سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: گرانترین دورههای آموزشی جهان، دورههای مدیریت کسبوکارند. مدرنترین و مجهزترین ساختمان هر دانشگاه به آنها اختصاص مییابد و فارغالتحصیلانشان قرار است مدیران بلندپایهای شوند که حقوقهای محیرالعقول میگیرند و جهان را تغییر میدهند. اما همه آدمهایی که با این دانشکدهها سر و کار دارند، مطمئن نیستند که این تغییر قرار است دنیا را به نابودی بکشاند یا آن را جای بهتری کند. مارتین پارکر، بعد از ۲۰سال تدریس در این دانشکدهها، آموزههای این رشته را بخشی از مشکل جهان امروز میداند. مطلبی که در پی میآید به قلم این استاد رشته مدیریت در وبسایت گاردین منتشر شده است، بابک حافظی نوشته او را ترجمه و در وبسایت ترجمان منتشر کرده است و شما خلاصه این مطلب را در ادامه میخوانید.
اگر به فضای آموزشی یک دانشگاه معمولی نگاهی بیندازید به احتمال زیاد خواهید دید جدیدترین و خودنماترین ساختمان دانشگاه به مدرسه کسبوکار آن اختصاص دارد. مدرسه کسبوکار بهترین ساختمان را دارد، چراکه بزرگترین سودها را نصیب دانشگاه میکند (محترمانهترش این است که بگوییم بیشترین «مشارکت» را جلب میکند یا مثلاً بیشترین «ارزش افزوده» را میآفریند) و همانطور که احتمالاً میدانید، این سود از طریق نوعی از دانش که به مردم یاد میدهد چگونه سود به دست بیاورند، به دست میآید.
انتقاد به مدارس کسبوکار در شکلها و اندازههای مختلف دیده میشود: کارفرماها از کمبود مهارتهای عملی در فارغالتحصیلان شاکیاند، محافظهکارها امبیاِی خواندههای تازهوارد را مسخره میکنند، اروپاییها از امریکایی شدن همه چیز مینالند و رادیکالها هم از اینکه قدرت در دستان پاچهخواران سرمایهداری متمرکز شده است در فغان هستند. از سال ۲۰۰۸ هم بسیاری از تحلیلگران، مدارس کسبوکار را در بحران اقتصادی آن سالها شریک جرم میدانند.
بعد از ۲۰ سال تدریس در مدرسههای کسبوکار، به این نتیجه رسیدهام که بهترین راهحل برای مشکلاتی از این دست این است که درِ همه این مدرسهها را تخته کنیم. هرچند باور من دیدگاه رایجی در میان همکارانم نیست، اما آمار انتقادهایی که در یک دهه اخیر نسبت به مدارس کسبوکار از درون خود این مدارس برآمده است هم کم نیست. بسیاری از استادان مدارس کسبوکار، بهویژه در امریکای شمالی مدعیاند مؤسسههای متبوعشان به طرز وحشتناکی به بیراهه رفتهاند. آنها میگویند مدارس کسبوکار به نابودی کشیده شدهاند، چون رؤسایی دارند که فقط به دنبال پول هستند، استادانی که آنچه دانشجو میخواهد را به راحتی به او میدهند، محققانی که تند و تند مقالات بیکیفیتشان را در نشریاتی چاپ میکنند که کسی آنها را نمیخواند و دانشجویانی که در قبال شهریهای که پرداخت کردهاند (یا احتمالاً والدینشان پرداخت کردهاند) توقع مدرک دارند؛ و در آخر این را هم اضافه کنم که اغلب فارغالتحصیلان مدارس کسبوکار بههیچعنوان به جایگاههای مدیریتی سطح بالا نخواهند رسید، بلکه اکثراً غرغروهای بیخطری خواهند شد در محیطهای کاری بینامونشان.
معتقدم باید پای بولدوزرها را وسط بکشیم تا همه چیز را بکوبند و سپس روش کاملاً تازهای را برای اندیشیدن درباره مدیریت، کسبوکار و بازارها درپیش بگیریم. اگر واقعاً خواستهمان این است که کسانی که در قدرتند مسئولیتپذیرتر شوند، باید ارائه برخی آموزشها به دانشجویان را متوقف کنیم: آموزههایی مثل اینکه رهبری تحولآفرین قهرمانانه چاره همه مشکلات است، یا اینکه هدف از یادگیری قوانین مالیاتی فرار از مالیات است یا اینکه هدف از بازاریابی ایجاد نیازهای جدید در مردم است و در تمام این موارد، مدرسه کسبوکار همچون یک مدافع سرسخت مذهبی، ایدئولوژیهایش را بهنام علم به دانشجویانش قالب میکند. دانشگاهها هزار سال است که وجود دارند، اما اکثر مدرسههای کسبوکار در یک قرن اخیر ایجاد شدهاند و برخلاف ادعاهای پُرسروصدا و همیشگی مبنی بر اینکه مدرسه کسبوکار اختراعی امریکایی است، اولین مدرسه کسبوکار احتمالاً مدرسه عالی تجارت پاریس بوده است که در سال ۱۸۱۹ با سرمایهگذاری خصوصی و بهعنوان تلاشی برای ایجاد یک مدرسه بزرگ کسبوکار ایجاد گردیده است. یک قرن بعد، صدها مدرسه کسبوکار در سراسر اروپا و امریکا سر بر آوردند و از دهه ۱۹۵۰ به بعد هم سر و کلهشان در سایر نقاط جهان پیدا شد.
در سال ۲۰۱۱، انجمن پیشرفت مدارس کسبوکار دانشگاهی تخمین زد که حدود ۱۳هزار مدرسه کسبوکار در جهان وجود دارد. فقط حدود ۳هزار مدرسه در هند فعالیت میکند. برای لحظهای توقف و به این عدد فکر کنید. به تعداد زیاد افرادی فکر کنید که در این مؤسسهها مشغول کارند، به لشکر فارغالتحصیلانی که مدرک کسبوکار به دست از آنها بیرون میآیند. (در سال ۲۰۱۳، حداقل شهریه ۲۰ دوره برتر امبیاِی در امریکا یکصدهزار دلار معادل ۷۲هزار یورو بود. در زمان نگارش این مقاله، شهریه مدرسه کسبوکار لندن برای دوره امبیاِی برابر ۸۴ هزار و ۵۰۰ یورو اعلام شده است). تعجبی ندارد که این کارناوال همچنان به پیش میرود.
مدارس کسبوکار واقعاً چه چیزی آموزش میدهند؟ در مدرسه کسبوکار، برنامههای درسی نانوشته و رسمی، هردو در یک مسیر قرار دارند. هم محتوای آموزشی و هم روش آموزش هر دو بهگونهای چیده شدهاند که گویی غیر از ارزشهای مدیریتگرایی مبتنی بر سرمایهداری بازار که آنجا ارائه و فروخته میشود، روش دیگری برای دیدن جهان وجود ندارد.
زمانی که فارغالتحصیلانمان را بر اساس اصول ناچاراً خشن سرمایهداری تربیت میکنیم، مواجهشدن با دلیلتراشیهای انجام شده برای پرداخت حقوقهای نجومی به کسانی که با پول دیگران ریسکهای بزرگ انجام میدهند، نباید ما را شگفتزده کند. اگر به دانشجویان بیاموزیم که هیچ چیز جز نتیجه نهایی و جمع کل گزارشهای مالی اهمیت ندارد، آنگاه موضوعاتی مثل توسعه پایدار، تنوع، مسئولیتپذیری و مسائلی از این دست، بیشتر جنبه تزئینی به خود خواهند گرفت. پیامی که تحقیقات مدیریتی و نظام آموزشی مدارس کسبوکار ارائه میدهد غالباً این است که سرمایهداری امری اجتناب ناپذیر بوده و فنون مالی و قانونیای که برای پیادهسازی نظام سرمایهداری مورد استفاده قرار میگیرد نوعی از علم است. چنین ترکیبی از ایدئولوژی و فنسالاری چیزی است که مدارس کسبوکار را به مؤسساتی کارآمد و البته خطرناک تبدیل کرده است.
سادهترین جمعبندی برای مطالب فوق که مردم را از آنچه در مدارس کسبوکار در جریان است با خبر میکند، این است که آنجا جایی است که به آدمها یاد میدهند چطور پول جیب مردم معمولی را خالی کنند و در جیب خودشان بریزند. از بعضی جهات، شاید بشود سرمایهداری را هم به همینگونه تعریف کرد، فقط اینکه در مدارس کسبوکار در واقع این نکته را هم آموزش میدهند که «طمع چیز خوبی است». همانطور که جوئل اِم پُدُلنی، رئیس سابق مدرسه مدیریت ییل، یک بار گفت: «روشی که امروزه مدارس کسبوکار برای رقابت در پیش گرفتهاند باعث میشود که دانشجویان از خود بپرسند: چه کار میتوانم انجام دهم که بیشترین مقدار پول را به دست بیاورم؟ و روشی که اساتید برای آموزش انتخاب کردهاند به دانشجویان اجازه میدهد تا فکرکردن درباره عواقب اخلاقی اقداماتشان را به آینده موکول کنند.»
جهانی که براساس دیدگاه مدیریتگرایی بازار که محصول مدارس کسبوکار است ساخته شده، جهان جذابی نیست. گونهای از آرمانشهر است برای دارندگان ثروت و قدرت، گروهی که دانشجویان آرزو دارند به آن ملحق شوند، اما مجوز ورود آنها به این طبقه با بهای بسیار سنگینی صادر میشود و نتیجه آن فجایع زیستمحیطی، جنگ بر سر منابع و مهاجرت اجباری، نابرابری در داخل و در میان کشورها، تشویق به مصرفگرایی افراطی و اقدامات ضدمردمسالارانه پیدرپی خواهد بود.
اگر میخواهیم از مفهوم کسبوکار آنگونه که هماکنون هست فاصله بگیریم حتماً لازم است تا تصویر مدارس کسبوکار، آنگونه که هماکنون هست را هم بهصورت اساسی بازتعریف نماییم و منظور از این بازتعریف حتماً چیزی فراتر از پند و اندرزهای اخلاقی در خصوص مسئولیت اجتماعی خواهد بود؛ یعنی لازم است آنچه داریم را رها و از نو شروع کنیم.