سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: وقایع مجموعه داستان «پسر من قاتل است؟» مربوط به سالهای بعد از جنگ است، البته خیلیها این کتاب را با مجموعه داستان «من قاتل پسرتان هستم» احمد دهقان اشتباه میگیرند که این کتاب، آن نیست و نویسنده این مجموعه داستان ۱۲۴صفحهای علی براتی گجوان است. ناشرش هم کتاب نیستان است. این کتاب از ۲۵داستان کوتاه تشکیل شده که نام برخی از آنها عبارت است از: «جیغ»، «این جاده انتهایی ندارد»، «او از ما نیست»، «مرد سوم»، «آسمان سیاه است» و... وقایع اتفاق افتاده در این کتاب، تشریحکننده مصائب و مشکلات آن دسته از رزمندگانی است که روزگاری در جبهه بودهاند و حالا کسی سراغی از آنها نمیگیرد و به همراه خانوادههایشان با مشکلاتی اجتماعی مثل بیکاری و فقر دست به گریبانند. محوریت بیشتر داستانهای این کتاب جنگ است، مثلاً در داستان دوم کتاب یعنی «جیغ» با پسر نوجوانی روبهرو هستیم که پلاک جنگی پدرش را که روز جشن تولدش از او هدیه گرفته به گردن انداخته و همراه دوستش که راوی داستان است به جرم فریاد کشیدن و جیغ زدن در بلوار، توسط مأموران نیروی انتظامی دستگیر شده است و هنگامی که مأموران به خانه آنها زنگ میزنند، پدرش که یک رزمنده قدیمی است و اثر زخم ترکش هنوز روی صورتش دیده میشود، برای گرفتن رضایت پسرش میآید و قبل از آمدن پدر، وقتی مأمور انتظامی از پسر میپرسد که پدرت چه کاره است، میگوید که توی خانه نشسته و بیکار است. این اشاره نویسنده به مشکلات اقتصادی، در موارد دیگر داستانهای کتاب هم تکرار شده است. بنگاه تراژیک و غیرحماسی به مسئله جنگ از این کتاب اثری به غایت تلخ ساخته است وای کاش نویسنده قدری از تراژدی میکاست و از حماسه غافل نمیشد چراکه مصائب بعد از جنگ که به دلیل عملکرد دولتها و سیاستمداران رقم خورده است، هرگز نباید به عنوان امری که پدیده دفاع مقدس را خدشهدار کند، ترسیم شود، با این حال یکی از داستانهای این کتاب قصهای است به اسم «امشب چه برفی میبارد» که در مورد مرد نقاشی است که خودش روزگاری رزمنده بوده است. داستان از جایی شروع میشود که نقاش در یک روز برفی در اتاق کارش مشغول کشیدن تابلوهایی از شهداست که اکثراً دوستان او هستند. در همان جا پسربچه فقیری که کارش واکس زدن در پیادهرو خیابانهاست، از راه میرسد تا کمی گرم شود و بعد ساختار داستان در همان جا شکل میگیرد. پرداخت این داستان ضرباهنگ منظمی دارد و شروع و پایانش هم حساب شده و تاثیرگذار است. داستان اینگونه شروع میشود: «دانههای بلورین برف، کف کوچه میخوابد...».
اینجا استفاده نویسنده از استعاره باعث شده تا نقاش بودن راوی را نویسنده بار دیگر به ما متذکر شود و در واقع توصیف برف در کوچه، از نگاه اندیشمند یک نقاش سرچشمه میگیرد، در صورتی که نویسنده خیلی ساده و مبتدیانه میتوانست بنویسد: در کوچه برف میبارید و همچنین زاویه دید اول شخص «حال استمراری» هم باعث شده است تا ریتم داستان با نظمی خاص پیش رود، هر چند تمام داستانهای این مجموعه یک زاویه دید مشترک دارند. در ادامه داستان «امشب چه برفی میبارد» پسرک واکسی که داییاش شهید شده از راوی نقاش میخواهد که عکس داییاش را نقاشی کند و او قول میدهد هر هفته به محل کار مرد بیاید و کفشهایش را واکس بزند...: «عکس را جلویم گذاشتهام و قلمو را توی رنگ مشکی میزنم. میخواهم اول چشمهایش را بکشم. چشمهای عکس شبیه چشمهای پسرک است...».
به طور کلی هر ۲۵داستانک این مجموعه هر چند از لحاظ کیفی و کمی در یک سطح نیستند، اما با تصویری که نویسنده به داستانها داده، آنها را خواندنیتر کرده است و ویژگی بارز داستانهای کتاب هم این است که نویسنده بیشتر از اینکه توضیح بدهد، وقایع داستان را نشان داده و نمایان ساخته است. از مشکلات داستانهای این کتاب عجله کردن نویسنده برای انتشار است، چون در گوشه و کنار داستان گاهی ایرادهای ویرایشی به چشم میخورد. در آخر بد نیست باهم پایانبندی داستان کوتاه امشب چه برفی میبارد را مرور کنیم: «خودم را از پلهها بالا میکشم. در را میبندم [و]به کوچه میزنم. وسط کوچه برفها به گل میزند. میخواهم زودتر به خانه برسم. آسمان سیاه سیاه است. با خودم میگویم امشب عجب برفی میبارد...».