کد خبر: 1029945
تاریخ انتشار: ۱۴ آذر ۱۳۹۹ - ۲۳:۴۳
«پژواک گفتمان انقلاب اسلامی در جهان غرب» در آیینه دیدگاه‌های پروفسور حامد الگار
وزارت امور خارجه امریکا و سازمان سیا، کارشناسانی دارند که ادعای تخصص درباره مسائل ایران می‌کنند، اما به نظر من، برداشت آنان از انقلاب ایران، تا حدود زیادی سطحی است! علت هم دارد. این‌ها دسترسی مستقیم به ایران ندارند و با فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران هم، زیاد آشنا نیستند. اغلب اطلاعاتشان را هم، از ایرانی‌های مقیم امریکا می‌گیرند! موقعی هم که به ایران می‌آیند، با مردم بالای شهر تهران- که از طبقات مرفه و برخی‌شان بقایای رژیم پهلوی هستند- تماس می‌گیرند و پای درد دل آن‌ها می‌نشینند و بنابراین اطلاعاتشان از ایران، ناقص و دور از واقعیت است!
محمدرضا کائینی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: پروفسور حامد الگار دانشمند پرآوازه شیعه و مقیم امریکاست. او از آغازین مراحل اوج‌گیری انقلاب اسلامی، دل در گرو این حرکت نهاد و با پژوهش‌های میدانی و نیز گفت و شنود‌های خویش با رهبر کبیر انقلاب و مبارزان شاخص آن، در معرفی این حرکت بزرگ سعی فراوان نمود. او نسبت به بازتاب‌های گفتمان انقلاب اسلامی در غرب، اطلاع و احاطه‌ای نسبتاً گسترده دارد. در مقال پی آمده، شمه‌ای از دیدگاه‌های این محقق نامدار، مورد خوانش تحلیلی قرار گرفته است. امید آنکه تاریخ‌پژوهان انقلاب و عموم علاقه‌مندان را مفید و مقبول آید.

رفتار‌های پهلوی دوم، عامل اصلی وقوع انقلاب اسلامی

پیش از خوانش دیدگاه‌های پروفسور حامد الگار در باب آثار تولیدی درباره انقلاب اسلامی در غرب، مناسب است تا بخشی از تحلیل‌های این اندیشمند، در باب چرایی این رویداد بزرگ و شخصیت رهبری آن، مورد بازخوانی قرار گیرد. الگار در باب علل و زمینه‌های وقوع انقلاب اسلامی در ایران، چنین می‌گوید: «اولین عامل مهم این بود که مردم ایران، بیش از ۲۵ سال زیر فشار اختناق رژیم پهلوی زندگی کرده و به تنگ آمده بودند. برخی تلاش می‌کنند تا سیاست به اصطلاح حقوق بشری کارتر را در این زمینه مهم جلوه دهند، اما به نظر من، از آنجا که فقط معدودی عناصر لیبرال ممکن بود به شعار‌های رئیس‌جمهور ایالات متحده توجه کنند، تأثیر این حرکت کارتر در توده‌های مردمی که بار اصلی انقلاب را به دوش می‌کشیدند، چندان زیاد نبود. به نظر من یکی از عوامل مهم در تسریع روند انقلاب، شهادت مرحوم آیت‌الله سیدمصطفی خمینی در نجف بود، چون مردم ساواک و رژیم پهلوی و نهایتاً امریکا را عامل این رویداد می‌دانستند. عامل مهم دیگر، نشر مقاله و توهین به حضرت امام در روزنامه اطلاعات بود. البته فاصله عمیق بین طبقات فقیر و غنی هم، در وقوع انقلاب اسلامی تأثیر داشت، اما عامل اول و اساسی نبود. به نظر من انقلاب ایران بیش از هر چیز، یک انقلاب فرهنگی و دینی بود. یادم هست که یک سال قبل از انقلاب، به تهران آمدم و از دیدن سر و وضع برخی از مردم واقعاً تعجب کردم، چون فرقی با غرب نداشت! این وضعیت، قطعاً مورد قبول اکثر مردم ایران- که متدین بودند- نبود. رفتار‌های فرهنگی شخص شاه هم، در تسریع روند انقلاب نقش داشت. از جمله برگزاری مراسم پرهزینه و مضحک جشن‌های ۲ هزار و ۵۰۰ ساله که از خود مردم ایران، کسی در آن شرکت نداشت و صرفاً برای خودنمایی در نظر اربابان خارجی برگزار شده بود. مسئله دیگر، تبدیل تقویم هجری به شاهنشاهی بود که خشم مردم را به‌شدت برانگیخت و روحیه ضددینی شاه را آشکارا به نمایش گذاشت».

شخصیت و تأثیر سلسله‌جنبان انقلاب

آشنایی نزدیک پروفسور حامد الگار با امام خمینی، در شناخت وی از ماهیت انقلاب اسلامی، نقشی مهم داشته است. او بار‌ها توانسته با نقطه کانونی این حرکت بزرگ مرتبط شود و معارف ناب آن را، از زبان ایشان بشنود. هم از این روی، تحلیل این محقق مسلمانِ امریکایی، از منش نظری و عملی بنیانگذار انقلاب اسلامی، درخور خوانش به شمار می‌رود: «بار اول، حضرت امام را در نوفل‌لوشاتو دیدم. بار دوم در قم و پس از انقلاب. ایشان هنوز در قم بودند و من در طول دو سه هفته که در آنجا بودم، یکی دو بار دیگر هم به دیدار ایشان رفتم. بعد‌ها هم دو بار در جماران موفق شدم ایشان را زیارت کنم. حضرت امام میراث عظیمی را از خود به جا گذاشتند، اما شخصیت ایشان، متأسفانه آن‌گونه که شایسته آن بزرگوار است، در غرب شناخته نشد. البته امثال من، نهایت تلاش خود را می‌کنیم، اما عناصر خرابکار و بازدارنده‌ای که بین مسلمانان تفرقه می‌اندازند و متأسفانه تا حد زیادی هم موفق شده‌اند، بیکار نمی‌نشینند. به نظر من باید برای شناساندن حضرت امام خمینی و راه ایشان، کوشش و فعالیت بیشتری انجام شود زیرا نه تنها جهان اسلام که جهان، به چنین الگوی برجسته‌ای نیاز دارد. جای امیدواری است که پیشرفت اسلام در طول تاریخ، صرفاً به تلاش مسلمان‌ها بستگی نداشته و خداوند پشتیبان اسلام بوده است و خواهد بود. شخصیت امام در بیداری بسیاری از مسلمانان، نقش فوق‌العاده مؤثری داشته است. البته همان‌طور که اشاره کردم، مخالفت‌ها و کارشکنی‌هایی صورت گرفته و باید در زمینه شناساندن ایشان، تلاش بیشتری شود. آشنایی با حضرت امام، فقط بیداری مسلمانان را موجب نشده، بلکه موجب گرایش بسیاری از افرادی که به دنبال حقیقت هستند، شده است. آن‌ها پس از شناختن آثار حضرت امام، به اسلام مشرف شده‌اند».

انقلاب اسلامی، مسلمانان جهان را به یکدیگر نزدیک کرد

قلمرو پژوهش‌های میدانی حامد الگار، عمده کشور‌های اسلامی را دربر می‌گیرد. وی تأثیر انقلاب اسلامی را در برانگیختن روح وحدت و خوداتکایی در گستره جهان اسلام، بسیار مهم و شگرف ارزیابی می‌کند و بر این باور است که این رخداد عظیم، هژمون امریکا در منطقه را شکسته است: «قبل از انقلاب، امریکا سیاست سلطه‌طلبانه خود در منطقه را براساس مثلث ایران- اسرائیل- ترکیه شکل داده بود. پس از انقلاب، یکی از این اضلاع به‌هم ریخت و مهم‌ترین پایگاه سیاسی و استراتژیک امریکا در منطقه از دست رفت و امریکا، لطمه جبران‌ناپذیری خورد. انقلاب اسلامی هرچند نتوانست تأثیری بر حکومت‌های دست‌نشانده کشور‌های عربی و اسلامی بگذارد، اما موجب هوشیاری مسلمانان در سراسر دنیا شد. من در سال‌های اول انقلاب اسلامی، به کشور‌های اسلامی زیادی سفر کردم. از جمله تجربه‌های جالب من در این سفرها، این بود که در بسیاری از خانه‌های مردم مسلمان فیلیپین، کنیا، تانزانیا و... عکس حضرت امام را می‌دیدم. یکی از آثار مهم انقلاب اسلامی، نزدیک شدن اهل سنت و اهل تشیع به یکدیگر است. به‌رغم تلاش‌های تفرقه‌افکنانه برخی رهبران کشور‌های عربی، به‌خصوص عربستان، دل‌های مردم مسلمان، به یکدیگر نزدیک شده و دشمن مشترک خود را شناخته‌اند. انقلاب اسلامی توانسته الگویی نسبتاً موفق، مبتنی بر شعار نه غربی، نه شرقی ارائه کند. خدمات ایران در لبنان، فلسطین، بوسنی، یمن، سوریه و... مثال‌زدنی است. مهم‌ترین موفقیت جمهوری اسلامی، این است که به‌رغم تحریم‌های ظالمانه گسترده و توطئه‌های فراوانی که از اولین روز پیروزی انقلاب به آن تحمیل شد، از جمله کودتا‌های مختلف، جنگ تحمیلی، تحریم و... هنوز هم با اتکای به مردم، محکم روی پای خود ایستاده است. غرب که مدعی دموکراسی است، در انتخابات‌های مختلف نمی‌تواند حتی ۵۰ درصد مردم را به پای صندوق‌های رأی بکشاند، اما جمهوری اسلامی همواره در این زمینه، با آمار‌های بالا موفقیت‌آمیز عمل کرده است».
 
بسیاری از به اصطلاح پژوهش‌ها درباره انقلاب در غرب، ارزش خواندن ندارند!

بی‌تردید شناخت و شناساندن انقلاب اسلامی ایران، در زمره علایق پروفسور الگار به شمار می‌رود. همین امر موجب شده که وی با فضای پژوهش درباره این رویداد در غرب، آشنا باشد و آن را عیارسنجی کند. از نظر وی بسیاری از آنچه در این باره در امریکا و اروپا نشر یافته، کم‌محتوا و فاقد ارزش مطالعاتی هستند. علاوه بر این او بر این باور است که بخشی از این به اصطلاح تحقیقات، از سوی مخالفان و ضربه‌خوردگان انقلاب به نگارش درآمده و ایشان در خلال آن، بیشتر در صدد عقده‌گشایی و کینه‌ورزی بوده‌اند تا ارائه یک اثر علمی با رعایت استاندارد‌های آن: «با توجه به اینکه پژوهش‌ها و آثار منتشره درباره ایران و خاورمیانه، بسیار زیاد هستند و همه آن‌ها هم واقعاً ارزش مطالعه ندارند، بنابراین من هم نمی‌توانم اکثرشان را بخوانم، اما در یک بررسی کلی، قطعاً این مراکز به‌وجود نیامده‌اند که منافع ایران و کشور‌های خاورمیانه را تأمین کنند و پژوهش‌های آنها، بی‌تردید در جهت منافع خودشان است. به همین دلیل وجه علمی این پژوهش‌ها، غالب نیست و من هم علاقه‌ای به مطالعه آثار جهت‌دار ندارم. رؤسای این مراکز، اغلب سفرای سابق امریکا در کشور‌های خاورمیانه بوده‌اند. پژوهشگران ایرانی این مراکز هم، چون پس از پیروزی انقلاب به دلایلی مجبور به ترک ایران شده و در واقع از انقلاب ضربه خورده‌اند، طبیعتاً خواهان سقوط نظام جمهوری اسلامی هستند و در پژوهش‌هایشان، به نقاط ضعف نظام اسلامی می‌پردازند و آن‌ها را برجسته و از حقایق چشم‌پوشی می‌کنند! بدیهی است که این‌گونه ارزیابی‌ها، از واقعیت‌های موجود دور و تنها منعکس‌کننده خواست‌ها و آرزو‌های پژوهشگران آن مرکز یا مؤسسه هستند. در یک بررسی اجمالی، برخورد با مسائل ایران چه در پژوهشکده‌ها و چه در گردهمایی‌هایی که من گاهی در آن‌ها شرکت می‌کنم، معمولاً بی‌طرفانه و علمی نیست و هر مجموعه‌ای به دنبال منافع خود است».

علل سطحی‌نگری به اصطلاح محققان غربی درباره انقلاب اسلامی

همان‌گونه که اشارت رفت، پروفسور الگار بسیاری از آنچه در باب انقلاب اسلامی در غرب منتشر شده را، ماقبل خوانش می‌داند! او در یکی از گفت و شنود‌های خویش، علت این دورافتادگی را به شرح ذیل تشریح کرده است: «وزارت امور خارجه و سیا، کارشناسانی دارند که ادعای تخصص درباره مسائل ایران می‌کنند، اما به نظر من برداشت کارشناسان امریکایی از انقلاب و مسائل ایران، تا حد زیادی سطحی است. علت هم دارد. این‌ها دسترسی مستقیم به ایران ندارند و با فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران هم، زیاد آشنا نیستند. اغلب اطلاعاتشان را هم، از ایرانی‌های مقیم امریکا می‌گیرند. موقعی هم که به ایران می‌آیند، با مردم بالای شهر تهران- که از طبقات مرفه و برخی‌شان بقایای رژیم پهلوی هستند- تماس می‌گیرند و پای درد دل آن‌ها می‌نشینند و بنابراین اطلاعاتشان از ایران، ناقص و دور از واقعیت است. در یک جمع‌بندی کلی، اطلاعات به دست آمده توسط این افراد، آمیخته به اهداف و اغراض موردنظر آن‌ها و غالباً ساده‌انگارانه است. یک نمونه‌اش این است که می‌گویند، چون در دوره حضرت امام خمینی، استبداد محض حاکم بود، مردم و مسئولان دستورات ایشان را اجرا می‌کردند!... در حالی که رابطه مردم و حضرت امام، ابداً از این جنس نبوده است، اما درک ماهیت این رابطه برای غربی‌ها و به‌ویژه این کارشناسان، ممکن نیست. آن‌ها در مورد اوضاع کنونی هم، معتقدند، چون دیگر استبداد حضرت امام وجود ندارد، جناح‌ها و گروه‌ها توانسته‌اند منویات واقعی خودشان را بروز بدهند و نظام را در آستانه سقوط قرار داده‌اند! به نظر من هیچ‌یک از این تحلیل‌ها درست نیست. نمونه دیگر، جریانی است که در دهه ۷۰ شمسی، در کوی دانشگاه پیش آمد. در آن زمان، رسانه‌های غربی این‌گونه تحلیل کردند که حرف‌های رهبر و رئیس‌جمهور ایران، با هم یکی نیست و هر یک از آن‌ها نماینده جناحی است که با جناح دیگر سر سازش ندارد! موقعی هم که آقای خاتمی به عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شد، این‌گونه تفسیر کردند که ملت با رأی دادن به ایشان، نشان داد که از انقلاب و نظام و اسلام روی برگردانده است، در حالی که حوادث بعدی نشان داد که این‌گونه نیست و اکثر مردم ایران، پای آرمان‌های انقلاب ایستاده‌اند».

شمه‌ای از بافته‌های نویسندگان غربی در باب انقلاب اسلامی

شاخص‌ترین آثاری که در غرب، در تحلیل انقلاب اسلامی نشر یافته است، درخور رصد و شمارش است. جالب اینجاست که این دست از کتاب‌ها- که در ادامه، از عیارسنجی آن سخن می‌رود- دستمایه تحلیل بسیاری از محققان بعدی، در امریکا و اروپا قرار می‌گیرد! نکاتی که پروفسور الگار در باب برخی از این آثار بیان می‌کند، شنیدنی و شیرین به نظر می‌آید: «یراوند آبراهایمان یک کتاب عجیب و غریب، به اسم خمینیزم دارد که من فقط نگاهی گذرا به آن انداخته‌ام و کل آن را نخوانده‌ام. از نظر او ایدئولوژی اسلامی، مخلوطی است از افکار اسلامی و چپ و همان چیزی که در ایرانِ پس از انقلاب، از آن به عنوان التقاط تعبیر شد. به نظر من کتاب بسیار سطحی و بی‌مبنایی است، به ویژه که این افراد به فارسی هم تسلط ندارند و در نتیجه نمی‌توانند از منابع فارسی استفاده یا با افراد متخصص در ایران صحبت کنند. فردی به نام شاهرخ اخوی هم هست که کتابی به نام مذهب و سیاست در ایران معاصر نوشته که سفرنامه او در دوره قبل از انقلاب اسلامی است و درباره اوضاع حوزه علمیه و نهضت‌های اسلامی در دهه‌های قبل از انقلاب، می‌توان در آن نکات جالبی را پیدا کرد. همزمان با او فردی به نام مایکل فیشر، کتابی درباره انقلاب ایران نوشته که مملو از اشتباهات مضحک است. از جمله کلمه آیت‌الله العظمی را عثمان شنیده! جالب اینجاست که با چنین اشتباهات فاحشی، باز هم درباره ایران و انقلاب آن کتاب نوشته است! فردی به اسم جی. بروجردی هم ترجمه مضحک و بسیار بدی، از توضیح‌المسائل امام را به انگلیسی انجام داده که کلاً باید آن را دور ریخت! این فرد یا کلاً احکام و مباحث اسلامی را نمی‌شناسد یا استاد تحریف است؛ مثلاً سوره یس قرآن را به بله (yes) ترجمه کرده است! فردی به اسم باقر معین هم کتاب زندگینامه حضرت امام را نوشته که من به تصور اینکه نیتش خیر است، به او کمک کردم ولی وقتی کتاب چاپ شد، حقیقتاً پشیمان شدم، چون دیدم که او هم آدم مغرضی بوده و علمی کار نکرده است! حرف من این است که قرار نیست درباره شخصیتی که مطلب می‌نویسیم، او را صددرصد قبول داشته باشیم، اما قطعاً باید به عنوان یک پژوهشگر، انصاف علمی را رعایت کنیم. اکثر قریب به اتفاق این افراد، این کار را نمی‌کنند؛ مثلاً آقای باقر معین مثل بسیاری از غربی‌ها، قیاس به نفس کرده و در مورد جریان سلمان رشدی گفته، چون جنگ تمام شده بود، امام خمینی دنبال دستاویزی می‌گشت که بار دیگر، یک‌جور هیجان انقلابی در کشورش ایجاد و بار دیگر خود را در سطح جهان مطرح کند و بنابراین علیه کتاب کذایی آیات شیطانی فتوا داد! در حالی که نحوه تفکر و زندگی حضرت امام خمینی، نشان می‌دهد که به این‌جور بازی‌های دیپلماتیک، اصلاً فکر نمی‌کند. همه این‌ها برمی‌گردد به عدم شناخت از اسلام و به‌ویژه عدم درک جایگاه و نگرش یک مرجع شیعه. حضرت امام چه نیازی به شهرت و سر و صدا بلند کردن داشتند؟! همه زندگی ایشان نشان می‌دهد که همواره از شهرت و حتی مرجعیت، گریزان بودند و در واقع این شهرت و مرجعیت بود که به سراغ ایشان آمد و نه بالعکس. موضوع مسخره دیگر در کتاب باقر معین، این است که طرفداران حضرت امام پس از رحلت ایشان، پیکرشان را از کشور خارج کردند و در جای گمنامی در نزدیکی شهر وان ترکیه به خاک سپردند! کسی نمی‌پرسد خاصیت این کار چیست؟ و مردم مسلمان و علاقه‌مند به امام، چرا باید این کار را بکنند؟ از این نوع لاطائلات در کتاب‌های به‌اصطلاح پژوهشی درباره امام و انقلاب ایران فراوان است. در این میان، من فقط یک نفر پژوهشگر فرانسوی به نام یان‌ریشا را می‌شناسم که به زبان فارسی تسلط دارد و آثار نسبتاً خوبی درباره تشیع به طور کلی و تشیع در ایران نوشته است و مهم‌تر از همه، غرض و بغض کینه دیگران را نسبت به این موضوعات ندارد».

معمای دعوت برخی از به اصطلاح پژوهشگران غربی به سمینار‌های ایرانی!

حامد الگار در بخشی از تحلیل خویش در باب پژواک گفتمان انقلاب اسلامی در غرب، از یک پرسش پررنگ در ذهن خویش پرده برمی‌دارد: چرا برخی از چهره‌های معاند با انقلاب اسلامی یا تحریف‌گران آن، به سمینار‌های داخل ایران دعوت می‌شوند؟ آن‌هم در حالی که پس از بازگشت، همچنان به رویه پیشین خویش ادامه می‌دهند: «در ربع قرن گذشته، برخی از نویسندگان و پژوهشگران غربی، برای شرکت در کنفرانس‌هایی به ایران دعوت شده‌اند. دعوت از بعضی از اینها، برای من خیلی عجیب است! مثلاً یادم هست که یک بار، آقای بیل را دعوت کرده بودند. در آن موقع، حرف از تجدید روابط ایران و امریکا بود! من یک شب او را در هتل آزادی دیدم که داشت با کسی صحبت می‌کرد که تلاش کند او به عنوان سفیر امریکا در ایران انتخاب شود و بیاید که خوشبختانه این اتفاق نیفتاد! یکی دیگر از آنها، فردی است به اسم ماروین زوئیس که قبل از انقلاب، کتابی در تجلیل از خدمات اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر نوشته است! همچنین رابین رایت که خبرنگار است و چند باری به ایران آمده و با چند نفری صحبت کرده، کتابی بسیار سطحی، درباره انقلاب ایران نوشته است. من واقعاً دلیل دعوت از این افراد به ایران را نمی‌فهمم! بسیاری از این‌ها از انقلاب ایران صدمه دیده‌اند و می‌خواهند خود را کارشناس اوضاع ایران نشان دهند، در حالی که کلاً از اوضاع ایران بی خبرند!»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار