سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: تا به حال اکثر رمانهایی که در مورد جنگ ایران و عراق و ادبیات پایداری منتشر شده در مورد حال و هوای رزمندگان ایرانی بوده و در واقع فضا، زمان و مکان داستان را نویسنده داستان از میان نیروهای خودی انتخاب کرده است و نیروهای دشمن در رمان یا داستان کوتاه دفاع مقدس ما، نقش کمرنگی داشتهاند و همیشه در حاشیه یا در سایه قرار گرفتهاند.
نویسنده رمان «ریشه در مرداب» در این داستان دست به کاری زده که کمتر در داستانهای جنگ دیدهایم و آن اینکه شخصیتهای اصلی رمان را از نظامیان دشمن انتخاب کرده است. این داستان از زبان سوم شخص مفرد یا دانای کل روایت میشود و عراقیها نقش پررنگتری دارند، در واقع میتوان گفت که نویسنده به جای اینکه دوربین تصویربرداریاش را داخل نیروهای خودی قرار دهد آن را در میان سربازهای عراقی کاشته و حال و هوای آنها را برای مخاطب تشریح میکند.
در سالهای نه چندان دور حمید گروگان نویسنده معاصر، داستانی نوشته بود به اسم «دلیران قلعه آخولقه» که در مورد مبارزات مردم مسلمان قفقاز با ارتش تزار روسیه بود. گوشههایی از آن هم در کتابهای درسی تدریس میشد. حمید گروگان در این داستان که به شیوه دانای کل روایت میشد، کمتر از مبارزان آخولقه میگفت و بیشتر فصلهای کتاب وسط ارتشیهای قفقاز میایستاد و حال و هوای آنها را برای مخاطب تشریح میکرد، این داستان هم تقریباً به این سبک نوشته شده است. هر چند این رمان در بعضی از فصلها حال و هوای گزارشگونه به خود میگیرد، اما نویسنده با ایجاد موقعیتهای داستانی پرتعلیق، روایت را به سمت داستانی بودن و ماجراپردازی سوق میدهد تا مخاطب سردرگم نشود. نویسنده، این رمان را با تحقیق و یادداشتبرداری و گفتگو با افسران و سربازان اسیر شده عراقی و استفاده از عنصر تخیل روی کاغذ آورده است.
درونمایه این رمان بیشتر بر محور پشت صحنه جنگ در اتاق صدام، زندگی نظامیان عراقی در جنگ و اختلافات عقیدهای و سلیقهای آنها باهم و مشکلاتی که دارند، روایت میشود. موضوع اصلی داستان هم اشاره به حمله ناجوانمردانه هواپیماهای جنگی در سال ۱۳۶۵ به شهر کرمانشاه است؛ زمانی که به دستور صدام ۳۲ هواپیما در هشت دسته چهار فروندی بر آسمان شهر کرمانشاه ظاهر شدند و تعداد زیادی از هموطنان غیرنظامی ما را به شهادت رساندند.
در گوشهای از رمان ریشه در مرداب این گونه میخوانیم: «جلسه برای دقایقی در سکوت فرو رفت. سرگرد هاشم در حالی که سیگاری را توی دستانش بازی میداد به چهره به ظاهر با روحیه اعضای جلسه نگاهی انداخت و فندکش را روشن کرد، اما به جای آنکه سیگاری را روشن کند به شعله فندک نگریست. تمامی افسران گردان که در آن جمع حضور داشتند به شعله فندک نگاه میکردند. با آنکه انگشت شست سرگرد داغی فندک را احساس میکرد، اما تمایل به خاموش کردن آن نداشت. نگاه خیره سرگرد و سایرین به شعله فندک، دلشوره و تشویش عجیبی را بر فضای خفقان گرفته سنگر حاکم کرده بود.» «ریشه در مرداب» در ۲۴۳ صفحه توسط مرکز انتشارات راهبردی نهاجا منتشر شده و نویسندهاش علیرضا شریفیپور است.