سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: «بارها در طول نوشتن این رمان دچار تردید و دودلی شدم. یک دلم میگفت بیا و از خیر این کار بگذر و برای خودت دشمنتراشی نکن. عقل هم چیز خوبی است! مثل مگس روی زخمها و عفونتها ننشین. خوبیها را ببین. دل دیگرم میگفت نویسنده باید آینه باشد. آینه اگر زشتیها را بپوشاند و فقط زیباییها را نشان دهد که دیگر آینه نیست...».
این قسمتی از فصل سوم رمان «کمی دیرتر» نوشته سیدمهدی شجاعی است که کشمکش درونی یک داستاننویس را با خود از طریق مونولوگهای ذهنیاش نشان میدهد. شخصیت اول داستان نویسندهای مذهبی است که در شب نیمه شعبان و ولادت امام زمان (عج) در مجلسی شرکت میکند که جمعیت همگی شعار «آقا بیا... آقا بیا...» سردادهاند. ناگهان نویسنده و مداح مجلس متوجه صدای جوانی در میان جمع میشوند که برخلاف بقیه، شعار «آقا نیا!» سر میدهد و این اولین گره در آغاز این داستان بلند است که از چهار فصل تشکیل شده است.
ناگهان صدای جمعیت قطع میشود و شرکتکنندگان آن مجلس هر کدام با دیدگاه خاص خودشان حرکت آن جوان را مورد انتقاد قرار میدهند و بعضیها هم شروع به نصیحت کردن جوان میکنند. جوان در کمال خونسردی سرش را پایین انداخته و همه حرفهایی را که به او میزنند گوش میکند. در اینجا نظرات متغیر است. مداح جلسه یعنی حاج اصغر، جوان را متهم میکند که از طرف هیئت همسایه آمده تا مجلس او را به هم بزند.
فرد دیگری که آقای نورانی نام دارد و قبلاً نماینده مجلس بوده و الان معاون وزیر است آن جوان را فرستادهای از طرف جناح رقیبش معرفی میکند و در آخر نویسنده حاضر در مجلس آدرس دفتر کارش را در جیب جوان میگذارد تا با او به صورت خصوصی صحبت کند.
سیدمهدی شجاعی با نوشتن این رمان سعی کرده نگاهی انتقادی و اعتقادی به افرادی داشته باشد که همیشه در جامعه سنگ ظهور امام زمان (عج) را به سینه میزنند و مدعی هستند منتظرند حضرت مهدی (عج) ظهور کند و همه پلیدیها و زشتیها را از دنیا و جامعه پاک کند در صورتی که همانها با نقابهایی که در چهره دارند خودشان یکی از عاملان نیامدن آقا هستند.
در آخر داستان دوستی عمیقی بین نویسنده و آن جوان شکل میگیرد و مخاطب میفهمد که اشتباه آن جوان متعهد و معتقد، برای ایجاد اخلال در آن جلسه نبوده بلکه از آنجا که عدهای از افراد ریاکار آن مجلس را میشناخته میخواسته به آنها بفهماند که اعمال متظاهرانه آنها هیچ وقت از چشم خدا و امام زمان (عج) دور نخواهد ماند.
نویسنده در این داستان به نکتهای اشاره کرده که متأسفانه در جامعه رواج دارد و آن اینکه همیشه عدهای هستند که با سوءاستفاده از نام ائمه و امامان (ع) و شهدا به فکر رسیدن به پست و مقام و پرکردن حسابهای بانکی خودشان هستند و نقاب تظاهر همیشه بر چهرهشان نقش بسته است. از ویژگیهای این داستان، لایهداربودنش است. در واقع این قصه را مخاطب از زبان سه کاراکتر با زاویه دیدهای متفاوت میشنود. اولین راوی خود سیدمهدی شجاعی است. راوی دوم قصه، نویسنده داخل رمان است که در مجلس شرکت کرده و راوی سوم هم همان جوانی است که داخل مجلس شده. آخرین چاپ این کتاب در سال ۱۳۹۸در۲۷۲ صفحه توسط انتشارات کتاب نیستان بوده است.