سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «نان سالهای جنگ» مجموعه روایاتی است از زبان زنانی که در روستای صَدخَرو، در غرب سبزوار به پشتیبانی از جنگ مشغول بودند. زنان روستای صدخرو، نمونهای از زنان انقلابی هستند که عمرشان را پای دفاع از انقلاب و ارزشهایش گذاشتند. هر چند این زنان سواد زیادی نداشتند و در دانشگاهی درس نخوانده بودند، اما مردانه ایستادگی کردند و شانه به شانه همسران و فرزندانشان، برای ایران و پایداری انقلاب جنگیدند؛ جنگیدند نه به آن معنا که سلاح به دست بگیرند و قناصه بر کمر ببندند، نه! با حفظ حجابشان، با تربیت انقلابی فرزندانشان، با تزریق روحیه مبارزهطلبانه به همسرانشان و از همه مهمتر با صبرشان با طاغوت و حکومت بعثی جنگیدند. «محمود شمآبادی» در این کتاب خوشخوان، مجموعه روایتهای زنانهای را جمعآوری کرده است؛ روایتهایی که راوی و ایفاگر نقش اصلی آنها زنانی هستند که با فرماندهی «خیرالنسا» مُشتمُشت گندم جمع کردند در قحطی آن سالها، با بردباری به آسیاب ریختند، خمیر درست کردند و نان پختند. صبح تا شب! روزها و ماهها... این زنان که هر کدامشان پاره جگری را در جبهه به امانت داشتند، با دلی آشوب، اما صبورانه، پای کار ماندند و زیر سایه جهاد سازندگی، پشتیبانی کردند از جبهههای دفاع مقدس، با عشق، با ایمان... در مکتب اسلام یاد گرفته بودند که زندگی چیزی نیست جز عقیده و جهاد، برای همین زندگیشان شده بود جهاد در راه عقیده. برای همین بود که پای تنور خیس عرق میشدند، اما از نان پختن برای جنگ دست نمیکشیدند.
شما با یک کتاب کاملاً زنانه و قهرمانانه مواجهید! و شک نکنید که از خواندنش پشیمان نخواهید شد. کتابی که در ۱۴ بخش به بیان خاطرات زنان روستایی پرداخته است. در «ریشهها» از کودکیشان میگویند. با «مشت و خون» از کشف حجاب اجباری و قحطی، روایتهای دردناکی را بیان میکنند. از انقلاب و امام در «جنگ و جهاد» میگویند. به اینجا که میرسند، شعف و غرور است که در میان کلماتشان به عمق جان مینشیند و پس از آن چادر همت به کمر میبندند و «نان سالهای جنگ» را در تنور خانههایشان میپزند.
با «کلوچههای تنوری» عطر میپاشیدند و عید نوروز را روح تازه میبخشیدند و شهادت پارههای جگرشان را «شیرین مثل عسل» قلمداد میکردند. برای رزمندههایش میپختند با «رشتههای روی طناب». دست به قیچی میشدند و اینبار در نقش «خیاطباشی» رزمجامه میدوختند.
جنگی که سلاح زنانش «میل، قلاب و کاموا» است دیگر چهره زنانه ندارد! اصلاً جنگ برایشان مفهوم ترسآوری نداشت. «در انتظار» عزیزان رزمندهشان خونِ دل خوردند و با ذکر و دعا عزیزانشان را راهی میکردند. دسته گل میدادند و «لالههای پَرپَر» تحویل میگرفتند. سلامتیشان را ضمیمه نانهایشان میکردند و «نذر جبهه» را با دستِ خالی و دلی پُر مهر ادا میساختند. مخلصانه، هر که، هرچه را داشت، بستهبندی میکرد و «بستهای از صَدخَرو» از شمال شرقی ایران برای جنوب غربی ایران ارسال میشد. جنگ که تمام شد، تنور نان سالهای جنگ هم خاموش شد، اما در قلبهایشان «انقلاب ادامه دارد» بود. همین سبب شد که پس از عروج امام دوباره نان بپزند، اینبار نه برای جنگ بلکه در عزای رهبرشان...
این زنان که رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) در وصف عظمت کارشان فرمودند: «وقتی که در تلویزیون میبینم این بانوان محترم را که اشتغال به همراهی کردن و پشتیبانی کردن از لشکر و قوای مسلح، ارزشی برای آنها در دلم احساس میکنم که برای کسی دیگر نمیتوانم آنطور ارزش قائل شوم. آنها یک کارهایی میکنند که دنبالش توقع اینکه یک مقام یا یک پستی را اشغال کنند یا یک چیزی از مردم خواهش کنند، هیچ این مسائل نیست، بلکه سربازان گمنامی هستند که در جبههها باید گفت مشغول جهاد هستند.»
کتاب «نان سالهای جنگ»، محصول ۲۴ ساعت مصاحبه با زنان روستای صدخرو است که به قلم محمود شمآبادی تدوین شده است. بخوانید و خاطراتشان را مزهمزه کنید.
چاپ جدید این کتاب در ۱۹۸ صفحه، شمارگان ۲ هزارنسخه و قیمت ۲۲ هزار تومان به همت انتشارات راهیار منتشر شده است و علاقهمندان برای تهیه آن، علاوه بر کتابفروشیها میتوانند به صفحات مجازی ناشر به نشانی raheyarpub یا سایت ammaryar. ir مراجعه کنند.