سایر شاخصهها میان سیاسیون شنیده میشود، در حالی که واقعیت آن است که تورم کشور بعد از مدتی دو رقمی شد و حتی زمانی که هویدا در سال ۱۳۵۶ نخستوزیری را تحویل آموزگار داد، نرخ تورم بالای ۲۰ درصد بود. در سایر بخشها هم مشکلات زیادی وجود داشت، چنانکه صنایع، بدون نیازسنجی کشور و تدوین برنامه مناسب گسترش مییافت. طبق آمارهای موجود در این سالها ۳۳ درصد واردات صرف واردات ماشین و اتومبیل و کالاهای لوکس، ۲۹ درصد مواد اولیه مورد نیاز کارخانهها و ۲۴ درصد تجهیزات نظامی میشد. همچنین ۱۲ درصد از واردات نیز شامل واردات مواد غذایی بود. بررسی این آمار نشان میدهد بخش قابلتوجهی از سرمایههایی که در کشور تولید میشده صرف خرید کالاهای خارجی لوکس که مخاطب آنها اقشار خاصی بودهاند میشده است. درواقع میتوان گفت این دوره از نظر فساد نیز ویژگیهای خاص و شاخصی نسبت به سایر دورهها داشت. گسترش رانتهای بادآورده که طی آن بسیاری از اطرافیان و نزدیکان شاه از وامهای کلان با بهره کمتر از تورم بهرهمند میشدند، مشارکت اعضای دربار و نزدیکان محمدرضاشاه در پروژههای بزرگ اقتصادی که بدون هیچگونه زحمتی به آنان واگذار میشد، تنها بخش کوچکی از این مشکلات است. این مسائل که درواقع میتوان از آنان تحت عنوان فسادهای اقتصادی کلان نام برد، به قدری گسترش یافت که کنترل و مهار آن از دست هویدا هم خارج شد و از دید بسیاری از خارجیان حاضر در ایران نیز پنهان نماند. در یک نمونه میتوان از تحلیل سینیا هلمز درباره فساد اقتصادی در دوره هویدا نام برد که بهخوبی منعکسکننده وضعیت آن دوره است. وی در این باره آورده است: اعضای خاندان سلطنت و بسیاری دیگر دستاندرکار معاملات مربوط به پروژههایی بودند که به مبالغ سرسامآوری سر میزد... با وجود کوشش گاه به گاه شاه و هویدا و دیگران برای کنترل وضع، فساد ابعادی بسیار گسترده پیدا کرد. مبالغ پیمانها به قدری بزرگ بودند که حتی درصد کوچکی رشوه هم پول کلانی محسوب میشد. فردوست، از دوستان نزدیک شاه هم که از بسیاری از اتفاقات دربار و کشور آگاه بود، از این موضوع غافل نبوده و در تشریح گستردگی فساد در دوره هویدا آورده است: در دوره نخستوزیری هویدا همه میچاپیدند و هویدا کاملاً نسبت به این وضع بیتفاوت بود... در هیچ زمانی به اندازه دوران هویدا فساد گسترده نبود... امیرعباس هویدا ۱۳ سال در پست نخستوزیری، اداره کشور را بر عهده گرفت. این دوران بهرغم آرامش ظاهری و نسبی سیاسی و اقتصادی، یکی از دوران پرچالش و بحثبرانگیز سیاسی و اقتصادی است. در این دوره، علاوه بر گسترش فساد در ابعاد مختلف سیاسی و اقتصادی، وابستگی سیاسی به امریکا در قالب خریدهای تسلیحاتی، استخدام مستشاران نظامی و گرفتن وامهای اقتصادی افزایش یافت و مسائلی، چون جدایی بحرین از ایران نیز مطرح و اجرا شد. گرچه در کنار این عوامل، برخی طرحهای اقتصادی همچون احداث کارخانجات یا گسترش صنایع و... نیز اتفاق افتاد. واقعیت این است که بسیاری از این پروژهها بدون برنامهریزی دقیق و توجه به نیازهای واقعی جامعه انجام شد و بعدها عواقب بسیاری را متوجه مردم و کشور ساخت».
هویدا آلت فعل اختناق
شاید برای بسیاری، حتی برخی کارگزاران حکومت پهلوی دوم، این پرسش پیش آمده باشد که چرا صدارت هویدا ۱۳ سال تداوم یافت؟ میتوان پاسخ این پرسش را اینگونه داد که وی در این دوره مطول، آلت فعل اوامر ملوکانه، به ویژه تداوم شرایط امنیتیای بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ برقرار شد. وحید بهرامی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، ماجرا را اینگونه دیده است: «پس از تجربه دوران دکتر مصدق، محمدرضا شاه پست نخستوزیری را به صورت بالاترین مقام اداری بدون کمترین قدرتی در بنیانگذاری یا تعیین خط و مشی سیاست مملکت درآورد. بر همین اساس از سال ۱۳۳۲ به بعد پست نخستوزیری روز به روز بیشتر شبیه شکل و شمایل قدیمی خود، یعنی وزیر اعظم دوران قاجار میشد که در آن نخستوزیر تنها اجراکننده دستورات شاه بود. در میان نخستوزیران پس از مصدق، امیرعباس هویدا نقش صدراعظم را به نحو احسن بازی کرد و به همین خاطر او این سمت را از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ برعهده داشت و این طولانیترین نخستوزیری بدون وقفه در دوران پس از مشروطه بود. این ۱۳ سال نخستوزیری هویدا را علاوه بر تملق و وفاداری به شاه، باید مرهون استعداد او در پیشبینی خواستهای شاه و اجرای مؤثر آنها دانست. در این میان، عدهای به واسطه شخصیت گوش به فرمان بودن هویدا، سعی در تطهیر او داشتند و بیان میکردند که هویدا تنها نخستوزیری اجراکننده فرمان و دستورات شاه بوده و نقشی در فسادها و سرکوبهای حکومت پهلوی نداشته است. در ادامه این نوشتار قصد داریم تا به نقش مستقیم هویدا در سرکوبهای دوران پهلوی بپردازیم و ببینیم که چگونه نام او با فسادهای دوران پهلوی گره خورده است. بعد از روی کار آمدن دولت هویدا در سال ۱۳۴۲، فشار بر مطبوعات چندین برابر شد و آزادی قلم از بین رفت به گونهای که از این دوران به دوران سانسور و اختناق مطبوعات نام میبرند. امیرعباس هویدا در طول دوران نخستوزیری، برخوردی دوگانه با مطبوعات در نهان و باطن داشت. او در ظاهر خود را دوستدار مطبوعات نشان میداد که گویی با نویسندگان و خبرنگاران حشر و نشر زیادی دارد و در ظاهر رعایت احترام به فرهنگیان میکرد، اما در پس پرده در دوران نخستوزیری او تعداد زیادی از روزنامهها و مجلات برای همیشه تعطیل و لغو مجوز شدند و اوج این سرکوب مطبوعات در سال ۱۳۵۳ اتفاق افتاد. در این سال هویدا به دلیل انتقاد مطبوعات به دولت او تصمیم به لغو امتیاز بیش از ۵۰ روزنامه و مجله گرفت و برای این کار با دکتر داریوش همایون، طرح انهدام مطبوعات را پیریزی کرد و به مرحله اجرا درآورد. در میان مطبوعات توقیف شده، چند روزنامه و مجله پرتیراژ مانند سپید و سیاه، روشنفکر، تهران مصور، فردوسی، امید ایران و سالنامه دنیا دیده میشدند. در عوض هویدا در سال ۱۳۵۳، برای جبران کاستی مطبوعات و تبلیغ برای دولت خود، اقدام به حمایت از چند روزنامه و مجله تازهتأسیس کرد. از جمله روزنامههایی که در دولت امیرعباس هویدا به کار خود ادامه داد و مورد حمایت دولت قرار گرفت، روزنامه آیندگان بود که مدیرعامل آن داریوش همایون از کمککنندگان به هویدا برای اجرای طرح انهدام مطبوعات بود و این خود از طنزهای تاریخ است. باقی روزنامهها و مجلات مستقل نیز تا زمان نخستوزیری هویدا تحت شدیدترین سانسورها قرار گرفتند به صورتی که بدون هماهنگی و اجازه با دفتر نخستوزیری نمیتوانستند اخبار مهم داخلی کشور را پوشش داده و اطلاعرسانی کنند و بیشتر صفحات آنها مربوط به آگهیهای تسلیت و اعلانات ترحیم و از همه مهمتر آگهیهای تبریک و تهنیت پست و مقامهای درباریان و شادباشهای مخصوص محمدرضا پهلوی میشد. در مجموع در دوره امیرعباس هویدا، دولت با بهکارگیری شیوههای مختلف از قبیل ارعاب و حبس و تهدید و ممنوعالقلم کردن روزنامهنگاران و همچنین با حق سکوت دادن و سردبیر گماشتن و توقیف روزنامهها و مجلات، سیاهترین دوران اختناق فکری تاریخ معاصر را به ارمغان آورد. از اوایل ۱۳۵۶، ستاره بخت هویدا بهسرعت رو به افول نهاد. از یکسو دولت تازه امریکا به ریاست کارتر، عدم رضایت خود را از روند اوضاع آشکار ساخته و خواهان ترفندی جدید در خطمشی دولت ایران، بهخصوص در زمینه مسائل مربوط به حقوق بشر و آزادیهای سیاسی بود و از سوی دیگر علائم بحران اقتصادی، که حاصل ریختوپاشهای گذشته و برنامهریزیهای غلط بود، بهتدریج آشکار میشد. اواخر حکومت محمدرضا پهلوی دیگر خبری از رشد سرسامآور درآمدهای نفتی نبود که بتوان با پولهای بیحساب، روی مشکلات سرپوش گذاشت. نارضایتی تودهها رو به فزونی بود و شاه بیم آن را داشت که دالّهای سرگشته حکومت پهلوی را چه گفتمانی برباید. هرچند اسدالله علم معتقد بود عدم رضایت در جامعه ناشی از فشارهای خارجی و رخنه خارجیهاست. شش باری، در این وهله شامّه تیز شاه، بوهای ناگواری را احساس میکرد. در ۲۳ اردیبهشت سایروس ونس، وزیر خارجه امریکا، در کاخ نیاوران با وی ملاقات کرد و پیام کارتر را به شاه ابلاغ نمود که حقوق بشر نهفقط دارای ارزش و اهمیت سنتی در امریکا بوده و منعکسکننده آرمان ملی ماست، یک اصل شناختهشده بینالمللی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر و منشور ملل متحد نیز منعکس شد و پرزیدنت کارتر آن را بهعنوان یکی از عناصر اصلی سیاست خارجی امریکا میشناسد... البته ایالات متحده خیلی زود ایران را از این سیاست مستثنا کرد، اما رژیم آنقدر استبدادی بود که حتی اجرای کوتاه این سیاست برایش پیامدهای بسیاری داشت».
افول ستاره سپر بلای همایونی!
جماعتی که برای حکومتهای وابسته و غیرمردمی کارسازی میکنند، باید خویش را برای عزلها یا زندانها، از نوعی که برای امیرعباس هویدا پیش آمد، آماده سازند. داستانی که به شرح ذیل، به قلم سیدمرتضی حافظی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران آمده است: «رویارویی با سیاست حقوق بشر کارتر بود که شاه را واداشت دست به تغییر در سیاستهای خود بزند. در چنین شرایطی راهبرد دوگانه شاه اقتضا میکرد که در مقابل دشمن قوی سر فرود آورد و وقتی رضایت آن دشمن حاصل شد، دشمن ضعیف را سرکوب کند. نخستین کسی که فردای روز انتخاب کارتر به ملاقات شاه رفت، تنها مشاور او اشرف بود که در آنجا فرصت یافت تا برای بار چندم به شاه یادآوری کند که باید هویدا را از صدارت بردارد و بهجای او آموزگار را بگذارد. به هر حال تاریخ مصرف نخستوزیری که دوران صدارت طولانی داشت به پایان رسید و عزل او به امریکاییها نسبت داده شد. در این زمینه یکی از منابع دیپلماتیک امریکا اظهار داشت که دولت امریکا به طور جدی تعویض کابینه هویدا را از شاهنشاه آریامهر خواستار شد. اساساً کارتر از مخارجی که دولت ایران به نفع فورد (رقیب انتخاباتی کارتر) خرج کرده بود فوقالعاده ناراحت و عصبانی بود. بر همین اساس حاصل مذاکراتی که شاه با مقامات امریکایی برای رهایی خود از موقعیت بحرانی داشت، آن شد که شاه در بدترین لحظات هویدا را قربانی و آموزگار را بهجای وی منصوب کند. شاه انگیزه خود در برکناری هویدا و انتخاب آموزگار به نخستوزیری را بدین شرح بیان کرده است: در تابستان ۱۳۵۶ش احساس کردم مشکلات تازهای در پیش دارم و برخی تغییرات سیاسی ضرورت دارد. هویدا از سال ۱۳۴۳ ش نخستوزیر بود و دوران زمامداری او، از همه نخستوزیران دیگر قبل از او طولانیتر شده بود. وی نیز با استعداد و هوشمندی خاص خود، احساس میکرد که دوران زمامدارش طولانی شده است. هنگامی که از او خواستم استعفا کند، با نوعی آرامش خاطر به من گفت هیچ نخستوزیری نباید بیش از پنج سال به کار ادامه دهد... امیرعباس هویدا که در این مدت طولانی از هیچ کوششی برای بقای سلطنت شاه دریغ نکرد، اینک قربانی جاهطلبیهای شاه قرار گرفت و به خاطر مشکلات شدید اقتصادی و فشارهای موقت ایالات متحده، سپر بلا واقع شد. درست در همان روزهایی که شاه با وسوسه برکناری هویدا دست و پنجه نرم میکرد، هویدا بهغلط میپنداشت که به حمایت خللناپذیر شاه مستظهر است، غافل از اینکه شاه برای نشان دادن حسن نیت خود به نیروهای مخالف داخلی و خارجی لازم بود کسانی از ردههای بالای نظام را قربانی کند که این بار قرعه به نام هویدا افتاده بود، اما تغییر هویدا از نخستوزیری بیش از پیش شاه را در گرداب حوادث افکند. شاه فکر میکرد با تغییر نخستوزیر میتواند به مقدار زیادی از فشارهای داخلی و خارجی بکاهد، غافل از آنکه تغییر نخستوزیر، هویدا، بیثباتی و تزلزل رژیم شاه را اثبات و سیر تحولات و حوادثی را که منجر به بروز انقلاب اسلامی در ایران شد تسریع کرد».