سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: خانواده هستهای به طور روزافزونی به شکل غالب خانواده در زندگی شهری تبدیل شده است، اما ناگهان با شروع دوران قرنطینه و قطع پیوندهای معمول با دیگران، کانون گرم خانواده چهره دیگرش را به ما نشان داد: بچههایی که دیگر نمیشد تحملشان کرد، احساس خفقانآورِ گیر افتادن در خانههایی کوچک و رنج تنهایی و انزوا.
«ربکا اونیون» نویسنده و روزنامهنگار بریتانیایی در مطلبی که در وبسایت «اسلیت» منتشر کرده به این موضوع پرداخته است. وبسایت ترجمان نیز آن را با ترجمه مهدی صادقی منتشر کرده است که خلاصه آن را در ادامه میخوانید.
در پیله انزوایی که ویروس کرونا برایمان تنیده است، تنها من هستم و همسرم، نوعی از خانواده هستهای که هیچوقت تجربهاش نکرده بودیم. باور کنید دوستان وضعیت جالبی نیست. در ایالات متحده، تصوری که ما از خانواده در گذشته فرضیمان داریم شبیه خانواده اینگالها در سریال «خانه کوچکی در سبزهزار» است. پدر و مادر و دخترانی که در لانههایی که از علف ساخته بودند پناه میگرفتند و تنها ترسشان از گرگها بود. اگر این وضعیت درسی برای ما داشته باشد این است که خانواده هستهای کافی نیست.
آن هلن پیترسون در مطلبی که برای بازفید نوشته است، نظر والدین مستأصل را در تجربه قرنطینه چنین توضیح میدهد: «انزوای ویروس کرونا باعث شده همه چیزهایی که روزی آسان به نظر میرسید، دشوار شود و همه چیزهایی که قبلاً هم دشوار بود، محال و ناممکن شود. بچهها خواب درستی ندارد، بیقرارند، آنهایی که بزرگترند دل به آموزش در خانه نمیدهند و تضمینی وجود ندارد که آنهایی که کوچکترند، وقتی والدینشان در ساعات عادی مشغول کارند، بتوانند خودشان را سرگرم کنند، اما شاید سختترین بخش ماجرا آنجایی است که والدین خود را در برابر همه این چالشها یکه و تنها میبینند». کاترین جِزر مُرتون که نویسنده است، روز یکشنبه در توئیتر خود نوشت: «مغزم دارد سوت میکشد وقتی به این فکر میکنم که تنها کسانی که برای حداقل دو ماه آینده از بچههایم مراقبت خواهند کرد، من و همسرم هستیم، نه خبری از یک ذره مراقبت پدربزرگ-مادربزرگی هست و نه حتی دوستمان سوزی. لعنت به این شانس، خودمانیم و خودمان. واقعاً بیرحمانه است.»
از بسیاری افراد شنیدهام که والدین مرد و فرزندان بزرگتر خانواده نسبت به گذشته کار بیشتری انجام میدهند. احتمالاً به این خاطر که وضعیت وخیم شده و خانوادهها نمیتوانند از هم فرار کنند، بعضی از زنان توانستهاند به مذاکراتی درباره تقسیم کار دست بزنند که پیش از این هرگز امکان آن نبوده است. یکی از اعضای گروه فرزندداری اسلیت مینویسد: «در مورد تقسیم کار اوضاع واقعاً بهتر شده است، چون هر دو تایمان در خانه کار میکنیم بنابراین واقعاً لازم بود در مورد این حرف بزنیم که چگونه هم بچهها را سرگرم کنیم و هم کارهایمان را پیش ببریم و در آخر به یک برنامه رسیدیم، همچنین قبل از این ماجراها من دو روز در هفته در خانه کار میکردم و همزمان مراقب بچهها بودم و حالا همسرم متوجه شده این کار چقدر ناممکن است». عضو دیگری از گروه فرزندداری اسلیت از تلاشش برای درگیر کردن بچهها در کارِ خانه میگوید: «اسمش را پروتکل رسمی کرونا گذاشتهایم، همه موظفند لباس و ظرفهای خود را بشویند و پس از اینکه کسی غذا پخت باید خودش تمیزکاری انجام دهد. پسرانم ۱۲ و ۱۶ ساله هستند، بنابراین این کار خیلی خیلی دیر صورت گرفت.»
خبر بد آن است که احساس میکنیم خانههایمان تنگتر و تنگتر میشود، بهنحو آشکاری برای مهدکودک، پیشدبستانی و مدرسه دلمان تنگ شده است. آنها واقعاً نعمت بودند، اما چیزی که عمیقاً کمبودش را حس میکنیم کنارهم بودنهایی است که حالمان را عوض میکرد و با پیوندمان به یکدیگر، از فشارهای اعضای خانواده هستهای میکاست. یکی دیگر از اعضای گروه فرزندداری اسلیت میگوید: «عادتمان شده بود که روزهای زیادی را به گردش برویم. اجازه خروج بچهها را از پیشدبستانی میگرفتیم و پس از آن، نیمساعت تا یک ساعت در حیاط مدرسه میچرخیدیم؛ در همین زمان بچهها در پارکینگ دوچرخهسواری میکردند یا در محوطه میدویدند، یا میشد که در پارک، موزه یا زمین بازی با انبوه دیگری از خانوادهها همراه شویم. قهوه بخوریم و بخندیم در حالی که بچهها برای خودشان آتش میسوزاندند. دلتنگ دوستانم هستم، اما چیزی که بیشتر دلم برایش تنگ شده مراقبت جمعیمان از کودکان است. دوستانم پیام میدهند و درباره غذاهای آمادهای حرف میزنند که در آینده، بعد از این ماجراها، قرار است مرتباً با هم نوش جان کنیم. تصور اینکه بچههایمان را ببینیم که دارند دوباره با هم بازی میکنند، از خود بیخودم میکند.»
همه دلمان برای مکانهای همیشگی دیدارهایمان تنگ شده است. اگر بچه ندارید احتمالاً این نکته را درک نمیکنید، اما بچهدار شدن شهر را بهرویتان خواهد گشود، استخر، کتابخانه، فضاهای کوچک سرپوشیده بازی در پاساژها (تعطیل، تعطیل، تعطیل). بچههای فضول، حتی زمانی که پی نخودسیاههای کسلکننده میفرستیدشان، فرصت را غنیمت میشمرند و با هم ارتباط میگیرند و هرچه را که در اتاق پذیرایی دارید درمیآورند.
آه رفقا، چقدر دلمان برای پدربزرگ، مادربزرگ، عموها، داییها، خالهها، عمهها و بچههایشان تنگ شده است. یکی از اعضای گروه فرزندداری اسلیت عادتش شده بود که یکشنبهها را درکنار پدر و مادر همسرش بگذراند، او زمانی فهمید چقدر میان فرزندداری و کار همزمان و فرزندداری تنها، فاصله ایجاد شده که دیدارهایشان با پدر و مادر همسرش را به خاطر ملاحظات بهداشتی محدود کرد. او مینویسد: «زمانی که این واقعیت جدید را فهمیدم، همهچیز به یکباره از دست رفت». بعضی هستند که با والدین یا دیگر اعضای خانوادهشان زندگی میکنند؛ بهنظر میرسد آنها آدمهای خوششانسی باشند، اما یکی از دوستانم که با پدر و مادر سالخوردهاش زندگی میکند و قرار است در آینده هم زندگی کند خودش را محتاج کمک میداند.
آری، محتاج کمک هستیم، اما همزمان محتاج کمککردن هم هستیم. وقتی که دخترم چند هفتهاش بود یکی از دوستانم آمد و او را بغل کرد و چرخاند تا برای چند ساعت بتوانم با آرامش بخوابم- لطفی که هرگز فراموش نمیکنم- همین دوستم مرا به گریه انداخت، زمانی که گفت دیگر نمیتواند این کار را برای دوست دیگری که نوزادش ۱۷ روزه است انجام دهد. او در ایمیلی نوشت: «دیروز برای اولین بار این نورسیده را در زوم دیدم». نمیتوانم برای دیگران غذا بپزم (مگر ممکن است کسی در مارس ۲۰۲۰ از آشپزخانه فرد دیگری غذا قبول کند؟) حتی نمیتوانم باری از دوش مادری در خیابان بردارم. منظورم نگهداری از کودکش برای چند ساعت است. اگر کنار کودکی هستید، کنار بدنش هستید- و باد معده، آب بینی، استفراغ و چنگهایی که کوچکترهایشان به صورتتان میزنند را حس میکنید- یعنی بدنهای دیگر از دسترس خارجند.
خانواده هستهای آرمانی که محبوبِ تبلیغات و سیاستمداران امریکایی است زمانی طنزآمیز بودن خودش را نشان میدهد که بچهدار میشوید و میبینید آن تبلیغات هیچ واقعیتی نداشته است. فانتزی خانواده مستقل- ایدهای که میگوید خانه شما قلمروی فرمانروایی اختصاصی شماست- خیلی زود فروخواهد پاشید، زمانی که ببینید چگونه کودکان بر حسب طبیعتشان دنیای پیرامون را به آغوش میکشند. مسئله مهم این است که شما بهعنوان پدر و مادر چقدر به دنیای بیرون نیاز دارید تا خودتان را در طول روز نجات دهید؛ دنیایی از مراقبها، رفقا، مربیها و سرگرمکنندهها. اگر با تمام این اوصاف هنوز کسی فکر میکند یک خانه کافی است، راهحلش قرنطینه است.