سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: موفقیت یعنی پشت سرت بگویند: «وای، عجب آدم خودساختهای!» آدمها دوست ندارند اعتراف کنند بهخاطر کمکهای مالی خانوادهشان به جایی رسیدهاند. گرچه افراد بدون تلاش کردن موفق نمیشوند، اما همه داستان در پشتکار خلاصه نمیشود. اگر «مامان و بابا» خرج تحصیل و کمکهزینه خرید خانه فرزندشان را ندهند، احتمالاً آن فرزند باید تا آخر عمر در وام و بدهکاری دست و پا بزند، چه برسد به اینکه کسبوکاری راه بیندازد. آیا بچههای کوچک فقط وقتی کارآفرینهایی بزرگ میشوند که پشتشان به ثروت والدین گرم باشد؟ نویسندهای به نام جن دال با رجوع به مثالهای متعدد عینی در وبسایت هارپرز بازار مطلبی در این باره نوشته است. وبسایت ترجمان نیز آن را با ترجمه محمد معماریان منتشر کرده است. خلاصه این مطلب را در ادامه میخوانید.
در سال ۲۰۱۱، والدینم پولی به من دادند که هم بسیار زیاد بود و هم، در مقایسه با قیمت املاک شهرهای بزرگ، معقول بود: مبلغ پیشپرداخت ۱۰درصدی یک آپارتمان ۲۳ متری در فورت گرین در محله بروکلین نیویورک، که هنوز هم مال من است. درباره گرفتن آن پول با خودم درگیر بودم ولی چندان جای شک و شبههای نبود که آن را میپذیرم. حرفه نویسندگی من (یا کلاً حرفه نویسندگی!) ذاتاً بیثبات بود. پس اینکه سقفی بالای سرم داشته باشم که نهتنها رویش حساب کنم بلکه کمکم کند سرمایهای دستوپا کنم، سقف خواستههایم بود؛ و گرچه شارژ و اقساط ماهانه (مثل اجاره خانه قبلی) را خودم میدادم، اگر به حال خودم بودم سالها طول میکشید تا آن پیشپرداخت اولیه را پسانداز کنم، که خُب رشد قیمت هم موجب میشد دستم به هیچجا بند نشود. در زمانهای که وامهای دانشجویی کمرشکن شدهاند، بازار کار با سرعتی مهارنشدنی بهسمت اقتصاد مبتنی بر اشتغال پارهوقت و بیرحم پیش میرود، صنایع، چپ و راست از پا میافتند، رمقی در ما نمانده و روباتها رفتهرفته جایمان را میگیرند، در چنین زمانهای مگر کسی میتواند شرکت خودش را راه بیندازد یا خانهای بخرد، چه رسد به آنکه به فیجی سفر کند؟
مثل هر نظام بهاصطلاح «شایستهسالار» دیگر، ظواهر امر فقط یک بخش قصهاند. در دهه گذشته، نابرابری ثروت بیش از هر دهه دیگری در تاریخ امریکا افزایش یافته است، اما تحرّک اقتصادی مسیر برعکس را طی کرده است. این را متیو استوارت در مقالهای در مجله آتلانتیک پیرامون اشرافسالاری جدید امریکایی مینویسد. خانوادهها همیشه به نسلهای بعد پول میدادهاند، اما امروزه در سراسر امریکا والدینی که توانش را داشته باشند، بهصورت بیسابقهای، به فرزندان بالغشان کمک میکنند. به گزارش یک مطالعه اخیر در مؤسسه مریل لینچاند ایج ویو، ۷۹ درصد از والدین پیمایششده گفتهاند که از فرزندان بزرگسالشان حمایت مالی میکنند، آنهم سالانه ۷ هزار دلار بهطور متوسط که مجموعاً سالانه ۵۰۰ میلیارد دلار میشود. تعداد روزافزونی از افرادی که در ایالات متحده تازه خانهدار میشوند، برای پیشپرداخت خانهشان از والدینشان پول میگیرند. در یک پیمایش وبسایت کردیتکاردز، میان والدینی که فرزندان بالای ۱۸سال دارند، سهچهارمشان گفتند که در بازپرداخت بدهیها و مخارج زندگی (ازجمله اجاره، آب و برق و گاز، و قبض تلفن همراه) به فرزندانشان کمک میکنند. این کمک تا زمان مرگ ادامه دارد؛ حدود ۶۰ درصد از ثروت امریکاییان ارثی است، گرچه این هم (مثل مابقی امتیازها) شدیداً به سود سفیدپوستان است. بنا به گفته مؤلفان مطالعهای در سال ۲۰۱۸ که در امریکن ژورنال آو اکانومیکساند سوسیولوژی منتشر شد، متوسط ارث در خانوادههای سفیدپوست بیش از ۱۵۰هزار دلار است، ولی در خانوادههای سیاهپوست کمتر از ۴۰هزار دلار.
صدالبته کمک به فرزندت با تأمین هزینه تحصیل دانشگاه یا پرداخت قبض موبایل یا حتی دادن پول یک سفر لوکس که همراهت باشد کجا، و ۴/ ۱۱ میلیون دلار برایش گذاشتن کجا (۴/ ۱۱ میلیون دلار رقمی است که پولدارها در سال ۲۰۱۹ میتوانستند بدون مالیات به ارث بگذارند) و البته هیچیک از اینها لزوماً موجب نمیشوند بچههایی که از والدینشان کمک میگیرند تنبل یا حقبهجانب بار بیایند. مثلاً دنیلا پیرسون ۲۳ساله را ببینید، بنیانگذار و مدیرعامل نیوسیت، یک مجله کوچک با ۴۰۰هزار مشترک. او وقتی این مجله را راه انداخت که سال دوم تحصیلش را در دانشگاه بوستون میگذراند. یک سال بعد که تعداد مشترکانش به ۱۰۰ هزار نفر رسید، با یک طرح کسبوکار سراغ والدینش رفت که چند بنگاه موفق معامله خودرو داشتند و از آنها پول خواست. او میگوید: «آنها اکراه داشتند. آنها کاملاً خودساختهاند». آنها نهایتاً پذیرفتند که ۱۵هزار دلار (یک وام با بهره ۵درصدی) به او بدهند. پیرسون میگوید: «پس از فارغالتحصیلیام، ما یک ماه بیش از ۲۵هزار دلار درآوردیم و من برایشان یک چک کشیدم. وامم را تسویه کردم». گرچه ۱۵ هزار دلار یک سرمایهگذاری نسبتاً کوچک حساب میشد، بزرگترین ترس پیرسون این بود که بگویند «او موفقیتش را تماماً مدیون والدینش است». با این حال، او تصدیق میکند که چند عامل در موفقیت هر کس نقش دارند: والدینش شهریه دانشگاه او را دادند، و او در ایامی که کسبوکارش را میساخت توانست از بیمه سلامت آنها استفاده کند.
فرنوش ترابی، سازنده و میزبان پادکست «درگیر پول» و مؤلف کتاب «وقتی که آن زن بیشتر درمیآورد: ۱۰ قانون برای زنان نانآور»، با کمک والدینش توانست بدون بدهی از دانشگاه فارغالتحصیل شود و اولین خانهاش را بخرد. او میگوید: «قدردانم که والدینم در ابتدای راه یاریام کردند، اما هرجا سزاوار باشد افتخار موفقیتم را به نام خودم مینویسم. من در قبال آن کمک قدرشناس و مسئولیتپذیر بودم و به پلههای بعدی صعود کردم. آن روی سکه آنهمه آدمیاند که خانوادههای ممتازی داشتهاند و الان فقط دور خودشان میچرخند.»
این یافتهها خلاف آن تصویرسازی آرمانی «از فرش به عرش رسیدن» در داستانهای موفقیت امریکایی است که میگوید نهتنها میتوانی روی پای خودت بایستی، بلکه چنین اتفاقی شریفترین و ارزشمندترین پیرنگ داستانی جهان است. به همین خاطر هم اینقدر مهم است که آشکار کنی پول اولین کسبوکار، خانه یا حتی چیزی به سادگی اولین خودرویت را چطور تأمین کردی، یا چه کسی داد. «اضطراب مالی، بزرگترین بحران در امریکاست». این را بی آرتور میگوید، روانکاو و کارآفرینی که بهتازگی سومین شرکتش به نام دیفرنس را راه انداخته که اولین نمونه خدمات روانکاوی در بستر دستیار شخصی الکسا متعلق به شرکت آمازون است. فرنوش ترابی در کتاب اولش با عنوان «تو درگیر پولی» گفت که والدینش در خرید اولین خانهاش به او کمک کردهاند. او به من گفت به این خاطر قدری از او انتقاد شده، که میگفتند واقعاً زحمتی نکشیده است. میشود گفت کمک والدینش او را در مسیری قرار داد که با امیدواری و اعتماد به نفس آن کتاب را بنویسد، و همان کتاب به اتفاقات دیگری انجامید، ازجمله کمک به دیگران از طریق مشورت دادن به آنها درباره واقعیتهای مالی و انتخابهای مالیشان. ترابی میگوید با ترکیب کمک والدینش و اخلاق کاری خودش، «به جایی رسیدم که بتوانم واقعاً در زندگیام پیش بیفتم. باید با آغاز، میانه و خاتمه آن داستان راحت باشی». طبعاً خیلیها فقط رأس قضیه را میبینند و بس، چون رسم همین است، اما به گفته او، اگر کل حقیقت را صادقانه بگویی، خدمت بزرگتری کردهای.
بیتردید حرف زدن یعنی گام اول. وقتی با نابرابریهای مالی ذاتی در جامعهمان کنار بیاییم، که بهرهاش هم نثار میلیاردرهای نوظهور میشود و هم نثار نویسندههای آزاد. همانطور که کارولین ماس به من گفت «فکر کنم مسئله بیشتر این باشد که، آیا کسانی که از امتیاز کمکگرفتن از دیگران بهره بُردهاند قرار است به سایر افراد کمک کنند؟... اگر این امتیاز را داشتهای که مجبور نبودی نصف اجارهات را بدهی، چون والدینت آن را میدهند، باید به این فکر کنی که چطور میتوانی هوادار این باشی که کارآموزان یک دستمزد معقول بگیرند، یا هوادار بورسیههایی باشی که از امرار معاش یک کارآموز یا محقق حمایت کنند؟ اینجاست که زمینه تغییر فراهم میشود.»