شرایط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از یکدیگر تأثیر میپذیرند و روی هم اثر میگذارند. مهریه هم اگرچه فلسفه اصلی و مبنای دینیاش اثبات مهر و علاقه مرد به زن است، اما با تغییرات اقتصادی، اجتماعی شکل گرفته در جامعه از کارکر اصلی خود دور شده است و حالا دیگر کسی زیر بار ضربالمثل معروف «مهریه را کی داده و کی گرفته» است نمیرود.
حالا شاید باشند مردانی که بدشان نیاید از زیر بار پرداخت مهریه شانه خالی کنند، اما اغلب زنان هنگام طلاق مهرشان را مطالبه میکنند و صد البته که مهریه حق شرعی و قانونی زن است و مرد شرعاً وظیفه دارد تا این دین را پرداخت کند.
طبق حکم شرعی حتی با مرگ مرد یا زن، دین مهریه همچنان باقی است و در صورت مرگ زن ورثه او میتوانند مهریه او را مطالبه و وصول کنند. همچنانکه در صورت فوت مرد دین مهریه از گردن او نمیافتد و ورثه باید ابتدا مهریه همسرش را از ماترک او بپردازند و بعد باقیمانده اموال بین وراث تقسیم شود.
اما اگر نگاهی گذرا به چالش شدن مهریه بیندازیم درمییابیم که آنچه مهریه را به ابرچالشی غیرقابل کنترل تبدیل کرده است، اصل مهریه نیست بلکه حواشی فرهنگی و چالشهای اقتصادی جامعه است که موجب شده است مهریه دیگر کارکرد و جایگاه اصلی خود را نداشته باشد و به جای اثبات مهر مرد به زن و هدیهای از جانب مرد به همسرش، به عاملی برای تحت فشار قرار دادن همسر و بدهکار شدن و حتی به زندان رفتن وی شود. تا جاییکه برخی مردان با دیدن دردسرهای مهریه و بدهکاری مادام العمر مردانی که کارشان به جدایی کشیده است، از همین ازدواج و تشکیل خانواده میگذرند.
سوی دیگر این ماجرا، اما دخترانی هستند که با هزار امید و آرزو به خانه بخت میروند و شاید تنها پشتوانه ملموس و قابل پیگیری آنان در ازدواج همین مهریه باشد. به همین دلیل هم اغلب خانوادهها برای آنکه تضمینی برای آینده دخترشان داشته باشند، مهریههای سنگینی تعیین میکنند؛ مهریههایی که حالا چند سالی میشود به سقف قانونی ۱۱۰ سکه بر خوردهاند و اگر کسی مهریهای بیش از این را هم مطالبه کند، عملاً قابل پیگیری نیست.
اما این تضمین و نگرانی حکایت آن است که اگر نوسانات قیمت سکه و تورم مردان بدهکار مهریه را به دردسر انداخته و موجب بروز دردسرهایی برای آنان شده است، زنانی هم که به هر دلیلی از همسرشان جدا شدهاند و مهریه خود را از آنان طلب دارند با همین اوضاع و شرایط اقتصادی مواجهاند و نوسانات قیمت سکه و دلار روی تمام ارکان زندگی آنان هم اثرگذار بوده است.
با این تفاوت که قانون این حمایت را از مردان دارد که بتوانند بدهکاری مهریهشان را تقسیط کنند، اما زنان مطلقهای که شاید تنها ممر زندگیشان تکیه بر مهریهای باشد که حق شرعی و حقوقی آنهاست امکان آن را ندارند که هزینههای زندگیشان را تقسیط کنند یا برایش تخفیف بگیرند!
از سوی دیگر باید توجه داشت بهترین راهکار برای حل معضل مهریه، فرهنگسازی برای آن است که مردان زیر بار مهریههای خارج از توانشان نروند.
مهریه، توافقی میان زن و مرد است و وقتی در این توافق مرد مهریه زن را میپذیرد، بدیهی است باید به آنچه پذیرفته است پایبند باشد، چراکه خودش این تعهد را پذیرفته است و پذیرش مهریه همسر هر قدر که باشد، غیر از بار تکلیف قانونی، تکلیفی شرعی را به مرد تحمیل میکند که باید به انجام آن متعهد باشد و آن را بجا آورد.
وقتی شرع آنچنان به مسئله مهریه تأکید دارد که بدون تعیین مهریه امکان برقراری عقد ازدواج بین زن و مرد وجود ندارد و حتی با مرگ هم تعهد پرداخت دین مهریه از گردن مرد ساقط نمیشود، پس شاید نتوان با قانون این تعهد شرعی را از دوش مرد برداشت.
بنابراین به نظر میرسد اگر بناست تغییری در قوانین مرتبط با مهریه صورت گیرد لازم است تا با لحاظ نگاه شرع و اسلام به مهریه و حقوق زنان این اقدام انجام پذیرد تا مبادا بهواسطه تحمیل شرایط اقتصادی و اجتماعی، مباحث و ریشههای شرعی مهریه و اعاده حقوق زنان نادیده گرفته شود.