سرویس حوادث جوان آنلاین: ۱۶فروردینسال۹۵، یکی از پرسنل بیمارستان مدرس مأموران کلانتری۱۶۳ ولنجک را از مجروح شدن یک مرد و زن جوان در حادثه اسیدپاشی باخبر کرد. با حضور مأموران در محل، اولین بررسیها حکایت از آن داشت، مرد جوانی به نام علیرضا و دختر جوانی به نام سپیده از ناحیه سر و صورت با ماده اسیدی دچار سوختگی شده و به بیمارستان منتقل شدهاند. پسر جوان بعد از بهبود نسبی در تحقیقات پلیسی گفت: «من دانشجوی پزشکی و سپیده دانشجوی رشته پرستاری بود. او برای تحصیل از کرمانشاه به تهران آمده بود که با هم آشنا شدیم. مدتی با هم ارتباط داشتیم تا اینکه قرار شد با هم ازدواج کنیم. مدتی گذشت و سپیده هم به شهرستان رفتهبود که من با دختر دیگری نامزد کردم. سپیده بعد از اینکه از شهرستان به تهران برگشت به خانهام در ولنجک آمد. ابتدا پیشنهاد دادم به هتل برود، اما قبول نکرد و در خانهام ماند. همان روز نامزدم اتفاقی مقابل در خانه آمد و زنگ زد که از ترس آبرویم بهانهای آوردم تا نامزدم وارد خانه نشود. سپیده وقتی ماجرا را فهمید عصبانی شد و از آشپزخانه یک چاقو برداشت و سپس مرا تهدید کرد خودش را خواهد کشت. او را آرام کردم تا اینکه به اتاق رفت و خوابید. نیمههای شب با احساس سوزشی عجیبی از خواب پریدم و متوجه شدم سپیده ظرف حاوی اسید را روی من ریخته است که در این حادثه خودش نیز آسیب دید.»
با طرح این شکایت مأموران دختر جوان را بازداشت کردند.
متهم در بازجوییها جرم خود را انکار کرد، اما با توجه به شواهد و مدارک راهی زندان شد تا اینکه روز گذشته پرونده وی برای رسیدگی روی میز هیئت قضایی شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران قرار گرفت.
در آن جلسه ابتدا شاکی که از ناحیه سر و صورت به شدت سوخته بود در جایگاه ایستاد و گفت: «تو این مدت چندین عمل جراحی انجام دادهام، اما صورتم به حالت اولیه برنگشته است. برای متهم درخواست اشد مجازات دارم.»
در ادامه متهم که با قرار وثیقه آزاد بود بار دیگر جرمش را انکار کرد و گفت: «وقتی در شهرستان بودم، علیرضا به من پیام داد تا به ملاقاتش بروم. قبول کردم و روز حادثه به خانهاش رفتم. همان موقع زنگ خانه به صدا درآمد که گفت سرایدار است. با رفتن سرایدار زنگ خانه بار دیگر به صدا درآمد و او این بار گفت همکارش است و از من خواست به طبقه بالا بروم. بعد از رفتن همکارش علیرضا از من درخواست رابطه کرد که قبول نکردم و پس از آن چند باری درخواستش را تکرار کرد، اما من قبول نکردم. علیرضا خیلی عصبانی شد که ظرف حاوی اسید را از سرویس بهداشتی برداشت و مرا تهدید کرد اگر خواستهاش را نپذیرم، اسید را روی خودش و روی من میپاشد. همین باعث درگیری شد و در آن درگیری ظرف اسید روی هر دوی ما پاشیده شد.»
متهم سپس در پاسخ به سؤال هیئت قضایی درباره اینکه چرا خودت در این حادثه آسیب ندیدی گفت: «من در آن حادثه گردن و پایم سوخت، اما بلافاصله جراحی کردم به همین خاطر آثار سوختگی معلوم نیست.»
او در ادامه در پاسخ به این سؤال که اگر اسید روی ساق پایت ریخته شده چطور دو زانو روی صندلی دادگاه به راحتی نشستهای که سکوت کرد و حرفی نزد. متهم در آخر گفت: شاکی مدعی است در این حادثه خیلی آسیب دیدهاست، ولی من آسیب بیشتری دیده ام. شاید ظاهرم خیلی نسوخته است، اما بعد از این حادثه مشکلاتی برایم پیش آمد که نمیتوانم آنها را جبران کنم. من مقابل خانواده بیآبرو شدم و آنها اعتمادی به من ندارند. وقتی بازداشت شدم مرا حمایت نکردند، حتی پدر و برادرم در زندان یکبار هم به دیدنم نیامدند. حالا هم فقط مادرم همراهم هست ولی او هم بهخاطر سختگیری پدر و برادرم خیلی نمیتواند مرا حمایت کند. شاکی مرا فریب داد و زندگیام را تباه کرد.
در پایان هیئت قضایی وارد شور شد.