سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: نویسنده رمان «علویه نرگس» در مقدمه کتابش اینطور آورده است: «این داستان روایت حوادث روزهای آغازین جنگ تحمیلی در خرمشهر و حال و روز مردم جنگزده است. شخصیتهای این داستان و سرگذشت آنها ساخته ذهن نویسنده است. در واقع این داستان ادای دینی است به زنان و دخترانی که گرچه در خط مقدم جبهه نبودند و سلاحی به دست نگرفتند [اما]با شکلی دیگر از خاکریزی متفاوت، در مقابل دشمن ایستادند و آنچه داشتند، در طبق اخلاص نهادند...». خدیجه بازون نویسنده این کتاب در واقع در اولین صفحه کتاب، تکلیفش را با مخاطب روشن کرده و پیشاپیش میگوید که میخواهد از رشادت و ایثار بانوانی بنویسد که جلوی دشمن ایستادند و سهم بزرگی در دفاع و آزادسازی شهرشان خرمشهر داشتند. «علویه نرگس» که عنوان کتاب هم از نام او برداشته شده شخصیت اول این داستان است. او پرستاری است که در بحبوحه جنگ به بیمارستانی در خرمشهر میرود تا به مداوای مجروحان جنگی بپردازد که در مقابل اولین حملات بعثیها هاج و واج ماندهاند و در واقع غافلگیر شدهاند. این رمان شروع بسیار خوب و محکمی دارد که نویدگر یک داستان تاریخی با محوریت مقاومت است: «.. قبل از ظهر ۳۱شهریور ۱۳۵۹ صدایی در خیابان نقدی خرمشهر پیچید و انعکاس آن انگار تمام جماعتی را که در بازار بودند، سحر کرد...». توصیفات و فضاسازیهای نویسنده در برخی از قسمتهای این رمان بسیار طبیعی به نگارش درآمده است، طوری که مخاطب گاهی خود را در وسط بازار خرمشهر میبیند. یکی از پاراگرافهای ماندنی کتاب در همان صفحات آغازین داستان شکل میگیرد؛ دقیقاً زمانی که صدای مهیب اولین انفجار خمپارهاندازهای بعثیها در خرمشهر میپیچد. نویسنده مثل یک فیلمبردار صحنههای آغازین یورش عراق به خرمشهر و استارت جنگ تحمیلی را ثبت کرده است: «.. مردی میوهفروش، میان سیبهای سبزپوش شده روی زمین، مانند مجسمهای خمیده به نظر میرسید...» یا «ماهی بزرگی که در دست زن ماهیفروش بود با چشمان خیره و ثابت به سحرشدگان میمانست...» یا «صدای آژیر که در خیابان نقدی توی بازار پیچیده بود، کم وکمتر میشد...». داستان اگر چه رنگ و بویی اقلیمی دارد، اما نویسنده خیلی سعی نکرده که در بیان دیالوگها از لهجه و تکیهکلامهای خوزستانی استفاده کند، چون اگر این کار را میکرد، شاید بومی بودن این اثر بهتر و بیشتر نمایان میشد. در جایی از کتاب میخوانیم که «.. لحنش محبتآمیز بود. فارسی را با لهجه جنوبی حرف میزد...». اینجاست که این پرسش برای خواننده به وجود میآید که وقتی کل ماجرای داستان در جنوب میگذرد، دیگر نیازی نیست که نویسنده این مسئله را به مخاطب متذکر شود و دیگر اینکه مگر مابقی کاراکترهای داستان به چه زبانی غیر از جنوبی حرف میزنند؟ در این رمان نویسنده تمام تلاشش را کرده تا به نقش پررنگ بانوان خوزستانی در دفاع از شهر و مردمانش اشارهای عمیق داشته باشد و مبارزات و تلاش آنها را در جنگ، کمتر از مردان مبارز و بومی خرمشهر نشان ندهد. مورد دیگری که میتوان در مورد این کتاب به آن اشاره کرد، ضعف در ویرایش کتاب است. این رمان تقریباً طولانی در بعضی از فصلها در جملهبندی و پرداخت با مشکلات نگارشی همراه است که اگر در این مورد دقت لازم به عمل میآمد، به کیفیت آن افزوده میشد.
این کتاب در ۳۶۸صفحه در سال ۱۳۹۸ توسط انتشارات ستارهها منتشر شده است.