کد خبر: 1033626
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۹ - ۱۶:۰۹
چطور شد حاج قاسم در میان قلوب یک ملت متولد شد؟ راز حاج قاسم چه بود؟ معمای سختی نیست. حاج قاسم شجاع بود وقتی که دیگران میترسیدند.
غلامرضا صادقیان
سرويس ايثار و مقاومت جوان آنلاين: یک سال پس از حاج قاسم، هنوز گاهی وقتی از کوچ‌های یا خیابانی میگذرم که بر دری، دیواری نوشتهاند «شهید سلیمانی»، بی درنگ میایستم، در فکر میروم تا بدانم که خوابم یا بیدار!

میپرسم از خود آیا این قدر رفتن حاج قاسم سخت بود؟ سخت بود، چون ما پشت میز بودیم و او در میدان! سخت بود، چون ما نشسته بودیم و او ایستاده! چون ما رنگارنگیم و او یک رنگ بود. حاج قاسم را همه حس کردند و فهمیدند و باور کردند که خالص بود. خدایی بود. ایرانی بود، یک ایرانی واقعی.

چطور شد حاج قاسم در میان قلوب یک ملت متولد شد؟ راز حاج قاسم چه بود؟ معمای سختی نیست. حاج قاسم شجاع بود وقتی که دیگران میترسیدند. حاج قاسم تدبیر داشت وقتی دیگران نافهم بودند. حاج قاسم سرنوشتگرا و عاقبتاندیش بود، وقتی دیگران لحظهخوار و دمغنیمتشمار بودند. حاج قاسم یک سو داشت و یک رنگ و یک خدا و یک پیامبر و یک امام و یک امید و یک هدف، وقتی که دیگران هزار خدا و هزار هدف و هزار جهت داشتند.

شجاع بود و در دل خطر. یک بار پای صحبت او بودم در شورای عالی امنیت ملی، وقتی که برای روزنامهنگاران حرف داشت. گفت با محاسبات معمول جنگی «کار اسد تمام است»، اما یادآور شد که رهبری به او امید پیروزی داده است. چطور کسی که میداند و محاسبه کرده که کار اسد تمام است، به میدان شام میرود؟! به جایی که روزی صد‌ها سر بریده میشود با قساوت تمام؟!

سیاستمدار بود، اما عطشی برای مناصب سیاسی نداشت. سیاستش عین دیانتش بود، خالص برای خدا و برای اسلام بود. آخر مگر میتوان سیاستمدار بیمنصب بود؟ آری باید حاج قاسم بود تا در همه اتاق‌های فکر سیاسی جهان حرف تو باشد، اما منصبی و مقامی در سیاست نداشته باشی.
دیپلمات بود. آن زمان که با دو سفر به روسیه، پوتین را برای پشتیبانی هوایی از مقاومت در سوریه متقاعد کرد. دیپلمات کاغذی و توییتری نبود. دیپلماسیاش هم میدانی و عملیاتی بود.
محبوب بود، اما دنبال محبوبیت نبود. هر روز سایت‌های نظرسنجی را نگاه نمیکرد تا ببیند محبوبیتش چقدر بالا و پایین رفته است!
سرباز بود، اما به رسم نه به اسم. دیگران هم میگویند «ما سربازیم»، اما حلقومشان از تکبر چنان باد دارد که گفتن همین دو کلمه میخواهد نفسشان را بگیرد. رسمشان سروری و آقایی کردن است، اما حاج قاسم رسمش و مرامش سربازی ملت بود.
سلیمانی بود، اما نه فقط به اسم که هم خاتم داشت و هم بر فرش بود و هم بر وحوش تسلط داشت. مگر خاتمه دهنده نبود؟! مگر یک لحظه سکون داشت؟! اخبار از پیگیری جا و مکان او عقب میماند. مگر وحوش اروپا و داعش و امریکا از او امان داشتند؟!

شریف بود، چون متواضع بود.
سلیم بود، چون از دنیا گذشته بود
 
و عاشق بود: «آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟ مشتاق دیدارت هستم. وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه! چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم! در راه عشق جان دادن خیلی زیباست.

خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتادهام. زخم‌ها برداشتهام، واسطه‌ها فرستادهام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم!»
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار