سرويس ايثار و مقاومت آنلاين: حاج قاسم سلیمانی صندوق بزرگ اسرار بود. رازهایی با خود داشت که آن رازها امروز بعضی بر ما آشکار شده و قفلهای زیادی را یک سال پس از شهادت او در ذهن خود گشوده ایم:راز اخلاص! گویا اخلاص راز بود و معما و ما آن را یک امر عادی و معمولی میپنداشتیم.
روی سخن این بار درباره دیدارهای او با خانواده شهدا و با مردم کوچه و بازار است. از این وجه حاج قاسم کمتر از دیگر وجوه او سخنن به میان آمده بود. اکنون که فرصتی برای دوستداران سردار دلها پیش آمده تا در پس سنگینی داغ او به جنبههای دیگر وجوه متعالی حاج قاسم بنگرند، جنبه "در میان مردم بودن" و "تواضع با خانواده شهدا" راز دیگری از این صندوق اسرار مردم ایران گشود.
حاج قاسم در مواجهه با مادران شهدا و در سرزدن مدام به آنان و در رسیدگی و پرسوجو از احوال ایشان به معنای واقعی فروتن و مثل یک عاشق خالص و پروانهای به دور جمع وجود مادران و پدران شهدا بود. مقابل آنان با تواضع مینشست. سر خم میکرد. گوش میسپرد. دل به حرفها میداد. با آنان خود را یکی میدید. میدانست باید چنان باشد که آنان که فرزند از دست دادهاند، حاج قاسم و حاج قاسمها را مثل فرزندان خود گاهبهگاه ملاقات و نظاره کنند.
حاج قاسم میان مردم بود، اما نه برای دیدهشدن که برای دیدن مردم و یادآوری وظایف خود در مقابل مردم و گفتن این سخن با مردم که آنان حقی دارند و حق با آنان است. او کمتر به زبان میآورد که "من نوکر مردمم"، اما در عمل همه مردم ایران او را خدمتگزار خود مییافتند. راز او آن بود که مردم دائما" حاج قاسم را کشف میکردند و دیگران دائما" مردم را کفش خود میکنند!
دیگران اگر به سراغ مردم میروند، میخواهند با آنها راه خود را طی کنند و به مقصد خود برسند. حاج قاسم اگر به سراغ مردم میرفت میخواست دستگیر مردم و حقگزار مردم و غرق در مردم باشد.
این بود که فرق است میان آن ناکسان که حتی وقتی با مردم و خانواده شهدا روبرو میشوند، آنقدر مصنوعی و تکبرزده هستند که به سنگی خارا در آغوش مردم میمانند تا قهرمانی مثل حاج قاسم که فروتنانه خود را فرش زیر پای مردم میکرد و همچون حریری نرم آنان را در آغوش محبت خود میگرفت. اگر از حاج قاسم دم میزنیم باید لباس اخلاص به تن کنیم و پوستین ریا و ناخالصی از تن به در آوریم.