سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: سال گذشته در چنین روزهایی فیلم «چشم و گوش بسته» به کارگردانی فرزاد مؤتمن اکران شد. یک شبهکمدی به شدت سطحی و مبتذل، باور کردنی نبود که فیلمساز روشنفکر ما بتواند اینقدر تنزل پیدا کند. در یادداشتی که برای آن فیلم در همین ستون نوشتم، متذکر شدم که کاش مؤتمن به سینمای خودش برگردد، یک سال گذشته است و این روزها فیلم «سراسر شب» به کارگردانی او اکران آنلاین شده است. این فیلم که به اعتقاد خود مؤتمن بهترین فیلمش است، سطحیتر از فیلم پیشین او است. اثری که سعی داشته یک درام روشنفکرانه باشد، اما حتی نمیتواند به یک ایده معمولی برسد. فیلمساز با یک طرح چندخطی سراغ ساخت اثری رفته که نهتنها موقعیتهای آن قابل درک نیست، بلکه شمایل کلی فیلم تبدیل به یک اثر نارس و بدشکل شده است؛ آدمهای بیهویت، مریض و مجهولالهویت دور هم جمع شدهاند و فقط دیالوگهای تخت و تصنعی شبیه به نمایشنامههای رادیویی رد و بدل میکنند، به طوری که اگر تصویر را از فیلم حذف کنیم خللی ایجاد نمیشود!
مسئله فیلمساز، بسترسازی برای روایت یک قصه نیست، بلکه ادای دین به سینمای کلاسیک است، اما به بدترین شکل ممکن. ورود مهتا به کافه میتوانست شروع یک قصه منسجم باشد، اما با چند دیالوگ که مخاطب را سردرگم میکند مواجه میشویم. در ادامه هم چیز زیادی دست مخاطب را نمیگیرد، یعنی اتفاق دندانگیری رخ نمیدهد. فیلمساز آنچنان تحت تأثیر فیلمهای محبوبش بهخصوص فیلم حلقه بوده که سعی کرده از دل یک فیلم مثلاً درام به اثری ماورایی برسد.
مریم در خواب طولانی است و حالا خواهر او، مهتا به دنبال داوود مرادی میگردد تا از او بپرسد چه بلایی سر خواهرش آورده است، وقتی هم که مهتا، داوود را میبیند اتفاق خاصی رخ نمیدهد. چند دیالوگ بین آنها رد و بدل میشود و تمام، این شکل از موقعیتسازی و دیالوگنویسی قطعاً فاجعه است. اینکه فیلمساز تلخی، یأس و تجاوز را در فیلمش نشان بدهد، نه تنها فضیلت و روشنفکری نیست، بلکه سیاهنمایی یک جامعه است.
اینکه مهتا و طناز در خیابان راه بروند و فقط دیالوگهای فیلمهای مورد علاقهشان را بگویند چه تأثیری روی مخاطب دارد. فیلمساز سعی داشته از شب، موقعیتی مثل فیلم شبهای روشن به وجود آورد، اما نتوانسته، چراکه موقعیتهایی که در این فیلم میبینیم به شدت عقیم هستند، آدمهای فیلم به تیپ هم نمیرسند، حتی مهتا که انتخاب بازیگرش هم فاجعه است که او هم سعی دارد هانیه توسلی شبهای روشن باشد، اما مانند بقیه آدمهای فیلم بازی کاریکاتوری دارد. بله؛ بازیها، نسبتها و موقعیتها به شدت کاریکاتوری است؛ اینکه شریفیان کیست، چه نیازی به حضورش در فیلم است، اینکه شاگرد بقالی چطور خواهر شهره است یا اینکه واقعاً چه کسی شهره را کتک زده است و طناز چه میشود؛ این ابهامات ساختاری است که قطعاً نمیتواند سینمای روشنفکرانه باشد.
اضافه کنید که مهتا چه راحت در انتهای فیلم به نامور اعتماد میکند و فیلمساز ترجیح میدهد که قدم زدن مهتا و نامور مثل دو کاراکتر شبهای روشن باشد و در آخرین سکانس هم داوود به راحتی اعتراف میکند که چه بلایی سر مریم آمده است.
به نظر میرسد فیلمساز قصد داشته با مخاطبش شوخی کند. اینکه این فیلم با نگاهی به رمان پس از تاریکی هاروکی موراکامی نوشته شده هم یک شوخی دیگر است. موتمن تفاوت ساخت فیلم روشنفکری و دلی را تشخیص نمیدهد. «سراسر شب» یک اثر خصوصی برای فیلمسازش است، یک ادای دین به آنچه از میان تاریخ سینما و ادبیات میپسندد، به همین دلیل مخاطب در این فیلم نادیده گرفته شده، بازیها ساده و دیالوگها تخت با ریتمی یکنواخت گفته میشوند. اینکه چرا یک خواننده باید در یک فیلم بازی کند هنوز برای هیچ کس مشخص نیست.